معرفی کتاب قرار شد بمانی اثر آزاده جهان احمدی

قرار شد بمانی

قرار شد بمانی

4.0
7 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

9

خواهم خواند

3

شابک
9786227763485
تعداد صفحات
88
تاریخ انتشار
_

توضیحات

کتاب قرار شد بمانی، نویسنده آزاده جهان احمدی.

لیست‌های مرتبط به قرار شد بمانی

یادداشت‌ها

          دیشب حوالی ۳ صبح بر اثر خواب آشفته‌ای بیدار شدم، بد خواب شده بودم، گوشی را برداشتم و توی یکی از گروه‌ها دیدم دوستی از یک نفس خواندن این کتاب گفته و نثر روانش و ... رفتم سراغ کتاب و حالا که ساعت حوالی ده صبح است در فاصله بین کارهای صبحگاهی و عازم شدن به سر کار کتاب را تمام کردم.
فرصت حاضر شدن سر کلاس نویسنده کتاب، این توفیق را به من داد که کتاب را با صدا خودشان بخوانم و چقدر هم متن کتاب شبیه لحن خود نویسنده بود. همان‌قدر محترم، همان‌قدر شمرده و همان‌قدر صریح و شفاف.
آدم‌های کتاب، زاویه دیدی که نویسنده نسبت به زندگیشان باز کرده بود، اتفاقاتی که هر چند مختصر بیان شده بود و تعلیقی که توی روایت قصه‌ها بود، همه و همه ناگزیرت می کند که یک نفس، تا آخر کتاب بیایی. اما وقتی کتاب تمام می شود یک تشنگی عمیق تا عمق جانت نفوذ می کند.
دلت می خواهد بلند شوی و‌ بروی این زهرا خانم و آقا مجتبی را از نزدیک ببینی.
دانه دانه قصه‌هایی را که خواندی با جزئیات از زبان خودشان بشنوی و همراهشان زندگی کنی.
این کتاب ۸۸ صفحه‌ای، شبیه تریلر یک رمان ۸۸۰ صفحه ای است که آرزو می کنم  در آینده خیلی نزدیک، قبل از آنکه قهرمانان این ماجرا را از دست بدهیم، به دستمان برسد و بخوانیم.
        

7

          به نظرم کتاب سعی کرده یک تلنگر باشد. تلنگر به مخاطب که بداند در سیل زمان اسیر است و باید مراقب باشد که جا نماند. تلنگر که حواسش جمع باشد غفلتی کوچک ممکن است رشته زندگی را پاره کند. در این سیل زمان، باید به هوش بود و جنگید. و البته دانست که کسی دیگر است که زندگی ها را پیش می برد.
با این که کتاب درباره دو نفر آدم است، ولی روایت کتاب از آنها تا می توانسته فاصله گرفته. نمی دانم باید ضعف کتاب دانست یا نوعی فاصله گذاری توسط نویسنده. انگار به بهانه شخصیت ها، قرار است ما سیل تند زمان را ببینیم. آنها فقط وسیله اند برای دیدن قدرت زمان. مثل ما که وسیله ام در این دنیا برای زندگی دیگران.
فقط باید حواسمان باشد. گاهی به ما تلنگر می زنند، پس دقت کنیم و پیام ها را دریابیم. گاهی با مریضی، گاهی با سیل، گاهی با افسردگی، گاهی هم چنگالی می دهند دست حاج احمد تا پرتاب کند سمتمان. اشکال ندارد که سرمان را بدزدیم و در برویم، ولی حتما باید هوشیار بشویم و بعدش چاله چوله ها را پر کنیم.
        

7