معرفی کتاب پسری که قبلا بودم! اثر الی استندیش مترجم آذین خشنودشریعتی
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
1
خواندهام
56
خواهم خواند
23
نسخههای دیگر
توضیحات
فقط چند دقیقه طول می کشد تا چاله دوباره پر شود. بعد از این که سطح ماسه ها را با دست صاف می کنیم. کورالی دنبال یک سنگ می گردد تا آن نقطه را علامت گذاری کند و من هم با قدم هایم فاصله مان را تا ساحل اندازه می گیرم. به نظرم همه یآدم هایی که گنج دفن می کنند همین کار را انجام می دهند.کورالی می گوید:«نگاه کن! این یکی شبیه اسبه.»به سنگ خیره می شوم. چشم هایم را ریز می کنم. اما چیزی نمی بینم. می گویم:«نُچ. اسب به کارمون نمی آد. اون یکی چه طوره. با صدف های ریزی که چسبیده روش؟ تشخیص دادن اون راحت تره.»کورالی موافق است.همان سنگ را بلند می کنیم و روی محل دفن گنجمان قرار می دهیم. خودمان را روی ماسه ها می اندازیم و چند دقیقه می نشینیم تا نفسمان سرجایش بیاید.صورتش را این برق روشن می کند.«خوش می گذره. نه؟ مثل یه ماجراجویی واقعیه.»ناگهان احساس گناه می کنم. می گویم:«آره.»این همان ماجراجویی واقعی است که من و کیسی همیشه دنبالش بودیم.همان ماجراجویی ای که هیچ وقت باهم تجربه اش نخواهیم کرد.تو نمی تونی با اون باشی. تو دیگه هیچ وقت نمی تونی با اون باشی.
بریدۀ کتابهای مرتبط به پسری که قبلا بودم!
نمایش همهلیستهای مرتبط به پسری که قبلا بودم!
یادداشتها
1402/7/9
5
1403/10/16
خب اول این کتاب اینجوری شروع شد که یهویی ما میدیدیم ایتن دوستش رو کشته ولی نمیدونستیم چجوری بعد ایتن افسردگی گرفته و دو بار از خونه فرار کرده و داداشش باهاش حرف نمیزنه بالاخره دوستی پیدا میکنه اما با پستی بلندی های مختلف تا نصف کتاب اصلا نمیگفت چه اتفاقی برای دوستش افتاده و چرا داداشش باهاش حرف نمیزنه این از بعضی وجه ها خوبه ولی بعضی نه...... خوبیش اینه که آدم رو ترغیب میکنه که سریع تر بخونه و بفهمه چه اتفاقی افتاده اما بدیش اینه که من تا نصف کتاب سردرگم بودم که الان پس کی میخاد به ما بگه چه اتفاقی داره میفته. به نظر من کتاب ناراحت کننده بود و هی وسطای کتاب آدم میخاست کتاب رو پرت کنه چون هی اتفاقایی میفتاد که گفتنش خیلی طول میکشه ولی خب چنتا مثال میزنم:) اول اینکه طرف دوستشو کشته دو اینکه داداشش باهاش حرف نمیزنه( البته اخر داستان معلوم میشه که اینجوری نبوده) سه اینکه بعد اینکه یه دوست خوب پیدا میکنه اون دوستش بهش دروغ میگه چهار اینکه معلوم میشه اون دختری که بهش گفته دوستت دروغ میگه در اصل خودش داشته دروغ میگفته! خب معلومه از این اتفاقا آدم حرصش درمیاد. ولی لاقل کسی مریضی ای چیزی نداشت🙄 خیلی خوب توصیف کرده بود و من حس میکردم اونجام. 🦋 اینکه ایتن توی زندگیش پستی بلندی های زیادی داشت باعث میشد خداروشکر کنم هی خودم رو توی هر لحظه جای ایتن میذاشتم و احساس میکردم خودم اونجام. ⭐ اما خب کلا کتاب قشنگی بود برای کسایی که کسی رو از دست دادن و مرگ اون رو تقصیر خودشون میدونن و عذاب وجدان دارن در آخر خوب تموم شد و من با تمام حرص درمورد هاش باز دوسش داشتم💗✨ بعضیا هستن که کتاب های ناراحت کننده دوست ندارن و من این کتاب رو به اونها پیشنهاد نمیکنم🌷 ولی بعضیا براشون این موضوع مهم نیست. نمیگم به اونا پیشنهاد نمیکنم حتمااااااا بخونن ولی اونقدرام بد نیست🍃 میخاستم کتاب رو بسوزونم ولی لحظه ای که اونطوری تموم شد دیگه کتاب رو دوست دارم:)🐾
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
7
1402/3/27
1
1403/3/31
19