مدیر مدرسه

مدیر مدرسه

مدیر مدرسه

3.9
467 نفر |
121 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

25

خوانده‌ام

1,121

خواهم خواند

150

شابک
9789643740757
تعداد صفحات
112
تاریخ انتشار
1389/3/10

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        در دوران قبل از انقلاب معلمی درخواست می کند تا مدیر مدرسه شود و سرانجام موفق به این کار می شود. در این مدرسه به غیر از دانش آموزان, ناظم، چهار معلم و یک فراش مشغول به کار هستند. مدیر مدرسه در بدو ورود با همة آنها آشنا می شود. فردای آن روز یکی از معلمان دیر به مدرسه می آید و مدیر با بررسی هایی متوجه می شود که او هر روز دیر می آید و طی صحبتی با معلم او را متقاعد می سازد که دیگر این کار را تکرار نکند. یک هفته از ورود مدیر به مدرسه می گذرد و او دیگر به همة امور مدرسه آشنا شده است. زمستان نزدیک است و او مشغول مهیا کردن وسایل گرمایشی برای مدرسه است، تا این که یک روز، مردی با لباس های مرتب و شیک وارد دفتر مدیر می شود و عکس هایی را روی میز قرار می دهد. مدیر از دیدن عکس ها جا خورده و به دنبال حقیقت موضوع می گردد. داستان مذکور آغازگر «مدیر مدرسه» نوشتة «جلال آل احمد» ـ نویسندة برجستة معاصر ـ است که در کتاب حاضر به چاپ رسیده است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به مدیر مدرسه

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

مدیر مدرسه

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

یادداشت ها

          هو المدبّر.

تا این لحظه، ۱۸ یادداشت بر روی این کتاب نوشته شده‌است. پس از خواندن این ۱۸ یادداشت، مردد شدم که دست به صفحه‌کلید بشوم یا نه! گمانم همه‌ی مواردی که می‌نویسم به اشاره یا تفصیل در این ۱۸ یادداشت، مکتوب شده‌اند. حتی از یادداشت عزیزان نیز آموخته‌ام. ریش و قیچی دست خودتان که یادداشتم را بخوانید یا نه. :) 

۱. اساس مدیر مدرسه را خاطره‌نگاری دیدم. فقط صدای یک من را می‌شنیدم و آن هم صدای جلال آل احمد. 
و همین مورد، تبعاتی داشت از جمله این‌که قرار نبود و نیست که مدیر مدرسه، به سرانجام خاص یا نتیجه‌گیری ویژه‌ای بینجامد. بیش‌تر، توصیف بود و فرآیند. 

۲. از نام‌های خاص، خبری نبود. معرف همه‌ی شخصیت‌ها شغل‌شان و نسبت‌شان با "مدرسه" بود. و به هیچ وجه، من جای خالی‌ای از این بابت حس نکردم.

۳. چند سال از نگارش این کتاب می‌گذرد و نقدهای مطرح‌شده، هم‌چنان وارد اند و بل حاضر؟!
این، دردناک است..

۴. صراحتی خشن، صداقتی تلخ. لازمه‌ی نوشتن از مدرسه باید هم این دو باشند..

۵. "واقعی‌بودن". این ویژگی را در جای‌جای کتاب، از شخصیت‌ها بگیر تا روایت، نفس کشیدم.
و احتمالا همین یکی، مرا وادار به ادامه‌دادن می‌کرد.
        

24

          مدیر مدرسه بیشتر شبیه دست نوشته ها یا خاطره نگاری هایی است که یک مدیر مدرسه از خاطرات دوران مدرسه اش نوشته و چاپ کرده. تحسین شده ترین کار جلال آل احمد و تنها کتاب جلال که رضا امیرخانی در لیست صدتایی اش پیشنهادش داده.

یکی از حسن ها ی کتاب که در بین رمان های ایرانی کم دیده ام ،دغدغه فرهنگی است که نویسنده دارد. این خیلی مهم است.
به جرات می توانم بگویم از بین تمام رمان هایی ایرانی ای که خواندم دغدغه مند تر و فرهنگی تر .
 انگار برای جلال مهم نبوده رمانی بنویسد با تمام ویژگی های رمان حرفه ای بلکه فقط می خواسته از دغدغه فرهنگی ای که داشته سخن بگوید و این خیلی مهم است و همین نکته مدیر مدرسه را خواندنی می کند.

یکی دیگر از شیرینی های کتاب ،قلم جلال است. قلمی که خواننده را خسته نمی کند.دنبال بازی زبانی نیست.قلمی شیوا و روان و دوست داشتنی.
یادم می آید دوران دبیرستان انشایی نوشتم به سبک جلال ،البته خیلی شبیه نشد ولی معلم زبان فارسی ما به به و چهچه ای کرد و احسنت و باریک الله ای گفت که خیلی حال کردم
        

13

          جلال آل احمد را دوست دارم، به خصوص کتاب نون و القلم اش را، یادداشتم در باب آن کتاب را هم می‌توانید بخوانید، کتاب بسیار خوبی‌ست. مدیر مدرسه‌ی جلال اما کمی ضعیف‌تر ظاهر می‌شود. داستان معلمی‌ست در همان فضا و دوران زندگی جلال، که ارتقاع می‌یابد و مدیر مدرسه‌ای جدید می‌شود و خوشنود است. مدیر کم‌حوصله و خسته‌ی داستان قلب رعوفی دارد و افراد و اوضاع مدرسه برایش مهم است، در این بین ولی هر از چندی دردسری به وجود می‌آید و مشکلی، و مدیرِ بی‌نوا باید سعی کند با حفظ اعصاب و آرامش خود مشکل را رفع و رجوع کند. داستان با طنز زیبایی پیش می‌رود و مشکلات بعضا خنده‌آور، زشت، جالب و حرص درآر هستند و خواننده را ترغیب به ادامه دادن می‌کنند. روند کتاب ثابت و آرام است، زندگی مدیری در مدرسه و چالش‌هایش، هنر جلال این روند آرام ثابت را رنگ می‌بخشد. 

شخصیت آقای مدیر بسیار خوب پرداخته شده. مدیر آدمی جاافتاده است، از آدم‌هایی که در ادارات می‌نشینند و تمرینِ امضا زدن می‌کنند بدش می‌آید، به فکر است و سعی می‌کند کمی مشکلات را حل کند، باکلاس است و سیگار به لب، نه خیلی بی‌اعصاب است و نه خیلی صبور، عاقل است و درست رفتار می‌کند، شاید کمی زمخت باشد ولی وقتی خطایی از معلمی جوان می‌بیند همچون برادر بزرگتر با او همدردی می‌کند و طردش نمی‌کند و دلداری‌اش می‌دهد، آقای مدیر واقعا دوست داشتنی است، خوب است، ولی ایده‌آل نیست، و بخاطر همین دوست داشتنی است.

کتاب با همه خوبی‌هایش معمولی است، همین سادگی و معمولی بودنش باعث می‌شود که بیش از این از کتاب تعریف نکنم. در مقایسه با نون و القلم که اتفاقات بزرگی می‌افتد و طنز آن واقعا اشک از چشمان آدم درمی‌آورد، مدیر مدرسه از هر لحاظ معمولی است، معمولی رو به خوب. در این میان جلال به برخی مشکلات معلم‌ها و مردم عادی و بچه‌های مدرسه نیز اشاره می‌کند که البته واقعا گویا مشکلات عینی و اصلی مردم نیست، یک سری کیس‌های خاص و عجیب و غریب است، و سوال این جاست که نویسنده‌ای که در دوران پهلوی می‌زیَد و عضو حزب توده بوده آیا نباید کمی عمیق‌تر به مشکلات اجتماعی و فرهنگی بپردازد؟ آیا از جلال، داستانی درگیرکننده‌تر را خواستن، زیاده‌روی‌ست؟ به گمانم نه. در مجموع اما کتاب خواندی‌ست، انتظار شگفتی نداشته باشید که در ذوق نزند، انتظار کتابی خوب و 150 صفحه همدردی با یک مدیر مدرسه معمولی با داستان‌های معمولی را داشته باشید، در این صورت خرسند و راضی خواهید بود. 

        

7

          مدیر مدرسه پیش و بیش از اینکه یک داستان خواندنی باشد، یک نقد و یا بهتر است بگوییم انتقاد تند و گزنده است به نظام آموزشی کشور در زمان گذشته. یعنی همان روزگاری که جلال آل احمد می زیست. 
نقد یا انتقاد به سیستم آموزشی از دبستان گرفته تا متوسطۀ اول و دوم و تا دانشگاه، بسیار جدی و البته درست هم هست. 
بزرگترین انتقادوارد به سیستم آموزشی، عدم تناسب مطالبی که در آموزش و پرورش کشور و تا حدودی در آموزش عالی آموخته می شود با جامعه و بازار کار است. 
شاید یکی از مهم ترین دلایل رشد برخی کشورها همین هماهنگی و تناسب بین آموخته ها و بازار کار باشد.
یک دیگر از مهم ترین مشکلات عدم اختصاص بودجۀ کافی و نیز استفاده از روش ها و برنامه های قدیمی مربوط به چندین دهۀ قبل و به روز نشده، برای ادارۀ بزرگترین وزارت خانۀ دولت است.
به هر روی جلال گوشه ای از مشکلات آموزش و پرورش را از وزارت خانه گرفته تا ادارات استانها، شهرستانها و نواحی و نیز مدارس، با زبان طنزی تلخ و گاه اندکی شیرین بیان می کند، اما ظاهرا پیشنهاد روشنی برای بهبود اوضاع نمی دهد. 
گرچه همۀ ما تصور می کنیم که به دلیل آشنایی با این سیستم آموزشی، نقدها را به روشنی در می یابیم و حتی ممکن است پیشنهادهایی هم برای بهبودش ارائه نماییم، هر چند کارشناسی نباشد.
شوربختانه بخش عمده ای از آن مشکلات و نابسامانی ها هنوز که هنوز است با چهره ای خوشرنگ تر وجود دارند و سنگ راه پیشرفت آموزش و تکنولوژی کشورند.
امیدواریم مسئولان کلان کشور نقدها و انتقادات دلسوزان، استادان دانشگاه و معلمان باتجربه را ببینند، بپذیرند و از آنها برای رفع مسائل و مشکلات استفاده کنند.

بخش هایی از کتاب:
ـ «مدرسه دوطبقه بود و نوساز بود و در دامنۀ کوه تنها افتاده بود و آفتابرو بود. یک فرهنگ دوست خرپول عمارتش را وسط زمین های خودش ساخته بود و بیست و پنج ساله در اختیار فرهنگ گذاشته بود که مدرسه اش کنند و رفت و آمد بشود و جاده ها کوبیده شود و اینقدر از این بشودها بشود تا دل ننه باباها بسوزد و برای اینکه راه بچه هاشان را کوتاه کنند بیایند همان اطراف مدرسه را بخرند و خانه بسازند و زمین یارو از متری یک عباسی بشود صد تومان. ... »
ـ «از در که بیرون آمدم حیاط بود و هوای بارانی. قدم آهسته کردم و آنچه را که از دوا و درد و حسرت استنشاق کرده بودم به نم باران سپردم و سعی کردم حساساتی نباشم. ...»
ـ «تا دو روز بعد که موعد احضار بود اصلا از خانه در نیامدم. نشستم و ماحصل حرفهایم را روی کاغذ آوردم. حرفهایی که با همۀ چرندی هر وزیر فرهنگی می توانست با ان یک برنامۀ هفت ساله برای کارش بریزد. و سر ساعت مُعَیَّن رفتم به دادگستری. اطاق مُعَیَّن و بازپرس مُعَیَّن. ...»
        

24