معرفی کتاب رویا در شب نیمه تابستان اثر ویلیام شکسپیر مترجم مسعود فرزاد

رویا در شب نیمه تابستان

رویا در شب نیمه تابستان

ویلیام شکسپیر و 1 نفر دیگر
3.7
21 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

45

خواهم خواند

25

شابک
9789646205468
تعداد صفحات
188
تاریخ انتشار
1390/9/21

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        Shakespeare's intertwined love polygons begin to get complicated from the start--Demetrius and Lysander both want Hermia but she only has eyes for Lysander. Bad news is, Hermia's father wants Demetrius for a son-in-law. On the outside is Helena, whose unreturned love burns hot for Demetrius. Hermia and Lysander plan to flee from the city under cover of darkness but are pursued by an enraged Demetrius (who is himself pursued by an enraptured Helena). In the forest, unbeknownst to the mortals, Oberon and Titania (King and Queen of the faeries) are having a spat over a servant boy. The plot twists up when Oberon's head mischief-maker, Puck, runs loose with a flower which causes people to fall in love with the first thing they see upon waking. Throw in a group of labourers preparing a play for the Duke's wedding (one of whom is given a donkey's head and Titania for a lover by Puck) and the complications become fantastically funny.
      

یادداشت‌ها

          این نمایشنامه که به گفته منتقدان به خاطر اینکه از لحاظ زمانی نسبت به بقیه آثارش متقدمه "نخستین شاهکار" شکسپیر شمرده میشه در ۱۸۵ صفحه توسط مسعود فرزاد ترجمه شده. 
"پیشگفتار" و بخشی تحت عنوان "بعضی از آراء شکسپرشناسان" که در ابتدای کتاب آمده به درک و آشنایی بیشتر نسبت به/با این نمایشنامه کمک می‌‌کنه. همچنین در انتهای کتاب توضیحاتی اسطوره‌ای_زبانشناسی توسط مترجم ایراد شده که واقعا جذاب و کمک کننده است.
این نمایشنامه متن روان، زیبا و ساده‌ای داره و خوندنش لذت‌بخشه. چنانچه در مقدمه اومده در مورد عشق و تضاد عقل و عشق و تا حدودی هجو نمایش‌های اون دورانه. 
چندتا نکته:
_ خوب بود که میشد توضیحاتی که_در مورد هر اصطلاح یا جمله‌ای_ اومده به جای اینکه آخر کتاب بیاد توی پی نوشت اون صفحه باشه ولی اینکه حالا به سبب زیاد بودنشون یا هرچیز دیگه‌ای همشون در بخش پایانی کتاب آورده شدن چیز عجیبی نیست و توی کتابای تصحیح شده ادبیات کلاسیک توضیحاتش آخر کتاب میان ولی چیزی که هست اینه که باید برای هر موردی که قراره توضیحاتی براش بیاد یه شماره کوچیک سمت چپ بالاش زده بشه تا مخاطب راحت‌تر بتونه توضیحات رو دنبال کنه. توی قسمت پایانی این کتاب در کنار توضیحات شماره صفحه زده شده بود ولی اینکه کجای اون صفحه است نه و این باعث میشد آدم تمرکز نداشته باشه موقع خوندن و هی بخواد آخر کتابو چک کنه ببینه کجاش قراره توضیحات اضافه داشته باشه.
 _ ویراستاری این کتاب خیلی بد بود یه سری جاها نمی‌دونم برطبق چه دستوری از یه سری علائم نگارشی استفاده شده بود. برای مثال جاهایی که لازم نبود ویرگول، نقطه ویرگول و ... اومده بود.
_ ۵ درصد از توضیحات پایانی توضیح واضحات بود که قابل چشم‌پوشیه.

با اینحال من این کتاب رو دوست داشتم و از این ترجمه راضیم. اینکه اینقدر به ترجمه، توضیحاتی که در مورد اسطوره‌ها و باور عوام از مآخد مختلف نقل کرده و احتمالا خواننده عام ممکنه ۹۰ درصدشون رو ندونه و همین به فهم بیشتر متن کمک می‌کنه و حتی ریزه‌کاری‌هایی مثل دقت به صنایع ادبی که باعث میشه هرچه بیشتر به متن اصلی مقید بوده باشه قابل قدردانیه. آقای فرزاد مچکرم ^_^
        

0

          سلام
(رویا در شب نیمه تابستان) اسمی بود که از آغاز خواندن نمایشنامه فکر من را درگیر کرده بود که چرا باید این اثر به این نام خوانده شود‌؟
این اثر جزو اولین آثار شکسپیر خوانده می‌شود، که در دهه سوم زندگی‌اش آن را نوشته است، این اثر نسبت به آثار دیگر شکسپیر همان‌طور که مترجم بیان نمودند داستان ساده‌تری دارد به لحاظ فهم کلیات برای خوانندگان و بینندگان تئاتر آن اما بر طبق اطلاعاتی که مترجم در پیوست ارائه می‌دهد میفهمیم که نویسنده حتی برای اثر کوچک خودش هم ارزش قائل بوده.
داستان کتاب حول محور عشق و پریان بیان می‌گردد برعکس فرهنگ ادبیاتمان که پری‌ها را رند و گریزان از انسان به نقش درمی‌آورد در ادبیات شکسپیر پریان  و خدای کوپید(خدای عشق یونانیان) دوستدار بشر بیان می‌شوند، داستانی زیبا همراه با طنزی کوچک به خواننده می‌قبولاند که حتی خطای کوچکی همچون قرار دادن گلبرگ زیبا و کوچکی چگونه می‌تواند بر یک زوج اسطوره همچون فرهاد و شیرین ما، تغییراتی بوجود بیاورد که پایانش در همه حال بر وفق مراد قلب عاشق است.
علت نامگذاری نام اثر را در پایان خوانش پیوست متوجه شدم شاید از نظر شکسپیر عشق ، گلبرگی در دستان بوک(شخصیت داخل اثر) است که همراه برگ‌های جنگل حرکت می‌کند و یا میوه‌ای باشد در تابستان تنهایی دل و روح شخص.
        

1

          بار دومی بود که این نمایشنامه را می‌خواندم و اعتراف می‌کنم تجربه‌ی خواندنم زمین تا آسمان با دفعه‌ی قبل فرق می‌کرد. حالا نمی‌دانم تأثیر ترجمه‌ی بهتر بود یا انس بیشتری پیدا کردن با آقای شکسپیر و پشت سر هم خواندن آثارش. درحالی‌که دفعه‌ی پیش از همه‌ی نمایشنامه‌هایی که از شکسپیر خوانده بودم کمتر دوستش داشتم، این بار بی‌نهایت لذت بردم و تا اینجا کمدی موردعلاقه‌ام از شکسپیر شده؛ البته هنوز «طوفان» و «حکایت زمستانی» مانده است.

اول از همه به‌نظرم باید به تفاوت کمدی و تراژدی به‌صورت کلی اشاره کرد. همیشه فکر می‌کردم من بیشتر آدم تراژدی‌ام؛ آدم اتفاق‌های وحشتناک و مهیب و تکان‌دهنده. اما هرچه سنم بیشتر می‌شود احساس می‌کنم همه‌چیز به کمدی بیشتر شباهت دارد و مدام یاد تفاوت هراکلیتس و دموکریتوس به‌عنوان فیلسوف گریان و فیلسوف خندان می‌افتم. اما جدای این، فکر می‌کنم امکانی که در کمدی برای رسیدن به راه‌حل‌های منطقی‌تر و دموکراتیک‌تر مطرح می‌شود بی‌نهایت شگفت‌انگیز است. در تراژدی‌ها اگر سوءتفاهمی رخ دهد، پایان مرگبار و خونین است؛ اما در کمدی همه‌ی دسیسه‌ها هر قدر هم عمیق و فریبنده باشند در نهایت با گفت‌و‌گو و خنده ختم به خیر می‌شوند. کاراکترها در نمایشنامه‌های کمدی با یکدیگر بیشتر صحبت می‌کنند و از خلال گفت‌و‌گو برای مشکلاتشان راه‌حل‌هایی جز کشتن یکدیگر پیدا می‌کنند؛ کمتر خودشان و جهان را جدی می‌گیرند و در نهایت هم کمتر اذیت می‌شوند. رویکردی که شاید در زندگی همگی ما راه‌گشا باشد. در نهایت تا بدین‌جا زنان در کمدی‌های شکسپیر نقش پررنگ‌تر و فعال‌تری دارند و مضامین کمدی‌ها تا حد زیادی می‌توانند همچون نقدی بر پدرسالاری درنظرگرفته شوند.

اما درباره‌ی کمدی «رؤیایی به شب نیمه‌ی تابستان» باید بگویم شگفت‌انگیزترین وجه‌اش به‌نظرم دوگانه‌هایی بود که شکسپیر در مقابل هم گذاشته بود: رؤیا و واقعیت، جنگل و آتن، شب و روز. نیمی از نمایش در آتن، در روز و در جهانی بر مبنای قوانین عقلانی و واقعی می‌گذرد که خبری از ابهام در آن نیست و می‌تواند همچون سطح هوشیار آگاهی انسان در نظر گرفته شود. اما نیم دیگر در جنگل، در جهان رؤیاگونه پریان و در شب سپری می‌شود؛ جهانی جادویی که بر اساس قوانین منطقی کار نمی‌کند و وهم و خیال درهم‌می‌آمیزند و با معجون و طلسم می‌توان عشق را ایجاد و باطل کرد.  این جهان رؤیایی می‌تواند سطح ناهوشیار آگاهی انسان در نظر گرفته شود که تمام و کمال در خدمت امیال است و منطق در آن جایی ندارد. تلقی شکسپیر از عشق نیز در این نمایشنامه خیلی قابل‌توجه است؛ شکسپیر عشق را امری والا و متعالی نمی‌داند. برعکس، عشق چیزی است که با عصاره‌ای می‌تواند از بین برود یا تغییر کند. می‌توان این عصاره را اشاره‌ای به مسائل شیمیایی و زیستی بدن انسان دانست که در حس ما به دیگری بیش از آنکه بدانیم یا بخواهیم اثرگذارند.
        

1