عطارد عمومیادبیاتشعرشعر ایران عطارد کاظم بهمنی 4.0 28 نفر | 9 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 1 خواندهام 61 خواهم خواند 8 خرید از کتابفروشیها ناشر نیماژ شابک 9786007185735 تعداد صفحات 72 تاریخ انتشار 1398/10/29 توضیحات کتاب عطارد، شاعر کاظم بهمنی. شعر معاصر شعر ایرانی ادبیات ایران یادداشت ها محبوبترین جدید ترین f_altaha 1401/3/15 و از یک کتاب شعر جز رسیدن به حال خوش چه انتظاری می توان داشت و من((کنون دیوانه و مستم،نمیدانم کجا هستم)) 0 5 فاطمه افتخا ی 1401/2/28 بعد از مدت ها زنده باد شعر:) فقط شعر های آیینی رو نریز وسط عاشقانه ها :| 0 1 محمد علی بخشی پور 1402/5/5 خوب است 0 0 حسن حبیبی 1403/1/3 تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را از رقیبان کمین کرده عقب میماند هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر هر که تعریف کند خواب خوشایندش را مادرم بعد تو هی حال مرا میپرسد مادرم تاب ندارد غم فرزندش را عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو به تو اصرار نکرده است فرایندش را قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید بفرستند رفیقان به تو این بندش را منم آن شیخِ سیه روز که در آخر عمر لای موهای تو گم کرد خداوندش را 0 0 ایمان نریمانی 1402/6/5 تماشایش رقــم میزد خروج از دامن دیـن را بنا کرده است در چشماش فلک قصر شیاطین را اگــــر دور تو میگردد نظـر بر ظاهرت دارد که پیچک خشک میخواهد تن گلهای غمگین را به عشق اولت شک کن ،که در این شهر و این دودش درختــــان شــوم میدانند باران نخستیـن را مگو این شاخهی تنها کــه تنها یک ثمر دارد چطور از خود جدا سازد اناری سرخ و شیرین را به این سو هم نگاهی کن،نگاهی درخورم؛یعنی تفنگ ِ میــرزا مشکن غـــرور ِ ناصرالدیـــن را چرا جامِ بلورینـی بلغزد بر لبِ سینی؟! چرا باید بترسانی خمارِ دور پیشین را؟! تو مثل قوم صهیونی که با آن چشم زیتونی به اشغالت درآوردی دلِ من، این فلسطین را کمی آن سوی دیدارت چنان شعری نصیبم شد که درحد کسی چون خود ندیدم آن مضامین را تو ای شاعرتر از «سیمین!» به «رستاخیز» اگر آیی بپوشد سایـــهی شعــرت فروغ هـر چــــه پروین را غزلهایــی کــه بر رویت اثر گفتی ندارد را برای ماه میخواندم نظر میکرد پایین را سر از سنگینــی فکـــر وصالت درد میگیرد به بستر میبرم اما همین سردرد سنگین را به خوابــم آمدی حالا، نفس بالا نمیآید بگویم یا نگویم «یا غیاث المستغیثین» را باران نخستین از مجموعه شعر «عطارد»/ #کاظم_بهمنی 0 1 دردنویس 1401/3/10 زخمهای خود از تجارب ناکام عاطفیتان را با خواندن کتاب عطارد، تبدیل به دملهای چرکین کنید. 0 1 محمد ح. اوزایش 1402/3/24 من نمیخوام بگم کتاب شعر قوی بود یا ضعیف میخوام بگم هر کسی این کتاب رو بخره میتونه با یکی از شعرهای کتاب ارتباط قوی بگیره. لذت بردم از خوندن بیت به بیت کتاب... سعی کنید کتاب رو بخرید و بخونید. (تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را) 0 3 پریا رادفر 1403/6/5 شعر های آقای بهمنی از آن دسته شعر ها هستند که آدم موقع خواندنشان یک نگاه به خودش میاندازد و میگوید<بله آقای بهمنی ،من هم همینطور!> مثلا آقای بهمنی میگویند: (راحت از من بی تو میمرم گذشتی خوب من من به این یک جمله خود سخت ایمان داشتم!) و مخاطب با خودش میگوید:من هم آقای بهمني،من هم اندازه شما مطمئن بودم! یا جایی که آقای بهمنی میگویند: (منم آن شاعر دلخون که فقط صرف تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را....) مخاطب با خودش میگوید:من هم که همین کار را کردم!من هم همینجور آقای بهمنی! و.... خلاصه که شعر آقای بهمنی با پوست و استخوان احساس میشود! پینوشت:امیدوارم بالاخره زمانی برسد که مردم ارادت به شعر و شاعر را فقط در شناختن شاعران قرن های پیش ندانند.و شاعران تازه تر را هم پیش از پیوستنشان به تاریخ دریابند! شناختن شاعرانی مثل آقای بهمنی،آقای سامانی،خانم نظری،آقای مجرد و آقای نظری و... خیلیییی واجب است.اما متاسفانه بیشتر مردم هنوز حتی یک مصرع هم از این عزیزان نخواندن! 0 15 زهراءالسادات عمرانی 1402/11/16 پیش تر وام عشق دادی تا بخرم آبرو برای خودم ناله سر میدهم مگر با اشک بدهم قسط های وامت را... 0 0