عطاردعطاردکاظم بهمنی3.922 نفر |8 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن1خواندهام48خواهم خواند8توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب عطارد، شاعر کاظم بهمنی.شعر ایرانی شعر معاصر ادبیات ایرانیادداشتهای مرتبط به عطاردf_altaha1401/03/15 و از یک کتاب شعر جز رسیدن به حال خوش چه انتظاری می توان داشت و من((کنون دیوانه و مستم،نمیدانم کجا هستم)) 04فاطمه افتخا ی1401/02/28 بعد از مدت ها زنده باد شعر:) فقط شعر های آیینی رو نریز وسط عاشقانه ها :| 01محمد علی بخشی پور1402/05/05 خوب است 00حسن حبیبی1403/01/03 تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را از رقیبان کمین کرده عقب میماند هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر هر که تعریف کند خواب خوشایندش را مادرم بعد تو هی حال مرا میپرسد مادرم تاب ندارد غم فرزندش را عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو به تو اصرار نکرده است فرایندش را قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید بفرستند رفیقان به تو این بندش را منم آن شیخِ سیه روز که در آخر عمر لای موهای تو گم کرد خداوندش را 00ایمان نریمانی1402/06/05 تماشایش رقــم میزد خروج از دامن دیـن را بنا کرده است در چشماش فلک قصر شیاطین را اگــــر دور تو میگردد نظـر بر ظاهرت دارد که پیچک خشک میخواهد تن گلهای غمگین را به عشق اولت شک کن ،که در این شهر و این دودش درختــــان شــوم میدانند باران نخستیـن را مگو این شاخهی تنها کــه تنها یک ثمر دارد چطور از خود جدا سازد اناری سرخ و شیرین را به این سو هم نگاهی کن،نگاهی درخورم؛یعنی تفنگ ِ میــرزا مشکن غـــرور ِ ناصرالدیـــن را چرا جامِ بلورینـی بلغزد بر لبِ سینی؟! چرا باید بترسانی خمارِ دور پیشین را؟! تو مثل قوم صهیونی که با آن چشم زیتونی به اشغالت درآوردی دلِ من، این فلسطین را کمی آن سوی دیدارت چنان شعری نصیبم شد که درحد کسی چون خود ندیدم آن مضامین را تو ای شاعرتر از «سیمین!» به «رستاخیز» اگر آیی بپوشد سایـــهی شعــرت فروغ هـر چــــه پروین را غزلهایــی کــه بر رویت اثر گفتی ندارد را برای ماه میخواندم نظر میکرد پایین را سر از سنگینــی فکـــر وصالت درد میگیرد به بستر میبرم اما همین سردرد سنگین را به خوابــم آمدی حالا، نفس بالا نمیآید بگویم یا نگویم «یا غیاث المستغیثین» را باران نخستین از مجموعه شعر «عطارد»/ #کاظم_بهمنی 01حبیب فعلا خالی1401/03/10 زخمهای خود از تجارب ناکام عاطفیتان را با خواندن کتاب عطارد، تبدیل به دملهای چرکین کنید. 00میم.ح.الف1402/03/24 من نمیخوام بگم کتاب شعر قوی بود یا ضعیف میخوام بگم هر کسی این کتاب رو بخره میتونه با یکی از شعرهای کتاب ارتباط قوی بگیره. لذت بردم از خوندن بیت به بیت کتاب... سعی کنید کتاب رو بخرید و بخونید. (تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را) 02زهراءالسادات عمرانی1402/11/16 پیش تر وام عشق دادی تا بخرم آبرو برای خودم ناله سر میدهم مگر با اشک بدهم قسط های وامت را... 00