معرفی کتاب قول مادر اثر سالی هپ ورث مترجم فاطمه باغستانی کتابعمومیداستاناروپای غربی قول مادر سالی هپ ورث و 2 نفر دیگر 4.0 6 نفر | 5 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 3 خواندهام 11 خواهم خواند 6 ناشر البرز شابک 9786009876303 تعداد صفحات 400 تاریخ انتشار 1398/3/12 توضیحات کتاب قول مادر، نویسنده سالی هپ ورث. بریدۀ کتابهای مرتبط به قول مادر ࡅߺ߳ߊހߊ 1404/6/4 قول مادر سالی هپ ورث 4.0 5 صفحۀ 40 او با خود فکر کرد چرا باید اینگونه باشد. چرا حتی در شانزدهسالگی، وقتی همهچیز بر وفق مرادش پیش نمیرود، اولین چیزی که میخواهد، مادرش است! 0 4 ࡅߺ߳ߊހߊ 1404/6/4 قول مادر سالی هپ ورث 4.0 5 صفحۀ 86 زویی از قبل میدانست مادرش این حرف را میزند اما اینبار عصبانی بود. "به خودم افتخار کنم؟ من یک احمق روانی هستم، مامان!" مادرش گفت:"میدانم باورش سخت است، اما این پایان دنیا نیست." 0 3 ࡅߺ߳ߊހߊ 1404/6/8 قول مادر سالی هپ ورث 4.0 5 صفحۀ 125 زویی تعداد دفعاتی را که در جمع مات و مبهوت و بیصدا شده یا درست دقیقه نود در یک رویداد حالش بد شده و مادرش به دیگران گفته بود که او لانرژیت دارد، فراموش کرده بود. میدانست که اگر مادرش اکنون اینجا بود، کاری میکرد که حالش بهتر شود. شاید برایش فیلم میگذاشت یا موسیقی پخش میکرد. شاید برایش داستانی درباره موقعیتی میگفت که آبروی خودش در جمع رفته بود و زویی از ته دل قهقه میزد. شاید حتی با هم به شهر امن میرفتند. زویی باور داشت که مادرش تنها دوست حقیقی او در این دنیا بود. کسی که هرگز به او پشت نمیکرد. 0 3 ࡅߺ߳ߊހߊ 4 روز پیش قول مادر سالی هپ ورث 4.0 5 صفحۀ 392 "ترسیدن از چیزی خیلی ترسناک است، اما میدانید ترسناکتر از همه چیست؟ اینکه تنها باشی." 2 3 یادداشتها محبوبترین جدیدترین 𝓜𝓪𝓻𝓰𝓪𝓻𝓮𝓽𝓪 1404/2/12 می تونم بگم غمگین ترین و قشنگ ترین کتابی بود که خوندم و بعد از اینکه تمومش کردم فقط یه گوشه نشستم و به این فکر کردم که چرا اینجوری تموم شد...(T_T) 3 38 yasamin 1404/4/27 به نام خداوند رنگین کمان امروز جمعه است همیشه جمعه ها برایم یک حال تاسیانی دارد،حالی که هیچ کلمه ای برای بیان آن حال ندارم ولی دلم می خواهد تمام روز در یک گوشه بنشینم و زار زار گریه کنم. نمیدانم چرا این کتاب را در چنین حال تاسیانی ای تمام کردم.با خودم فکر میکنم غمی که این کتاب برای قلبم آورد چگونه میتوانم از بین ببرم من با این کتاب با زویی بزرگ شدم،با الیس امیدوار شدم با کیت مهربان شدم،با سونجا درد کشیدم،نمی دونم چطور این همه شخصیت را در قلبم خاموش کنم این کتاب به من یادآوری کرد که من چقدر به مادرم اعتیاد دارم و چقدر دوری او را نمیتوانم تحمل کنم. یادمه تو کتاب نوشته بود با این که خودش درد داشت ولی باز هم حال من را می پرسید،این کار فقط از عهده یک مادر ساخته است،این جمله شاید برای یک سری افراد جمله ی عادی ای باشد ولی من با همین یک جمله انقدر اشک ریختم که برای نیم ساعت کتاب را رها کردم و با خودم گفتم چه عیبی دارد این هم مثل کتاب هایی که آخرش را نخوندی،نخون ولی دلم می خواست آخرش رو بخونم و کاش این کارو نمیکردم همین 0 9 پاپیروس. 1404/4/30 بعدش فقط میخواستم مامانمو بغل کنم. شخصیتها، دردشون غمشون و حتی دغدغههاشون کاملا قابل لمس بود. فکر میکنم یک زویی درون دارم که باید زنجیرش کنم، ولی هر بار که حواسم نیست سرک میکشه تو زندگیم. یکم وجههی زیاد فمینیستیای که حتی یک مردِ درست هم تو کتاب نداشتیم ناراحتم کرد، ولی نشون داد چقد تشکیل جامعه و حضور در اون به آدم قدرت میده. 0 1 امیرعلی مینکی 1404/5/24 «یه داستان آرومه دربارهی یه قول ساده، که مثل یه نخ نازک، همهی زندگی یه پسر رو به دل مادرش وصل میکنه.» 0 3 ࡅߺ߳ߊހߊ 4 روز پیش وای چه کتاب فوقالعاده و غمانگیزی!😭😭 احساسات خیلی قابل لمس و قشنگ بود. دلسوزیها و فداکاریهای مادره برای دخترش و چه چیز شگفت انگیزیه این عشق مادر به فرزند😭💕. پایانش رو هم خیلی دوست داشتم، هم منطقی بود هم جوری که آدم زیاد ناراحت نشه.(بیشتر نمیگم که اسپویل نشه😅.) فقط من یه مقدار ترجمه کتاب رو نپسندیدم. اینکه سانسور نداشت رو شاید اکثرا مزیت به حساب بیارن(که البته به این خاطر نمیشه با کسی خوند😅.) ولی نکته دیگه اینکه، خیلی از کلمات محاوره ای و در واقع شاید بیادبانه استفاده کرده بود. خب من، حداقل وقتی کتاب میخونم، ترجیح میدم توی جملات ازین کلمات استفاده نشه. در کل کتاب قشنگی بود. ترکیبی از ژانرای روانشناسی، اجتماعی، معمایی و حتی عاشقانه! پیشنهاد میکنم:). پ.ن. دیوید عجب شوهر خوبی بود واقعا. موندم هیلاری چرا جدا شده بود ازش!😂 0 3