معرفی کتاب جنگجوی عشق اثر گلنن دویل ملتن مترجم معصومه تاجمیری

جنگجوی عشق

جنگجوی عشق

گلنن دویل ملتن و 2 نفر دیگر
3.6
52 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

102

خواهم خواند

29

شابک
0000000004274
تعداد صفحات
256
تاریخ انتشار
1399/5/23

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
رنج ما را دو تکه می­کند. وقتی کسی که رنج می­کشد، می­گوید: «خوبم...خوبم...» به این دلیل نیست که حالش خوب است. برای این است که خود درونش به خود بیرونش فرمان داده که واژه­ی «خوبم» را به زبان بیاورد. او حتا گاهی اوقات اشتباهی می­گوید: «خوبیم» دیگران فکر می­کنند که خودش و اطرافیانش را می­گوید، و لی این­طور نیست. او دو تکه­ی خودش را می­گوید: «خوبیم» دیگران فکر می­کنند که خودش و اطرافیانش را می­گوید، ولی این­طور نیست. او دو تکه­ی خودش را می­گوید: خود آسیب دیده و خود نماینده­اش. نماینده­ای که برای مصرف عمومی مناسب است! رنج، یک زن را دو تکه می­کند تا کسی را داشته باشد که برایش درد و دل کند، کسی که در دل تاریکی کنار او بنشیند، حتا وقتی دیگران- همگی- تنهایش بگذارند. من تنها نیستم. من به خودم آسیب رسانده­ام. اما از طرفی هنوز نماینده­ام را دارم. او ادامه خواهد داد، شاید بتوانم برای همیشه خود آسیب دیده­ی درونم را پنهان کنم و نماینده­ام را به دنیای بیرون بفرستم. او می­تواند لبخند بزند، دست تکان دهد، و کم نیاورد،؛ طوری که انگار هیچ اتفاق بدی نیفتاده، ما وقتی به خانه برسیم، می­توانیم نفس بکشیم. ما در میان جمع، برای همیشه به وانمود کردن ادامه خواهیم داد.
از متن کتاب

      

یادداشت‌ها

Setare. Ava

Setare. Ava

1403/10/5

        نویسنده داستان  رو به گونه ای پیش برد که به رابطه ای که در انتها با همسرش شکل داد احساس حسادت کردم و پیش خودم گفتم چنین رابطه ای هرگز از هم نخواهد پاشید! میخواستم از مراقبت هایی که برای دوام  رابطه اشون بهره بردند یاد بگیرم که دیدم درحال حاضر از هم جدا شدند😐 
هر چی از کتاب درس عبرت گرفته بودم پرید. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

          تجربه شخصی میگه وقتی اول یه کتابی خیلی ازش تعریف و تمجید میارن قطعا خوشم نخواهد آمد. خب راستش تا حدود ۵۰ صفحه اول هم خوشم نیومد. ولی خب مرض "کتابی رو که شروع کردم حتما باید تموم کنم" در من درمان نشده و دیگه اصراری هم برای درمانش ندارم. 
فلذا کتاب رو به کندی و با فاصله و تنها از روی تکلیف و وظیفه ادامه دادم. اما در ادامه از اون کثافت اولیه فاصله گرفت و به شرایط بهتری رسید.
بذارید راحت‌تر بگم. گلنن یه دختر با اعتماد به نفس پایین بود. خودش چیزی نمیگه ولی احتمالا پدر و مادرش به سیاق خیلی از والدین نسل‌های قبلی تعریف هدف درستی برای بچه‌هاشون نداشتن و تاوانش رو گلنن پرداخت. تو کودکی و نوجوانی دچار مشکل خودن هراسی بود و حتی به خاطرش همون دوران مدتی تو آسایشگاه بستری میشه و چون اونجا نیاز به ظاهرسازی نداشته خیلی راضی بوده. بعد مرخص شدنش دوباره مجبور میشه نقاب مطلوب جامعه رو بزنه یا به قول خودش نماینده‌ای از خودش رو به جای خود واقعیش نشون بده تا طبق انتظار جامعه از یه دختر رفتار کنه. بعد از رفتن به کالج این تظاهر برای جلب توجه پسرها بوده و طبق گفته خودش مثل هرزه‌ها زندگی می‌کرده. جالبه که بر اساس معیارهای جامعه خودش، تو خانواده‌ای مذهبی بزرگ شده بوده و اهل کلیسا بودند و می‌دونسته کاراش اشتباهه. ولی تو یه دوره درگیر اعتیاد به الکل، سکس و مصرف هر از گاه کوکایین بوده و نمی‌تونسته از بین این اعتیادها و عذاب وجدان خودش رو نجات بده. اما در نهایت همون مذهب و عقبه دینی به دادش میرسه و حس آرامشی که از مریم مقدس به عنوان مادر می‌گرفته به دادش می‌رسه تا یه جا تصمیم بگیره در زندگیش تغییر ایجاد کنه.
گلنن برای زندگیش خیلی تلاش می‌کنه. با سبک زندگیش و عقایدش نمی‌تونم احساس همراهی داشته باشم. مثلا از زندگی کثیف دوران دانشجوییش که بگذریم، بعدها و در آستانه چهل سالگی و زمانی که دنبال یه کلیسای متفاوت بوده که با روحیه‌اش و افکارش جور باشه، کلیسایی رو پیدا می‌کنه که پرچم رنگین‌کمانی سر درش می‌زده و این برای گلنن نشونه خوبی بوده!!!! 
اما با احساسات و تلاش‌هاش به عنوان یه انسان و به خصوص به عنوان یه زن خیلی آشنا بودم. نمی‌خوام وارد بحث‌های افراطی فمینیستی بشم. اما انگار فرقی نمی‌کنه اهل کجا و از کدوم خاستگاه فرهنگی، اجتماعی، مذهبی باشی. در هر حال، صرف زن بودن باید خیلی تاوان بدی. مگر اینکه خیلی رو خودت کار کنی تا بفهمی خودت از خودت چه توقعی داری، چه هدفی داری، اگه مذهبی هستی بیفتی دنبال اینکه بفهمی خدا ازت چی می‌خواد و تو چه وظیفه‌ای داری و رشدت و کمالت در چیه. اون وقته که دیگه درگیر تعصب‌ها، افراطی‌گری‌ها با هر عنوان و ایسم آخرش نمیشی. هر چند که حالا به خاطر تفاوت و تفکر جدیدت دور بعدی مبارزاتت شروع میشه ولی خب حداقل این مبارزه انتخابته نه چیزی که بهت القا شده.

کتاب ترجمه خوبی داره ولی زیاده و پرگویی داره. یه جاهایی خیلی وعظ‌مانند شده که خب از زنی که کشیش شده چیز عجیبی نیست. اون قسمت‌ها رو بذارین کنار، تجربه‌های شخصی و روند تغییر تفکر گلنن و مسیری که برای بهبودی روح و جسم خودش در پیش می‌گیره، خوندنیه.
        

7

          فکر می‌کنم که "جنگجوی عشق" یک خودزندگی‌نامه‌ی تقریبا بی‌نقص بود. نویسنده در طول کتاب تمام تلاشش رو کرده بود تا با خواننده روراست باشه، چیزی رو پنهان نکنه، افراد رو داوری نکنه و بی‌طرفانه بنویسه.
مهم ترین ویژگی این کتاب، این بود که اگرچه درباره ی یک شخصه اما اصلا شخصی نیست و می‌تونه به دیگران هم در رویارویی با مسائل و مشکلات مختلف کمک کنه. 
یک چیز دیگه که باعث شد جنگجوی عشق رو دوست داشته باشم، بازگو کردن توصیه‌های مشاور بود. در واقع هر وقت داستانی می خوانم که در اون به جای یک رابطه‌ی مریض و یک عشق مازوخیسمی، زن و شوهر برای حل مشکلاتشون از روان‌شناس استفاده می‌کنند یک جون به جون‌هام اضافه میشه. 

البته وقتی فهمیدم که چند سال بعد گلنن و کرگ از هم جدا شدند کمی توی ذوقم خورد. تلاش کرگ برای درمان شدن و حفظ زندگیش به نظرم ستودنی بود. مردهای زیادی نیستند که این کار رو انجام بدن یا اصلا بپذیرند که مشکل دارند. 

نکته ی آخر: فکر می‌کنم بزرگترین نقطه ضعف کتاب برای من ارجاعاتش بود. این کتاب برای خواننده‌ی غیر آمریکایی خود بسنده نیست. یعنی خیلی وقت ها نویسنده وسط ماجرا یک چیزی می‌گفت یا به موضوعی اشاره می‌کرد که تا تو فرهنگ و جامعه‌ی آمریکا بزرگ نشده باشی، فیلم‌ها، خواننده‌ها و شخصیت های مختلف رو نشناسی، متوجه نمیشی و مجبوری مدام به پاورقی ها مراجعه کنی و ببینی این چی داره میگه و چرا این رو گفته.
نقطه ضعف بعدی البته ربطی به نویسنده و محتوای کتاب نداره و به ناشر مربوط میشه. آخه واقعا این چه طرح جلدیه؟ شبیه صفحه ی آخر دفتر یک دختر دوازده ساله‌ست که هر چه دیده توش کشیده و نوشته.
        

1

          درد و رنج واقعی یک زن غربی را باید در این کتاب به وضوح دید....زنی که مجبور است برای پذیرفته شدن در جامعه ی مردان، آرایش کند، لاغر باشد، لباس کوتاه و تنگ بپوشد و 
در به در دنبال جذب نگاه پسرها باشد....😔 و حتی برای اینکه مورد احترام و پذیرش قرار بگیرد، تمام وجود خود را رایگان در اختیار پسرها قرار بدهد.....و بعد بی رحمانه مجبور شود جنین داخل شکمش را سقط کند و خود را از حق مادری محروم کند.
چنین زنی بعد از ازدواج هم امنیت و آرامش روانی ندارد، چون معلوم نیست وقتی او دارد بچه ها را بزرگ می کند، شوهرش کجا به هوسرانی مشغول است. این زن در رابطه با شوهرش دچار حس انزجار و بی اعتمادی می شود.
دخترهایی که در جامعه ی غربی بزرگ می شوند، درگیر استانداردهای غلط و فریبنده ی رسانه ها در مورد زیبایی و جذابیت می شوند و خود واقعی شان را گم می کنند. زن در این جامعه تصویری جز جذابیت جنسی برای خود متصوّر نیست و مجبور است برای رشد و پیشرفت، در قالب های دروغین جامعه خود را جا بدهد، قالب هایی که به شدت او را از فطرت الهی و کرامت انسانی که خداوند برایش درنظر گرفته، دور می کند.

نویسنده بارها و بارها به جامعه ی مرد سالار غربی و نگاه جنسی زده نسبت به زنان اعتراض می کند. او خود را اسیر دنیای مردان می بیند و می خواهد از آن فرار کند و خودش و بچه هایش را نجات بدهد تا بتواند آن ها را دور از شرّ مردان بزرگ کند. 
 این زن شرح سخت جانی خود را در برابر مشکلات برای ما بازگو می کند. اینکه تصمیم می گیرد خود را از رنج های زندگی پنهان نکند و جنگجویی باشد که عاشقانه به زندگی ادامه می دهد....
خواندن این کتاب برای شناخت جامعه ی غربی و نگاهی که نسبت به زن و خانواده دارد، بسیار راهگشاست....

#جهالت_مدرن
#حیرانی  
#سرگردانی
#تنهایی
#زن
#تمدن_غربی
#مادری

        

4