معرفی کتاب جسدی در کتابخانه اثر آگاتا کریستی مترجم مجتبی عبدالله نژاد

جسدی در کتابخانه

جسدی در کتابخانه

آگاتا کریستی و 1 نفر دیگر
3.7
53 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

106

خواهم خواند

39

ناشر
هرمس
شابک
9789643635817
تعداد صفحات
220
تاریخ انتشار
1399/4/22

توضیحات

        
صبح اول وقت خدمتکار گوسینگتونهال در سنت ماری مید وارد اتاق کلنل بانتری و همسرش می شود و به آنها خبر می دهد که در کتابخانه یک جنازه پیدا شده. زن و شوهر ابتدا باورشان نمی شود اما بعد که کلنل از پله ها پایین می رود می بیند که جلو شومینه در کتابخانه جنازه زن جوانی با موهای بور و لباس شب بر روی زمین افتاده است.
خانم بانتری با بهترین کسی که برای رسیدگی به مسئله قتل می شناسد، یعنی خانم مارپل تماس می گیرد. خانم مارپل که "در کار جنازه و این جور چیزها" خیلی وارد است، به گوسینگتونهال می آید و به شیوه آرام و پیگیر خودش ماجرا را دنبال می کند ...

در "جسدی در کتابخانه"، خانم مارپل پس از دوازده سال و از زمان "قتل در خانه کشیش"، دوباره وارد داستان می شود. کریستی به نوشته ی زندگی نامه اش این کتاب را در سالهای اول جنگ جهانی دوم نوشت که لندن زیر بمباران لوفتوافه بود و آلمانیها امیدوار بودند با پشتوانه این بمبارانها لندن را اشغال کنند. کریستی در مصاحبه ای در مجله لایف اعلام کرده که بخش آغازین "جسدی در کتابخانه" جزو بهترین نوشته های اوست.

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به جسدی در کتابخانه

نمایش همه
دایی جان ناپلئونمغازه خودکشیهر دو در نهایت می میرند

تولدم مبارک 🎉

50 کتاب

"تولدم مبارک! 🎂 یک سال با کلمات جادوگر! 🎉" امروز روز خاصی برای منه! 😊 تولد یک سالگیم رو جشن می‌گیرم، گرچه من اردیبهشتی نیستم. امروز ۷ اردیبهشته و در حالی که یک سال از ورودم به این دنیای پر از کتاب و قصه‌ها میگذره، می‌تونم بگم که این سفر، کاملاً زندگی من رو دگرگون کرده. 🥳 یادم می‌آید که یک سال پیش، دقیقاً در چنین روزی، با دلهره و تردید، برنامه‌ی طاقچه رو نصب کردم. تا اون روز من اصلا نیم نگاهی هم به کتاب نمی انداختم... اون روزا نه نویسنده‌ای می‌شناختم و نه کتابی که نامش رو شنیده بودم..... اصلا از حس واقعی کتاب خوندن بی خبر بودم😔 اما دنیای جدیدی رو به روی من باز شد! 🌟 وقتی که طاقچه به مناسبت هفته‌ی فرهنگ معاصر، کتاب «دائی جان ناپلئون» رو به‌صورت رایگان در اختیارم گذاشت، این فرصت رو غنیمت شمردم. شروع کردم به خواندن کتاب (اون زمان هیچ‌رمانی رو تا به حال نخونده بودم و این تجربه برام چالش‌برانگیز بود. بی‌جهت نبود که دو ماه تمام درگیر این کتاب شدم! امتحانات ترم و صفحات بلندش هم مزید بر علت بود. 📚😅) نمی‌تونم بگم که چقدر دلم برای این کتاب تنگ شد وقتی به انتهاش رسیدم. احساس عجیبی داشتم، انگار یکی از دوستام رو از دست داده‌ام. اما این احساس ناکافی بود. در واقع دلم می‌خواست دوباره آن را بخوانم! دقیقا یادمه کجا تمومش کردم، یه شب قشنگ اونم توی جاده 🛣 یه روز گرم تابستونی، طاقچه تخفیف تابستانه گذاشت و من فقط با یک لبخند سرازیر به دنیای کتاب‌ها شدم. 💫 کتاب «هر دو در نهایت می‌میرند» رو که تعریفش را از یکی از دوستام شنیده بودم، خریدم. اون کتاب، من رو به دنیای دیگه ای برد، دنیایی که در اون هر لحظه، هر واژه و هر احساس رو به صورت واقعی تجربه کردم. من به واقعی‌ترین شکل ممکن عاشق کتاب شدم! 😍📖 این کتاب رو هم دقیقا یادمه چه روزی تمومش کردم، یه روز بعد تولدم (تولد اصلیم❤) اینجا بود که حس کردم من رسما به جمع عاشقان کتاب‌خوان ملحق شدم؛ نه تنها از ۷ اردیبهشت که تولد اصلی واولین قدم من در این راه بود بلکه از اون روز به بعد هربار که یه کتاب جدیدی رو شروع به خوندن کردم، دوباره متولد شدم🤩 در این یک سال، من ۵۰ بار زندگی کردم و ۵۰ دفعه تجربه کسب کردم. ✨💖 اشک ریختم😭... خندیدم 😄... ترسیدم 😱... به هر جای دنیا سفر کردم وبا فرهنگ های مختلف آشنا شدم🗼🏫 ۵ یا ۶ کتاب بیشتر نخونده بودم تا با برنامه بهخوان آشنا شدم🥰 متاسفانه دقیقا با شروع مدارس متقارن شد(۴مهر🤦🏻‍♀️) 😐 بهخوان برام خیلی شگفت انگیز و جذاب بود(دقیقا همون برنامه ای بود که میخواستم🤩) در این مدت هم درس خوندم و هم کتاب خوندم (در نظر داشته باشین که سعی کردم که به درس و مدرسه م لطمه نزنه و نتیجه اش رو هم دیدم جزو دانش آموزان برتر مدرسه شدم✌🏻) ....... بعد از خوندن ۲۴ کتاب، نویسنده مورد علاقم رو پیدا کردم به سلامتی😅 و اون نویسنده بزرگوار کسی نیست جز: ⚡لوسی مود مونتگمری⚡ 📆دقیقا در تاریخ ۶ اسفند📆 💙با کتاب قصر آبی💙 همه چیز یهویی پیش اومد ، در لحظه دیدمش و خوندم به همین راحتی😁 اما دل کندن از کتاب با رنج و زحمت فراوان😶 همیشه آنی شرلی رو میدیم و هر سالی که پخش میشد بازم برام جذاب و تازه بود، و هیچ وقت هم فکر نمیکردم نویسنده این داستان انقدر جذاب باشه🥰 سر تون رو بیشتر از این درد نمیارم این داستان من بود 📖 🔻در لیست زیر تموم کتاب هایی که از ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ تا ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ خوندم رو به اشتراک گذاشتم 👇🏻👣 به یاد تموم این لحظات، و به امید روزهای بیشتر با کتاب‌هایی جذاب و دل‌انگیز، تولدم رو جشن می‌گیرم! 🎉🌸

24

پست‌های مرتبط به جسدی در کتابخانه

یادداشت‌ها

          ماجرا اینه که یه خانواده معمولی از خواب بیدار می‌شن و می‌بینن جسد یک زن وسط کتابخونه‌شون افتاده. حالا اینکه این زن کیه؟ چرا کشته شده؟ و قاتلش کی بوده؟ و چطور و چرا این جسد رو انداخته توی کتابخونه؟ سوال‌هاییه که قراره تو داستان بهش جواب بدن.

فضای کتاب و پرونده داستان جالب بود. شخصیت‌های زیادی درگیر پرونده بودن که باعث می‌شد خواننده بین اسامی تا یک حدی گیج بشه ولی با خوندن ادامه داستان می‌شد شخصیت ها رو به خوبی تشخیص داد. با وجود اینکه شخصیت‌ها زیاد بودن اما به هر کدوم به خوبی پرداخته بود و ویژگی‌هاشون جالب و منحصر‌به‌فرد بود.

در مورد معمای داستان، نمی‌گم که نمی‌شد حدس زد قاتل کی بوده، ولی اینکه چطوری قتل اتفاق افتاده واقعا تا پایانش مشخص نبود. همون‌طوری که پلیس‌ها هم گیج شده بودن و در نهایت خانم مارپل به کمک‌شون اومد.

اگر کتاب معمایی و آگاتا کریستی دوست دارید حتما از این قصه هم لذت می‌برین، برای نوجوان‌های بالای ۱۵ سال هم می‌تونه مناسب باشه.
        

28