شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
صَعوِه

صَعوِه

8 ساعت پیش

        ترجیحم این بود که امتیازی ندم. با خودم می گم به زندگی‌نامه-یا غم‌نامه یا خلاصه خاطرات-یه آدم نمی شه امتیاز داد. خاطره با قصه توفیر داره. خاطره رو نفی کنی احساس و ادراک و تجربه برهنه شده یه آدم رو نفی می کنی. وقتی کسی به صراحت می نویسه از حسرتش؛ نمی شه بهش امتیاز داد. می شه مثل خارجی های باکلاس؛ براش دقایقی-یا عمری-سکوت کرد.
تو تو اولین روزهایی که با هم حرف زدیم از این کتاب برام گفتی. از اینکه سیمین وقتی این کتاب رفت بازار همه نسخه ها رو خرید و جمع کرد که دست کسی نیفته. قبل از تو بابا از جلال آل احمد مرد دیگه ای برام ساخته بود. تو نگاه سیمین رو داشتی و بابا نگاه جلال رو.
برام روشنه اون روز، وقتی از خیانت های جلال برای بچه دار شدن گفتی. و اینکه سیمین برای  آبروی جلال-و لو نرفتن خیانت هاش-همه نسخه های این کتابو جمع کرد.
اما یادم نیست اصلا چرا بحث من و تو، اونم اون روزای اول اول باید به این قضیه کشیده می شد.
بگذریم.
سخته، عجیبه. چرا باید انقدر صریح بیای و به عنوان متن ادبی از تلاش های زیادت برای بچه دار نشدن بنویسی؟ که خودت و زنت رو-که هر دو جز نویسنده های شاهکار ایرانید-از اون عرش پرت کنی پایین؟
و هزار تا چرا. 
نکته جالب توجه اینه که جلال تاکید داره اول و آخر این زنشه که بچه خواسته. اما راست نیست. التماس به بچه دار شدن مال جلاله نه سیمین. جلال از خفت مشکل داشتن خودش رنج برده نه سیمین. توی نامه هم سیمین برای جلال نوشته بود: دکتر گفت من مثل یک گاو ماده سالمم.-بلانسبتش-
پس اون نگاه ها؛ اون فضای خالی؛ فضای تحقیر تو بود جلال. تو بودی که بچه می خواستی. که ثابت کنی می تونی چون آدما می خوان مطمئن باشن توان یک چیز رو دارن؛ حتی اگر نخوانش.
قضیه همون«دست گربه به گوشت نمی رسه می گه بو می ده»ست.
اما شایدم این صراحت خوبه. نمی دونم.
فقط می دونم سیمین عاشق تو بود؛ جلال.
بیشتر از تو.
      

18

        "به طور حیرت‌انگیزی پیر شده. آن‌قدر پیر که آدم ها دست از سرش برداشته‌اند و دیگر به او نق نمی‌زنند که باید مثل یک آدم بزرگ رفتار کند. آن‌قدر پیر که دیگر برای بزرگ شدن دیر است. بودن در این سن بدک هم نیست."

پیری همیشه برایم سن جذابی بوده. مثل کودکی.
سنی که در آن دیگر برای رسیدن به جایی عجله نداری، قدم هایت دوباره آهسته می‌شوند، دیگر مقصدی در کار نیست و می‌دانی این فقط مسیری است که باید ادامه بدهی، تا هیچ کجا...
شاید برای همین پدربزرگ ها و نوه ها بیشتر حرف هم را می‌فهمند. شاید چون هیچ‌کدام به دیگری نمی‌گویند: زودباش! عجله کن!
عجله برای چه؟ برای رسیدن به کجا؟
"کسی که برای زندگی شتاب داره در واقع برای مرگ عجله می‌کنه."
اولین کتابی بود که از فردریک بکمن خواندم.
قبلاً تعریف "مردی به نام اُوِه"اش را زیاد شنیده بودم. ولی هیچوقت سراغش نرفته بودم. دقیقاً به همین دلیل که زیاد تعریفش را شنیده بودم. وقتی زیاد از کتابی تعریف می‌کنند، یا خیلی خوب است، یا خیلی مزخرف.
ولی به پیشنهاد کسی تصمیم گرفتم از فردریک بکمن چیزی بخوانم.
کتاب سطحی نبود، بله، نثری ساده و روان داشت و احتمالاً برای همین برای همه محبوب است، اما در عین حال خیلی عمیق بود.
عمیق، غمگین، و در عین حال روشن.‌..
این تجربه را هرگز فراموش نمی‌کنم.
ممنونم آقای بکمن، ممنونم.

پ.ن: پیشنهاد می‌کنم اگر سرتان خیلی شلوغ است، و آن‌قدر کار مهم دارید که برای بچه‌ها وقت ندارید، حتماً این کتاب را بخوانید.
      

20

        

1. «همه حیوانات برابرند، اما برخی از حیوانات از دیگران برابرترند».
2. «چهار پا خوب، دو پا بد».
3. «انسان تنها موجودی است که بدون تولید مصرف می کند».
4. “موجودات بیرون از خوک به انسان و از انسان به خوک و دوباره از خوک به انسان نگاه می کردند؛ اما از قبل نمی توان گفت کدام کدام است.”
5. «تنها انسان خوب مرده است».
6. “من سخت تر کار خواهم کرد.”
7. “همیشه حق با ناپلئون است.”
8. «هیچ حیوانی نباید حیوان دیگری را بکشد».
9. “خوک ها ناگهان به خانه مزرعه نقل مکان کردند و در آنجا ساکن شدند.”
10. “حیوانات خوشحال بودند که هرگز تصور نمی کردند که ممکن باشد.”
11. «احکام بر روی دیوار قیردار با حروف سفید درشت نوشته شده بود که سی یارد دورتر قابل خواندن بود».
12. باکسر تکرار کرد و چشمانش پر از اشک بود: «من هیچ آرزویی برای گرفتن زندگی ندارم، حتی جان انسان».
13. “بدون بحث بیشتر به مزرعه علوفه رفتند تا برداشت را آغاز کنند.”
14. “موجودات بیرون از خوک به انسان و از انسان به خوک و دوباره از خوک به انسان می نگرند؛ اما از قبل نمی توان گفت کدام کدام است.”
15. “شیر در چندین نوبت به طرز مرموزی ناپدید شد.”
16. “حیوانات مات شده بودند. این چیزی نبود که آنها انتظار داشتند.”
17. «انسان در خدمت هیچ موجودی جز خودش نیست».
18. به موجودات مزرعه نیز خواندن و نوشتن آموزش داده می شود.
19. “هیچ کس محکم تر از رفیق ناپلئون باور نمی کند که همه حیوانات برابر هستند. او خیلی خوشحال می شود که شما تصمیمات خود را برای خود بگیرید. اما گاهی اوقات ممکن است تصمیمات اشتباهی بگیرید، رفقا، و پس ما کجا باید باشیم؟ ”
20. “تمام آن سال حیوانات مانند برده کار می کردند.”
21. “موجودات بیرون از خوک به انسان و از انسان به خوک و دوباره از خوک به انسان می نگرند؛ اما از قبل نمی توان گفت کدام کدام است.”
22. “من متوجه نمی شوم. من باور نمی کردم که چنین اتفاقاتی در مزرعه ما رخ دهد. باید به دلیل تقصیری از خودمان باشد. راه حل به نظر من این است که بیشتر کار کنیم.”
23. خوک ها با غیرتی که قبلاً برایشان ناشناخته بود، به مطالعه آموزه های ناپلئون پرداختند.
24. “موجودات از خوک به انسان و از انسان به خوک و دوباره از خوک به انسان می نگریستند؛ اما از قبل نمی توان گفت کدام کدام است.”
25. «همه حيوانات مساويند ولي بعضي حيوانات مساويترند».
26. “موجودات بیرون از خوک به انسان و از انسان به خوک و دوباره از خوک به انسان می نگرند؛ اما قبلاً نمی توان گفت کدام کدام است.”
27. “مطمئنا، رفقا، شما نمی خواهید جونز برگردد؟”
28. “حیوانات استقلال خود را برده بودند، اما هنوز مدیریت آن را یاد نگرفته بودند.”
29. «هیچ حیوانی نباید در بستری با ملحفه بخوابد».
30. «انسانها از مزرعه حیوانات، حالا که رونق یافته بود، کمتر از آن متنفر نبودند».

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.