شبکۀ اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
        یادداشتی بر سرگذشت من:

اگر بتوانی میان‌بری بزنی به قرن نوزدهم و بدون آمادگی قبلی بخوانی از این عصر، گویی عمری را در آن گذرانده‌ای، می‌توانم بگویم “سرگذشت من” را خوانده‌ای. 
کتابی که ناداستان است اما در نوعی روایت. ساده بگویم، این خودزندگی‌نامه‌ی آنتونی ترولاپ است، نویسنده‌ای که در عصر طلایی ادبیات یعنی ویکتورین می‌زیست و با وجود تلاش‌ها و نوشتن بی‌وقفه، شاید آن‌طور که خود انتظار داشت به کام‌یابی نرسید.
نام ترولاپ میان بزرگانی چون دیکنز، تکری، الیوت و برونته گم شده بود. داستان‌های او خوانده می‌شد، اما هیچ‌گاه چشم‌انداز معرکه‌ای برای حرفه‌ی ادبی‌اش ندید. او خودزندگی‌نامه‌اش را نوشت در حالی که می‌دانست شاید زیاد خوانده نشود. و مطمئنا روزی را نمی‌دید که دو قرن بعد خواننده‌ای ایرانی درباره‌اش بنویسد. 

ترولاپ کتاب را از شرح دوران سخت کودکی‌اش شروع می‌کند و از خانواده‌اش می‌گوید. لحن او صمیمانه است و جملاتش ساده، و همین خواننده را برای پیش بردن داستان یک نویسنده تشویق می‌کند.
شاید کم‌اهمیت‌ترین موضوع این کتاب، سرگذشت ترولاپ باشد. آن‌چه این کتاب را به اثری خواندنی تبدیل می‌کند، شرح وضعیت نویسندگی در عصر ویکتوریایی‌ست؛ این همان دلیلی‌ست که بابتش کتاب را خریدم. من می‌خواستم لابه‌لای کلمات ترولاپ تصویری از قرن نوزدهم را ببینم، اما او بیش از آن‌چه می‌خواستم به من داد. من دانه‌ای انگور می‌خواستم، و او خوشه‌ای تقدیمم کرد.

ترولاپ از نویسنده بودن در قرن نوزدهم انگلستان می‌نویسد. از همکاری نویسنده با ناشر می‌گوید. از نویسندگان معاصرش یعنی تکری، دیکنز و الیوت می‌نویسد. او درباره‌ی تمام رمان‌هایش مطالب مهم و ارزش‌مندی می‌گوید، اما برای خواننده‌ی ایرانی که هیچ‌یک از رمان‌های این نویسنده را چون ترجمه نشده نخوانده است، تقریبا هیچ فایده‌ای ندارد، جز این‌که از تعصب و سخت‌گیری اخلاقی ترولاپ آگاه می‌شود. از اصرارش برای آن‌که خواننده را به راه درست هدایت کند. 
او در این کتاب شاید فقط یک صفحه از الیوت نوشته باشد، اما کافی بود تا واقعا بفهمم چقدر الیوت از نویسندگان معاصرش جلو بود.

سرگذشت من چیزی‌ست شبیه به گزارش. ترولاپ تمام کتاب‌هایی که نگاشته است را نقد می‌کند و بدون ذره‌ای ناراحتی کتابی که نوشته است را مورد بی‌مهری خود قرار می‌دهد. جالب این است آثار مورد تایید خودش آن‌گونه که می‌خواست خوانده نشد. حال آن‌که کتاب‌های ایراددارش از محبوب‌ترین آثار او شمرده می‌شوند. ترولاپ آن دسته از آثارش که مورد استقبال قرار گرفتند را با سخت‌گیری بیش‌تری نقد می‌کند و هیچ‌جا ندیدم یکی از آن‌ها را جزو به‌ترین داستان‌هایی که نوشته است حساب کند.
خواندن این اثر را بدون داشتن پیشینه‌ی مطالعاتی از عصر ویکتوریایی انگلستان پیشنهاد نمی‌کنم. پیش از خواندن این کتاب بسیار نسبت به ترولاپ کنجکاو بودم، اما حالا خواندن کتاب دیگری از او چندان تفاوت نمی‌کند.
این نتیجه‌ای نبود که ترولاپ از کسی که سرگذشتش را می‌خواند انتظار داشته باشد؛ اما امیدوارم ناراحت نشود و برای من هم دستی تکان دهد.
      

1

        قلعه حیوانات کتابی بیشتر سیاسی و جامعه شناختی است و نباید آن را تنها یک داستان و یا رمانی برای خواندن و لذت بردن در نظر گرفت. خواندن کتاب برای آشنایی با وضعیت سیاسی حاکم بر بعضی جوامع مناسب است و از جمله کتاب هایی است که شما را به فکر وا می دارد. به نظر من حداقل یکبار خواندن کتاب خالی از لطف نیست.
 در این کتاب هر حیوان نمادی از قشری از جامعه است. و همچنین رفتار هریک از آنها نیز نماد رفتار افراد مختلف در اجتماع است. در این کتاب بهره کشی و فریب افراد سطح پایین اجتماع توسط افرادی که بر جامعه مسلط اند به خوبی نشان داده می شود. این فریب گاه با دادن کمترین حقوقی اجتماعی و گاه با فریب دینی و مذهبی است در کتاب حتی دو جبهه سیاسی که بین سردمداران جامعه بوجود می آید و باعث سردرگمی اقشار مختلف جامعه می شود هم خوب به تصویر کشیده شده است. 
البته در کتاب به خوبی نشان داده می شود که ناآگاهی و جهل خودخواسته مردم و فراموش کردن تاریخ گذشته و البته اصول انقلاب توسط خود مردم جامعه، سبب بهره کشی و فقر و ذلت آنان توسط استعمارگران می شود.
      

3

        داستان یک خانواده‌ی اصالتا ژاپنی و کم درآمد در آمریکا در دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ میلادی.
ماجرا از زبان خواهر کوچک روایت می‌شود. او بیشتر درباره ی خواهر بزرگترش لین صحبت می‌کند. لین برای او عزیزترین عضو خانواده و الگویی تحسین‌برانگیز است. همه‌ی خانواده تلاش می‌کنند تا بتوانند پولی جمع کنند و خانه ای برای خودشان بخرند.
پدر و مادر شبانه روز کارگری می‌کنند تا زمانی که لین بیمار می‌شود.
بیماری لین زندگی را سخت‌تر می‌کند و نگاه راوی را به زندگی تغییر می‌دهد.

زندگی روز به روز دشوارتر می‌شود و آرزوها دورتر.

اگر نویسنده‌ی کتاب آمریکایی بود احتمالا آقای لیندون  دلش به رحم می‌آمد و از گناه پدر می‌گذشت، اما آقای لیندون همان‌قدر واقعی بود که انتظار داریم، هیچ منجی آمریکایی هم از راه نرسید تا مشکلات خانواده را تخفیف دهد.
و زندگی واقعی همین است، آمیزه‌ای از رنج و شادی، کمک‌های کم دیگران و تنهایی‌های زیاد. و درنهایت خانواده که همه‌چیز است.
      

4

        طفیل هستی عشقند، آدمی و پری
ارادتـی بنمــا تا سعــادتی ببری (:

سال ۹۲ بود؛ در آن ایام کودکی به طور مداوم به یک کتابفروشی که به تازگی در شهرمان باز شده‌ بود می‌رفتم اما نه برای خرید کتاب! کتابفروشی برای من تهی از معنای کتاب بود و تنها به بهانه‌ی خرید نوشت‌افزار یا بازی‌های فکری به آنجا می‌رفتم.
یک روز آقای کتابفروش به من گفت تو چرا هر بار که اینجا می‌آیی هر چیزی می‌خری جز کتاب؟! خشکم زد، راست می‌گفت! یک لحظه انگار به خود آمدم.
تابستان همان سال به تهران آمدیم، هنوز تلنگری که به من زده بود در ذهنم می‌گشت و صدایش در سرم پخش می‌شد.
روزی برای خرید به یک پاساژ رفته بودیم که یک کتابفروشی دیدم. بی‌درنگ داخل شدم. بهشت بود! چه طور تا امروز همچین چیزی را کشف نکرده بودم؟ اولین کتابی که به چشمم خورد «فرشته‌ها از کجا می‌آیند؟» بود. نتوانستم نگاهم را از رویش بردارم. گمان می‌کنم به ۲ یا ۴ هزار تومان آن را خریدم‌ و آمدیم خانه.
همان لحظه بی‌درنگ شروع به خواندنش کردم و بدون وقفه در ۲ یا ۳ ساعت آن را خواندم. عجب طعم شیرینی دارد کتاب خواندن! از همانجا بود که من هم نمک‌گیر این سفره شده و به جهان کتاب‌بازی وارد شدم.
چند روز پیش دوباره بعد از ۱۱ سال آن را از کتابخانه برداشته و شروع به خواندنش کردم. هنوز هم شیرین بود. با تک به تک شخصیت‌ها همدم شدم و بعد از خواندنش باز نگاهم به جهان عوض شد.
به نظرم این کتاب هم مثل «شازده کوچولو» محدودیت سنی ندارد؛ هر کس که آن را بخواند حداقل برای لحظه‌ای کوتاه، یک دم به اعماق مغز خود رفته و دمی در اقیانوس افکار می‌آساید. مطمئنم خواندنش زنگار از دل می‌زداید و انسان‌ها را مهربان‌تر می‌کند.
نوشته‌ی مصطفی خرامان در این کتاب شکلی نمایشنامه‌گونه دارد. در چند پرده داستان مقداری پول پیچیده‌شده لای یک برگه‌ی پاره‌شده از مجله‌ای ناشناس را بررسی می‌کنیم و داستان چهار نفر که این پول زندگی‌شان را عوض می‌کند. داستان فرشته‌ای که روزی بی‌خبر می‌آید و روزی بی‌خبرتر می‌رود!  راستی، چگونه می‌توان فرشته شد؟!
      

0

        به نظرم نویسنده عناصر جذاب کتاب های فانتزی رو بریدن و به هم چسباندن تا یک کتاب فانتزی جدید و جالب خلق کنن ( مثلا کلاس های درسی و شرکت در اونها مثل مجموعه هری پاتر ، داستان دختر ضعیف و اژدهایان و بی بند و باری جنسی مثل بازی تاج و تخت و...) . قطعا که اینطوری هم کار کنی بازم عیب و ایراد های کارت پیداس کتابشون کاملا از لحاظ ادبی پوچ بود و ارزشی نداشت . همچنین نویسنده برای چسبوندن این تیکه ها هم نتونست تمیز کار کنه و یه سری جاها توصیفات با کارهای شخصیت ها جور در نمی اومد...
برای مثال :
شخصیت اصلی دختری است لجباز و یک دنده که می‌خواهد به همه ثابت کند ضعیف نیست و بسیار هم باهوش است و چند سال برای رفتن به آکادمی مورد علاقه اش سخت تمرین کرده 
حالا مادر او میگوید که باید به آکادمی که من تصمیم میگیرم بروی ( که درصد شانش زنده ماندن برای افراد قوی کم است چه برسد به تو ) ... شخصیت اصلی هم دریغ از زره ای بحث و جدل قبول می‌کند و غر زنان می‌رود و اندکی هم تلاش نمی‌کند تا فرصت هایی که دیگران برای برگشت و فرار او فراهم میکنن رو قبول کنه یا انجام بده .
شخصیت اصلی خیلی ضعیف است و به طرز معجزه آسایی کاملا زنده می ماند در آکادمی که هدفش کشتن ضعیف هاست🥰
. جدا از اینها این کتاب قرار است یک رومنس بین دو دشمن باشد که خب مورد علاقه منه اما دشمنی احساس نکردم بینشون و از لحظه اول که شخصیت دختر دشمنش رو میبینه با ضعف رفتن در افکارش و ... که چندش ترین بخش داستانه شروع میشه و تا آخر هم که اوضاع بینشون یه جورایی قاراشمیش میشه بازم در دل ... آه بزارین نگم دیگه....
.
باید بگم این کتاب رو نخونین ؟ همش بده ؟ 
نه 
این کتاب از جزئیات زیادی پرهیز کرده و سعی کرده بیشترین اتفاقات رو جا بده ... کمدی چاشنی نوشته ها شده و رومنس اون هم بسیار نوجوانانه اس پس میشه گفت این کتاب کلا برای نوجوانان و کسانی که تازه وارد هستن به عرصه کتابخوانی یک کتاب جالب است و ممکنه توجهشون رو برای خواندن کتاب های دیگه جلب کنه. 
شخصیت های اژدهایان خیلی جالبن... در کتاب زبان اصلی رابطه ۲ شخصیت اصلی کاملا با جزئیات و باز تعریف شده .
وایب کتاب یه مقداری شبیه رمان های دهه ۷۰.۸۰ هست با تفاوت فانتزی بودنش.
من هم از این کتاب استفاده کردم برای در رفتن از ریدینگ اسلامپ که ایده خوبی بود هرچند ترجمه اش رو با زبان اصلی که یکم زیادی برام ناخوشایند بود ترجیح دادم .
از اون دسته کتاب هاست که کتابخوان به جمع هامون اضافه میکنه پس با تمام ضعف هاش من به عنوان یک کتاب می پذیریم اش . نقد هارو نوشتم تا اگر سلیقه شما نبود سمت کتاب نرین و الکی هزینه یا وقتتون رو براش نزارین .اگر سلیقه شماست هم بفرمایین :))
پ.ن: عکس نداشتم از این کتاب عکس خودمو گذاشتم🧝‍♀️🤦‍♀️
      

4

        نبرد تروا  یا نبرد خدایان؟ 

به لطف باشگاه راوی ، بلاخره این اثر رو خوندم و کاری که قبلا نیمه تمام گذاشته بودم رو تموم کردم .
صحبت از ایلیاد سخته ... اینقد این اثر بزرگ و قدیمی و جذابه که بعد از گذشت نزدیک به ۳ هزار سال همچنان پابرجا مونده . 
خیلی از محققین گفتند که فرهنگ غربی ، از ایلیاد و ادیسه برگرفته شده. 
اسکندر مقدونی شبها با این کتاب سر می کرده. 
این کتاب بارها به انواع مختلف مورد اقتباس در مدیوم های مختلف قرار گرفته. 
در کل ایلیاد و ادیسه تاثیر انکار نشدنی ای بر فرهنگ غربی تا به امروز گذاشتند و سال‌های سال باقی موندند و باقی خواهند ماند. 

ایلیاد رو باید از چند منظر مورد بررسی قرار داد :

🔥 نبرد تروا :

داستان ایلیاد از سال نهمِ کلیشه ای ترین جنگ تاریخ جهان یعنی جنگ تروا آغاز میشه.  جنگی که بر سر یک زن شکل گرفت. اون مسابقه معروف خدایان و داوری پاریس شاهزاده تروایی و بعد دزدیدن هلن و باقی ماجرا .
به شخصه فکر میکردم داستان اسب تروا و سقوط تروا در این کتاب روایت بشه اما این داستان در این کتاب نبود. یکی از خوبی های خوندن آثار بزرگ همینه که متوجه میشی دقیقا داخل کتاب ها از چی صحبت شده و از چی نقلی به میان نیامده.
داستان به شکل جذابی با قهر آشیل با آگاممنون شروع میشه . باز هم سر یک دختر و تقسیم غنائم . آشیل پای خدایان رو به این جنگ باز میکنه و نبرد تروا تبدیل به نبرد خدایان میشه و این جنگ تا کشته شدن هکتور ، یل تروایی ادامه پیدا میکنه . داستان به شدت جذابه اما اواسط کار کمی خسته کننده میشه. نبردها زیاد میشه و کمی حوصله سر بر.
اما این خاصیت یک اثر حماسیه که جنگ و زور آزمایی و رجز خوانی و فتح و شکست در اون روایت بشه.
ما نمیدونیم جنگ تروا واقعا اتفاق افتاده یا خیر. شاید چیزی بوده اما این هنر هومر بوده که از یک جنگ ساده چنین داستان عظیم و حماسی ای رو خلق کرده.

🔥 ایلیاد :

ایلیاد یک کتاب قدیمیه که هومر نوشته. تاثیرش تا به امروز قابل انکار نیست. یکی از آثار حماسی بزرگ تاریخه. مشخص نیست هومر کیه . اصلا یک نفره یا چند نفر. اما بلاخره این کتاب منسوب به هومره.  ایلیاد به همراه هومر بارها مورد اقتباس قرار گرفتند و گسترده شدند. از انه اید و تلماک گرفته تا تراژدی های یونان و روم و بعدا قرون وسطی و رنسانس . 
ایلیاد با اینکه اثر بزرگیه اما به هیچ عنوان قابل قیاس با شاهکاری مثل شاهنامه فردوسی نیست. شاهنامه اثری خیلی بزرگ تر و جون دارتریه.  دیالوگ ها و رجز خوانی ها و حتی شخصیت پردازی فردوسی خیلی خیلی بهتر و استخوان دار تر از ایلیاده.  
فی المثل در سرود دوم یا سوم ایلیاد ، پریام شاه تروا ، بر بالای کنگره کاخ از هلن درباره فرماندهان آخاییان میپرسه و هلن یکی یکی اونها رو معرفی میکنه. جالب اینجاست که پریام بعد از ۹ سال هنوز این افراد رو نمیشناسه. 
همچین سوتی هایی در شاهنامه وجود نداره. 
به هرحال قسمت اعظم صدا کردن و ماندگاری اثری مثل ایلیاد در تاریخ به خاطر تبلیغات دنیای غربه. فرض کنید غرب اثری مثل شاهنامه داشت... چه کارها که براش نمی کردند.

🔥 ترجمه :

قبلا این اثر رو با ترجمه سعید نفیسی خونده بودم. ترجمه ای سخت خوان با توضیحات زیاد که حوصله آدم رو سر می برد. توضیحاتی مثل شناسنامه تک تک افراد حاضر در جنگ با جغرافیای محل زندگی اون ها که اصلا لزومی به دونستن شون نیست و تاثیری بر روی هیچ چیزی نمیذاره و در یاد هم نمیمونه و فقط باعث وقفه در خوانش اثر میشه. 
 ترجمه میر جلال الدین کزازی با نگاهی به شاهنامه و فارسی سلیس اون اثر سترگ ،واقعا بی نظیره. اثری مثل ایلیاد وقتی مزین به زبان شیرین پارسی میشه نتیجه ش میشه این نسخه ای که واقعا نثر زیبایی داره و به ایلیاد زیبایی ای دو چندان داده.
خوبی ای که این ترجمه داره اینه که علاوه بر انتقال حس و روح اثر اصلی ، دایره واژگان شما رو هم گسترش میده . 
توصیه می کنم حتما این اثر زیبا رو با ترجمه میر جلال الدین کزازی بخونید.

سخن آخر :

ایلیاد رو باید خوند . جه بخواهیم و چه نخواهیم ، ایلیاد یکی از آثار بزرگ و قابل تامل در تاریخ ادبیات غرب و حتی جهانه. اما قطعا آثاری بزرگتر از این اثر در ادبیات جهان پیدا میشه که به خاطر همین تبلیغات غربی ها در زیر سایه ایلیاد و ادیسه قرار گرفتند.

ایلیاد بزرگترین اثر حماسی جهان نیست اما در میان بزرگان جایگاه رفیعی داره. 
      

26

        ‍قصه‌گویِ زندگیِ خویش

کتاب  قصه‌ای که انتخاب می‌کنیم اثر  دیوید دنبورو اثری ارزشمند در زمینه‌ی درمان روایتی است که به خوانندگان کمک می‌کند روایت‌های زندگی خود را بازبینی و بازتعریف کنند. دنبورو که از پیشگامان این رویکرد درمانی است، با الهام گرفتن از تحقیقات و اصول بنیادین مایکل وایت و اپستون، این کتاب را به زبانی ساده و کاربردی برای عموم مردم و متخصصان نوشته است.
در این کتاب، دنبورو به ما نشان می‌دهد که چگونه داستان‌هایی که درباره زندگی و هویت خود می‌گوییم، می‌توانند قدرت فوق‌العاده‌ای در شکل‌دهی به تجربیات، باورها و احساسات ما داشته باشند. او با استفاده از مفاهیم کلیدی درمان روایتی، مانند "روایت‌های جایگزین" و "تمرکز بر نقاط روشن"، خواننده را تشویق می‌کند تا داستان‌هایی که موجب محدودیت یا ناراحتی آن‌ها شده‌اند را بازنویسی کرده و جایگزین روایت‌هایی الهام‌بخش‌تر و امیدوارکننده‌تر کنند.
یکی از ویژگی‌های برجسته این کتاب، ارائه تمرینات عملی و مثال‌های واقعی از زندگی افراد است که به خوانندگان امکان می‌دهد به‌طور ملموس‌تر با مفاهیم مطرح شده ارتباط برقرار کنند. دن‌برو به خوانندگان ابزارهایی ارائه می‌دهد تا بتوانند داستان‌های خود را از دیدگاه تازه‌ای ببینند و با تأکید بر نقاط قوت، ارزش‌ها و موفقیت‌های خود، روایتی قدرتمندتر از زندگی‌شان بسازند.
از دیگر نقاط قوت این کتاب، ساختار منسجم و فصل‌بندی روشن آن است که خواننده را مرحله‌به‌مرحله در فرآیند بازسازی روایت‌های زندگی همراهی می‌کند. همچنین، ارائه مثال‌های واقعی و تمرینات عملی در هر فصل، مفاهیم کتاب را برای خواننده ملموس‌تر می‌سازد.
این کتاب نه تنها برای متخصصان حوزه روان‌شناسی و مشاوره مفید است، بلکه برای هر کسی که به دنبال رشد فردی، خودشناسی و تقویت هویت خویش است نیز جذاب و کاربردی خواهد بود. 

در مجموع، «قصه‌ای که انتخاب می‌کنیم» یک راهنمای الهام‌بخش برای تغییر مثبت در زندگی است. اگر به دنبال روشی عملی و عمیق برای بازتعریف تجربیات گذشته و ترسیم آینده‌ای بهتر هستید، این کتاب یک انتخاب فوق‌العاده است.

ترجمه کتاب توسط حسنا مهرمحمدی انجام شده که انصافا ترجمه خوب و روانی‌است.
نشر اطراف ترجمه این کتاب را در ایران چاپ کرده است.


      

10

        خب، کتاب واقعا مثل اسمش در مورد مرگ ایوان ایلیچ بود. ( اره میدونم باورش سخته😔)
مردی که توی زندگیش انواع موفقیت هارو بدست آورده ولی طی یه حادثه، دچار مشکلاتی توی کلیه و  پانکراسش میشه که اونو روز به روز به مرگ نزدیک تر می کنن.
نکته قوت کتاب دقیقا همین آشنایی با احساسات و افکار شخص در حال مرگ بود.
کتاب جزئیات اعصاب خورد کن نداشت و به نظرم شخصیت پردازیش عالی بود. میدونید، حجم کتاب کمه و قاعدتا نویسنده فرصت نداره مارو با شخصیت ها همراه کنه و کاری کنه دوستشون داشته باشیم یا براشون اشک بریزیم؛ اما با تمام این اوصاف شخصیت ایوان ایلیچ از همون لحظه ای که دوران پیش از ازدواجش رو روایت می کنه تا لحظه مرگ، یک شخصیت کاملا حساب شده و منطقیه. و خیلی چیزاش با مطالب روانشناسی جور در میاد و یجورایی نکتست.
یچیز دیگه که خیلی جالب بود برام، این بود که همینطور که جلو تر  می ریم و حال ایوان بدتر میشه، فصل ها هم کوتاه تر میشن.
انگار میتونیم ترس و ملال شخصیت اصلی رو توی این کم شدن صفحات و تند تر شدن ریتم داستان ببینیم.
در آخر هم، این اولین تجربه من با تولستوی بود.
باید بگم حقیقتا 🤌🤌🤌
خوشمان آمد.
و خوشحالم که خوندمش. قطعا ارزش وقتتونو داره. شمام بخونین✌️


      

15

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.