زهرا هاشم زاده

داستان ها را دوست دارم خصوصا داستان هایی که واقعیت دارند، رویاهایی که زنده اند ،دردهایی که کشیده شده اند، خلاصه تمام احساسات تلخ و شیرینی که زیسته شده اند و هنرمندانه در قالب کلمات دوباره در ذهن و روح خواننده محشور می شوند.

خیلی کتاب عالی و هیجان انگیزی است من که از این کتاب خیلی خوشم آمده است منتظرم که فصل جدید این کتاب زودتر منتشر شود به شما هم توصیه میکنم که این کتاب را بخوانید و ازش لذت ببرید

با این کتاب می فهمید که جنگ رسانه ای فقط متعلق به زمان ما و تکنولوژی امروز نیست قدمت تاریخی داره ، کتاب یک تاریخ نگاری عاشقانه و پرکشش است برای کسانی که علاقه به تاریخ صدراسلام دارند ولی حوصله متون تاریخی را ندارند.

یک سفرنامه که در عین حال یک دفاعیه ی قوی و شنیدنی از مذهب تشیع هم هست، با اینکه چند سال از خواندن کتاب می گذره ولی شیرینیش همیشه توی ذهنم هست

اول بگم که این کتاب مهریه ی من بود، روایتی آرام و عاشقانه از دورانی سخت ، قلم متفاوت آقای امیرخانی جدای از خود داستان جذابیتی داره که من رو به دنبال خودش می کشوند مثل چشیدن یک غذای جدید اما آشنا.

این کتاب برای من یک زندگی بود، زنی تراز با ویژگی های فوق العاده شخصیتی که در عین بزرگی در صحنه ی زندگی نقش همسری را بسیار زیبا ایفا می کند ، در برابر همسر مطیع و متواضع و در برابر مسائل اجتماعی زنی است استوار خلاق و فعال ، اوج شخصیت این زن بزرگ را در چند روزی که به دیدار پیکر فرزند شهیدش می رفت دیدم.

با مستوره گریه کردم، ناکام شدم، تلاش کردم، امیدوار شدم، پخته شدم و در نهایت حسن مستور آفرینش میشوم

سردرگمی میان خیر و شر، انتخاب تعادل و انصاف ورزی در زندگی نیست، انتخاب مدیریت خود توسط شیطان است. ام فضل ترجیح داد بانو خیزران،بانو سمانه و عینا را از صحنه تاثیرگذاری خارج کند و فضا را برای مادرش، مامون، ،معتصم و ابوالفضل باز کند. انتخاب شر نتیجه اش نگون ساری برای ام فضل و شهادت مولایمان جوادالائمه بود

صحبت از خانواده امام حسن در نسبت با ولایت پذیری آنه نسبت به امام حسین است. در طول داستان با نظرات آنها در برابر رفتار امام حسین با حاکم مدینه و هجرت به سمت کوفه آشنا میشویم. داستان بسیار زیبا و با قلمی توانا نگاشته شده است. داستان سه راوی دارد. حسن مثنی، قاسم و نفیله مادر جناب قاسم.کتاب تلاش ادبیات است برای شکست سکوت تاریخ نسبت به خانواده امام حسن و در یک کلام نشان حسن کتابی است که داستانش باعث میشود زمین نگذاریدش

هیچ توصیفی برتر از نام خود کتاب نیست. واقعا کاش کسی بود که ما هم به او بسپاریم که به امین بگویدوستش داریم. چونان کاری که عبدالمطلب، ابوطالب، حمزه و جعفر انجام دادند. خدایا به امین بگو دوستش داریم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

یک رمان تاریخی جذاب عاشقانه مناسب شیعه و سنی من این کتاب را در دو مرحله خواندم. یک بار دی ماه سال قبل که در همان پنجاه صفحه نخست گذاشتمش کنار، یک بار هم در تعطیلات عید که نمک گیر قلم و محتوایش شدم و نه این که بخوانمش، ذره ذره نوشیدمش. عالی عالی عالی نویسنده انصاف ورزی تاریخی را رعایت کرده است و شخصیت ها را به درستی در اطراف امیرالمومنین چیده است. در لابلای حوادث تاریخی شخصیت اصلی داستان را به پیش میبرد، به گونه ای که فکر می کنی اگر تو هم به جای او بودی همین کارها را میکردی. آقای کدیور قلمت مانا

زهرا هاشم زاده پسندید.

عاطفه سادات قریشی یادداشت نوشت.

1401/04/14

کوری

ژوزه ساراماگو

4.1

118

            داستانی درباره زوال ارزش های انسانی
داستان از کور شدن عجیب یک فرد دقیقا پشت یک چراغ قرمز آغاز می شود و بعد به طرز عجیب و وحشتناک هر فردی که با این مرد در ارتباط است دچار همین عارضه می شود و بعد ها حتی دکتر چشم پزشک هم دچار این نوع کوری می شود.البته همسر پزشک دچار این بیماری نمی شود اما چون دولت از این بیماری و همه گیر شدن آن بسیار در هراس است و تمامی افراد مبتلا به آن را قرنطینه می کند، او نیز خود را به کوری می زند تا مواظب و حامی همسرش باشد…
این کتاب به نوعی نقد اجتماعی و سیاسی به مشکلات انسان مدرن در جامعه مدرن دارد. انسانی که تمام فردیت خود را قربانی پیشرفت اجتماعی و سیاسی کرده است و به تنزل ارزش ها تن داده است

داستان این رمان درباره طوبی دختری نوجوان است که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پدرش را از دست می دهد و در روزگار یتیمی به ازدواج تاجری عراقی در می آید و در بصره همسایه هوویی زبان نفهم می شود. اوضاع زندگی بر وفق مراد نیست اما طوبا تصمیم می گیرد به جای فرار بماند و فرزندانی تربیت کند که افتخار همسرش عبدالله باشند. سال هایی توام با شادی و مرارت برای طوبا سپری می شود تا اینکه ارتش بعثی صدام به ایران حمله می کند. پسران طوبا باید به ارتش ملحق شوند اما طوبا جنگیدن با امام خمینی را برای فرزندانش حرام می کند و ...

این کتاب قصه مرد جوانی به اسم ابراهیم است که عاشق دختری در دمشق شده است. ابراهیم با اعتبار پدر مرحومش کسب و کاری در شهر دمشق دارد، تمام فکر او درگیر دختری به‌نام «آمال» است و تمرکزش را به‌هم ریخته است، او حتی قصد دارد بهترین پیشنهاد کاری رفیق تجاری پدرش را رد کند. آمال در محله‌ای فقیر نشین زندگی می‌کند و پدر و مادرش را از دست داده و با عمویش که فردی رباخوار است زندگی می‌کند، او دست فروشی می کند و از این طریق خرج زندگی خود را تهیه می‌کند تا مجبور نباشد از عمویش پولی بگیرد/

طلوع روز چهارم و تاریخ با طلوع آفتاب در روز چهارم، در مسیر بهشت قدم برداشت. عدد چهار برایم عدد مقدسی شد که قلبم را به تپش وامی دارد. بانو سلیمانی عزیز، قلمت مانا

شهیدی که در دل تهران شهید شد. تمام این افکاری که در ذهن شما می گذرد برای شهید فاصله اش به اندازه یک از اسب به زمین افتادن است.

حر بن یزید فرمان فرماندهی سپاه هزارنفره را دریافت می‌کند از همین نامه ی فرماندهی است که گره در ماجرا میفتد و حرّ با شکی بزرگ روبرو می‌شود. باقی ماجرا کشاکش حرّ است برای حل کردن این تعارض درونی در خود. با وجود رقبا و دشمنانی که حرّ دارد کار برای او آسان نخواهد بود. کتاب با عبارات زیبا و کنایه های لطیف داستان را به پیش می برد و درگیری انسانی که میان خیر و شر گرفتار شده را به خوبی نشان می دهد.

کتاب با زبان محاوره حادثه عاشورا را از میان کتب تاریخی بررسی کرده است. زبان محاوره ای بودن کتاب شاید به مذاق بسیاری خوش نیاید، اما من دوستش داشتم. با زبانی آرام و لین تمام اطلاعات تاریخی که داشتم را مرور کردم. از خواندنش شاید چیزی بر معلوماتتان اضافه نشود اما پشیمان نمی شوید.

این کتاب به غایت لطیف است. مادرانه های حضرت خدیجه، همسرانه های خدیجه و پیامبرمان، حسادت های هند و ابولهب و لطافت های خدیجه در نسبت با همسایگان و مسلمانان. این کتاب را که بخوانی تازه می فهمی چرا می گوییم خرج حسینی شدن ماها را خدیجه داده. چرا با شنیدن این مصرع قلب هایمان به تپش می افتد.... مریم راهی جان قلمت زیباست. خالق لحظات قشنگ من هستی

بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زهرا هاشم زاده

کتابخانه