بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زهراخدائی

@zahra_bookish

32 دنبال شده

34 دنبال کننده

                      یک مادر عاشقِ کتاب
                    
_khanoom_ketabkhoon

یادداشت‌ها

                تصور کنید سیندرلا در دنیای امروز بود. نه امروز بلکه حتی جلوتر و در آینده ای نه چندان دور. زمانی که ماشین بمزینی وجود ندارد و مردم برای حمل و‌نقل از ماشین های پرنده استفاده می‌کنند. گوشی های امروزی دیگر به این شکل نیست. ربات هایی به اسم اندروید یار و یاور انسان ها شده اند و ... 
«سیندر لین» یک آدم مکانیکی است که مکانیک معروف شهر نیوبیجینگ است. (آدم‌مکانیکی ها کسانی هستند که بعضی از جاهای بدنشان مانند انسان هاست و بعضی از اعضای بدنشان شبیه آدم آهنی‌ها).نیو بیجینگ همان پکن نو در‌کامنولس شرقی است که بعد از جنگ جهانی چهارم تشکیل شد . کامنولس شرقی هم امپراطوری است که شامل چند کشور متحد در آسیاست. در کل بعد از جنگ جهانی چهارم و نابودی خیلی از کشورها، سران کشورهای باقیمانده تصمیم گرفتند باهم متحد شوند و در صلح و صفا زندگی کنند ( چقدر رویایی نه؟!) اما حالا که زمینی ها دست از جنگ برداشته اند یک کسی هست که مدام آن ها را تهدید می‌کند، چه کسی؟ لوانا ملکه ی لونار از کره ی ماه! 
از آن طرف طاعون دوازده سال است که گریبان زمینی ها را گرفته و‌هنوز نتوانسته اند برای آن پادزهر یا واکسنی بیابند ...
سیندر این وسط چه کاره است؟ خب دیگر شرمنده اگر می‌خواهید بدانید زحمت بکشید کتاب را بخوانید😁
من یک زن در آستانه ی سی سالگی حقیقتا عاشق دنیای فانتزی هستم و وقتی در آن غرق می‌شوم حسابی روحم جلا می‌یابد، اگر مثل من هستید قطعا از خواندن این کتاب لذت می‌برید،اما اگر فانتزی را فقط برای استراحت و تفریح می‌خوانید گمان نمی‌کنم از خواندنش لذت ببرید . اما کسانی که سن ۱۶ تا ۱۸ سال دارند قطعا دوستش خواهند داشت.
این مجموعه چهار جلد است که سه جلد آن توسط نشر آذرباد به چاپ رسیده و نشر هوپا هم فعلا دو‌جلد آن را منتشر کرده است. من از نشر آذرباد خواندم و با ترجمه  مشکلی نداشتم، انتخاب با خودتان که از کدام نشر بخوانید.
        
                در یک کلام کتابی به غایت تلخ! تهران و حتی ایرانی که درآن عشق وجود ندارد و مردم باید آن را خریداری کنند. شرکت هایی که به مردم تلقین می کنند با عشقی که از ما می‌خرید حسی ناب و زندگی مرفه را تجربه می‌کنید و مردمی که صبح تا شب کار می‌کنند تا بلکه روزی بتوانند عشق بخرند! شبکه های اجتماعی ای که پر از فیلم و عکس از شرق نشینان تهران است و حسرت غرب نشینان بینوا را برمی انگیزد. من این کتاب را هم دوست داشتم و‌هم نه! دوست داشتم به خاطر قلم توانمند نویسنده، دوستش نداشتم، به خاطر تلخیِ بیش از حد آن! نمی‌دانم شاید در سبک ادبیات گمانه زن و پادآرمانشهر این تلخی عادی باشد و من زیادی حساسم!
داستان با خودکشی دختری به نام نیلوفر شروع می شود و پیگیری کارآگاه پلیسی به نام شهریار که مادرش صاحب یکی از همین شرکت های فروش عشق است! خودکشی و اعتیاد و خیلی از خلاف هایی که در غرب تهران برای اداره ی پلیس عادی شده و این قبیل پرونده ها معمولا زود  مختومه می‌شوند. اما انگار این پرونده برای شهریار معمولی نیست و رازهای زیادی در پشت آن نهفته است ...
        
                داستان این کتاب درباره ی دختری به نام نوراست. نورا در یک روز به خاطر اتفاقات بدی که برایش می افتد (از جمله مرگ گربه اش) فکر می‌کند در این دنیا زیادی است و به هیچ دردی نمی خورد. برای همین دست به خودکشی می‌زند.
 نورا در حال دست و پا زدن بین مرگ و زندگی‌ست و وارد کتابخانه‌ی نیمه شب شده، این کتابخانه، کتابخانه ای بین مرگ و زندگی است، کتابخانه ای پر از کتابِ زندگی! زندگی هایی که نورا می‌توانست داشته باشد. اولین کتابی که نورا با آن مواجه می‌شود، کتاب «حسرت ها» ست که وزن سنگینی دارد، آیا نورا طاقت مواجه شدن با آن را دارد؟
این کتاب برای من تلفیقی از فلسفه و روانشناسی و فیزیک کوانتوم بود. اما نه به طور عمیق، بلکه خیلی ساده و خودمانی! یک رمان در سبک خودیاری!من این کتاب را در تاریک ترین روزهای زندگی ام خواندم و بسیار برایم لذت بخش و خوب بود. به نظرم دوست داشتن این کتاب بستگی به زمانی دارد که آن را می‌خوانید ،اما اگر کسی هستید که مدام در حال حسرت خوردن کارهای گذشته تان هستید این کتاب برای شماست.
ترجمه روان و‌خوش خوان بود. 
در کل من فعلا این کتاب را دوست دارم و از خواندنش خوشحالم🙂
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

زهراخدائی پسندید.
زهراخدائی پسندید.
زهراخدائی پسندید.
زهراخدائی پسندید.
            از ماه رمضان که این کتاب رو خوندم و واقعا لذت بردم، می خواستم پستش رو بگذارم.‌هی نمیشد.
ولی دیدم‌امروز، ۶ ربیع، سالروز وفات آیت الله سید علی قاضی هست.
دلم‌نیومد دیگه موکولش کنم به آینده.
حدود ۱۶ سال پیش در نوجوانیم، زندگی مختصری از این بزرگوار رو در بین خاطرات #کتاب #عطش از موسسه #شمس_الشموس خونده بودم و حقیقتا دلم همراه جمله جمله کتاب و معرفت و شخصیت ایشون شده بود.
بعد هم چندین بار فیض زیارت مزار ایشون رو پیدا کرده بودم در آرامستان #وادی_السلام
 نجف اشرف.
ولی امان از کتاب #کهکشان_نیستی
و ما ادرک مالکهکشان نیستی...
واقعا در ماه رمضان امسال فیض بردم از این کتاب، شیوه نگارش عالی جناب #محمد_هادی_اصفهانی
و انتشارات خوب #نشر_فیض_فرزان
بابت طرح جلد و فصل بندی عالی.
هرچند که وقتی از آیت الله بهجت در احوالات استادشان پرسیدند ، گریه کرده و فرمودند : چه کنم که قلمی آنقدر وسعت ندارد که هر چه از قاضی می دانم را به رشته ی تحریر در بیاورد ...
ولی این کتاب با روح و روان آدم بازی می کنه و انگار دریچه روشنی باز میکنه مقابل چشم آدم که حداقل بتونه یک پرتوی کوچک از دید اون آدم های بزرگ رو از دور تماشا کنه. و زندگی و منش و ارتباطاتشون‌رو ببینه.
برای حال خوب، نوع نگرش به زندگی و اعتراف به شریفه کل من علیها فان ...
اوصیکم به خوندن این کتاب فوق العاده.
          
زهراخدائی پسندید.
زهراخدائی پسندید.
            .
رمضانی که به واسطه همراهی با کهکشان نیستی برای من در نجف وکربلا گذشت.راستش تا به حال با این همه آیت‌الله،عالم،عارف،شیخ،عمامه به سر و...زیست نکرده و هم صحبت نشده بودم شاید بگویید آیا اینها باهم تفاوتی دارند؟بله بسیار! زیرا که در لباس روحانیت همچون هر منسب دیگری رده‌بندی خوب و بد وجود دارد
 
کتاب روایت آدم‌های مختلف از آیت الله قاضی است که خودش ترجیح می‌دهد سید علی قاضی صدایش کنند و هر کس از دریچه‌ی نگاه و تجربه مواجهه‌اش با او می‌گوید که شامل خانواده،اطرافیان،دوست و حتی دشمنانش می‌شود. 
 تو نیز همراهی با قاضی در حجره‌‌اش،سفرش،زیارتش،گفتگوها،مباحثات و عباداتش،حتی به وقت چایی خوردنش حضور داری،متعجب می‌شوی،متوقف می‌شوی، یاد می‌گیری،تامل می‌کنی و باز حرکت می‌کنی 

قاضی با همه نشست و برخاست می‌کرد درویش،گدا،قهوه‌چی،حتی با زورگیر وقالتاق نجف قاسم فاسق.همه شیفته‌ی او می‌شدند به شکلی که مسیر درست را می‌یافتند و به سمت نور حرکت می‌کردند

گرچه امثال قاضی همیشه مظلوم‌اند و شاید برای همین بود که قاضی از حافظ این بیتش را زمزمه می‌کرد: 
شرابی تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش
 که تا یک‌دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

بخش هایی از کتاب:
*تلاش کردن من برای فرار از من در توده‌ی رازآلود «من‌»های متراکم به سرانجام نمی‌رسید

*فرار کنید به سوی حسین(ع) برای پویندگان طریق فنا جز فرار به سوی حسین(ع) راهی نیست محال است انسانی به‌جز از راه سیدالشهداء به مقام توحید برسد

*اگر کسی نماز اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.دنیا می‌خواهی نماز شب بخوان و اگر آخرت هم می‌خواهی نماز شب بخوان

*این بدن ما حکم استر را برای ما دارد هر جه بیشتر به خواسته‌های معقول آن برسی بیشتر می‌توانی از آن کار بکشی

*به‌راستی حقیقت روح چه بود که پس‌از مدتی کوتاه دوری از جسم بدن این‌چنین از هم می‌پاشید و اگر دیر می‌جنبیدی گند آن عالم را برمی‌داشت گویا قوام بدن به روح است و اگر روح بدن را رها کند بدن از هم متلاشی می‌شود

*برزخ سرزمین وجود انسان و عرصه مواجهه با حقایقی است که او خود به دست خود در دنیا تراشیده‌است چه در برزخ چه در قیامت و چه در بهشت و جهنم انسان با خود و اعمالش روبرو می‌شود

کاش همچون قاسم فاسق (سردسته‌ی ارازل نجف) به وقت توبه این چنین با خدا عهد ببندیم
«خداوندا قاسم دیر آمده ولی مردانه چاکر درگاهت خواهد بود»

آری قاضی تفسیر رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بود 

و حقیقتا که 
ملا شدن چه مشکل!
آدم شدن محال است.

 
#کهکشان_نیستی #سید_علی_قاضی #آیت الله_قاضی #کتاب #محمد_هادی_اصفهانی
          
زهراخدائی پسندید.
            هر فصل کتاب را برای همسرم با بهانه بیدار ماندن در بین الطلوعین خواندیم و این خودش باعث شده بود فضای بین ما با فضای کتاب همگون شود. من نویسنده را درک می کنم که چه کار سختی داشته و از این به بعد در مقابل قضاوت انسان ها خواهد داشت.
نویسنده تلاش کرده مجموع خاطرات مستندی که از آیت الله سید علی قاضی موجود بوده است را در قالب داستان زندگی او ارائه نماید و این باعث شده در بخش هایی انسان بگوید شاید فهم درستی اینجا پیاده نشده است.
سرتاسر وجود این شخصیت ها لحظه به لحظه در حال تکرار این جمله هستند که خودتان را درگیر کرامات و شنیدن و گفتن آنها از دیگران برای دیگران نکنید که اینها هیچ کدام اهمیتی ندارند با این حال در طول تاریخ هر گاه می خواهیم مقام کسی را بالا ببریم باز همین داستان های عجیب و غریب را تعریف می کنیم تا مخاطب را تسلیم نماییم.
آقای سید علی قاضی به روح تو درود می فرستم برای عشق خالصانه ات به خدا که حاضر نشدی با هیچ چیزی عوضش کنی.
به تو غبطه می خورم برای اینکه هیچ شانی برای خودت قائل نبودی و حاضر نبودی خود را تافته جدا بافته از انسان ها بدانی.
به تو غبطه می خورم از اینکه وقتی دوستانت داشتند کرامات استادت را یکی یکی تعریف می کردند تو کرامت او را در بافتن لیف حمام برای گذران زندگی می دیدی.
به شاگردانت غبطه می خورم که تو برای ندیدنشان گریه می کردی و چقدر ما انسان ها به داشتن چنین استاد هایی نیازمندیم.
سید عزیز خوش به حالت که تنها نیستی 
          
            تصور کنید سیندرلا در دنیای امروز بود. نه امروز بلکه حتی جلوتر و در آینده ای نه چندان دور. زمانی که ماشین بمزینی وجود ندارد و مردم برای حمل و‌نقل از ماشین های پرنده استفاده می‌کنند. گوشی های امروزی دیگر به این شکل نیست. ربات هایی به اسم اندروید یار و یاور انسان ها شده اند و ... 
«سیندر لین» یک آدم مکانیکی است که مکانیک معروف شهر نیوبیجینگ است. (آدم‌مکانیکی ها کسانی هستند که بعضی از جاهای بدنشان مانند انسان هاست و بعضی از اعضای بدنشان شبیه آدم آهنی‌ها).نیو بیجینگ همان پکن نو در‌کامنولس شرقی است که بعد از جنگ جهانی چهارم تشکیل شد . کامنولس شرقی هم امپراطوری است که شامل چند کشور متحد در آسیاست. در کل بعد از جنگ جهانی چهارم و نابودی خیلی از کشورها، سران کشورهای باقیمانده تصمیم گرفتند باهم متحد شوند و در صلح و صفا زندگی کنند ( چقدر رویایی نه؟!) اما حالا که زمینی ها دست از جنگ برداشته اند یک کسی هست که مدام آن ها را تهدید می‌کند، چه کسی؟ لوانا ملکه ی لونار از کره ی ماه! 
از آن طرف طاعون دوازده سال است که گریبان زمینی ها را گرفته و‌هنوز نتوانسته اند برای آن پادزهر یا واکسنی بیابند ...
سیندر این وسط چه کاره است؟ خب دیگر شرمنده اگر می‌خواهید بدانید زحمت بکشید کتاب را بخوانید😁
من یک زن در آستانه ی سی سالگی حقیقتا عاشق دنیای فانتزی هستم و وقتی در آن غرق می‌شوم حسابی روحم جلا می‌یابد، اگر مثل من هستید قطعا از خواندن این کتاب لذت می‌برید،اما اگر فانتزی را فقط برای استراحت و تفریح می‌خوانید گمان نمی‌کنم از خواندنش لذت ببرید . اما کسانی که سن ۱۶ تا ۱۸ سال دارند قطعا دوستش خواهند داشت.
این مجموعه چهار جلد است که سه جلد آن توسط نشر آذرباد به چاپ رسیده و نشر هوپا هم فعلا دو‌جلد آن را منتشر کرده است. من از نشر آذرباد خواندم و با ترجمه  مشکلی نداشتم، انتخاب با خودتان که از کدام نشر بخوانید.