در دل این رمان تودرتو و نامأنوس، سیر سدریک با مهارت یک معمار روانی، روایت دو راوی را در هم میتند: توما، مردی ناآرام با اختلال خواب مزمن، و دنیایی که دوربین سوم وجودش را ثبت میکند، دوربینی که از چشم قاتلی بیرحم گزارش میدهد. هر شب کابوسها با شدت بیشتری به سراغش میآیند و جلسهای به ظاهر درمانی جرقهای میشود در آستانه جنون.
چشمهایت نه تنها یک داستان ترسناک نیست؛ بلکه تجربهایست درباره مرزهای شکننده میان واقعیت و خیال. خواننده آرامآرام در راهروی تاریک ذهن توما گام برمیدارد، جایی که زمان، هویت و وجدان با هم در نبردند. آنچه آغاز میشود بهعنوان تلاش برای درمان، به کشفی دردناک تبديل میشود: او توانایی دیدن از دریچه چشم قاتلی را یافته است، ولی آیا این یک قدرت است یا نفرینی که او را به عمق یک قتل سوق میدهد؟
سدریک با فضاسازی متفکرانه و ضربآهنگ دقیق، لحظات ناآرام و خشونتبار را چنان به نمایش میگذارد که خواننده نفسنفسزنان تا پایان همراه میماند. داستان در دل یک هفته میگذرد، اما گویی زمانی ابدی و چندوجهی را لمس میکنیم؛ روایت در همپوشانی حال و گذشته، مرگ و زندگی، وهم و واقعیت به نقطه اوج تأمل میرسد.
این کتاب برای علاقهمندان به ژانر وحشت، معما و تریلر روانشناختی فرصتیست برای مواجهه با آنچه در پس چشمها نهفته میماند.