بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

محمدرضا حمایت کار

@mrbehkhaan

61 دنبال شده

51 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            بادبادک‌باز داستان زندگی پسری افغان و پشتون به نام امیره که به همراه پدرش در کابل زندگی می‌کنه. مادر امیر در هنگام به دنیا اومدن امیر مرده. فردی به اسم علی با پسرش که همسن امیره به عنوان خدمتکار توی خونه با امیر و پدرش زندگی میکنند که از قوم هزاره هستند. (سرگذشت قوم هزاره خیلی غم انگیزه اگر علاقه داشتید به صورت جداگانه در ‌موردشون بخونید تا ظلمی که به این مردم رفته رو بفهمید) امیر و حسن هم بازی هستند اما حسن به مدرسه نمیره و سواد نداره. رابطه‌ی امیر با پدرش چندان گرم نیست و امیر فکر می‌کنه پدرش اون رو مقصر مرگ مادرش می‌دونه و برای همین هرگز اون رو نبخشیده. امیر به نویسندگی خیلی علاقه داره و بسیار کتاب میخونه حتی گاهی برای حسن. یک روز در مسابقه‌ی بادبادک بازی امیر به کمک حسن نفر اول میشه و اون روز یکی از معدود روزهایی هست که احساس می‌کنه پدرش بهش افتخار می‌کنه، اما این روز، روز خوبی نیست. توی همین روز اتفاقی برای حسن می‌افته که امیر با اینکه شاهد ماجراست کاری برای کمک به حسن نمیکنه و این اتفاق باعث میشه سایه‌ی یک عذاب وجدان تا آخر روی زندگی امیر باشه و همین اتفاق به نوعی باعث بسیار از وقایع بعدی داستان میشه که برای فهمیدنش باید زحمت خوندن کتاب رو به خودتون بدید. داستان بسیار روان بیان شده و پیچیدگی خاصی نداره، فضاسازی ها بسیار خوب و تصویریه. غم زیادی توی داستان هست و اطلاعات جالب و البته مختصری هم راجع به تاریخ سیاسی افغانستان داره. خیلی سعی داره غم تحمیل شده از طرف طالبان به مردم افغانستان رو بیان کنه. البته از نظر من غمی که توی کتاب هزار خورشید تابان بود بیشتر بود یا شاید چون قبلاً اون کتاب رو خونده بودم انتظار چنین چیزی رو داشتم و اینطوری حس کردم.ه
          
            این اولین کتابی است که از ادبیات ترکیه خواندم.(:🌿
چون امروز مدرسه نرفتم-البته که از لحاظ ساعتی دیروز محسوب می شود- فرصت کردم تمامش کنم.  کتابی که من هدیه گرفتم چاپ دوم بوده و عکس دیگری از نویسنده روی جلد است.(:

کتاب مجموعه داستان هایی از یک شخصیت  است که با توجه به توضیحات و متن داستان فکر کنم تجربه های خود نویسنده باشد. اما مطمئن نیستم و صرفا برداشت من است. راجع به نویسنده توضیحی نمی‌دهم که هم پشت کتاب هم در بخش توضیحات بهخوان آمده. در توضیحات آمده که در هر داستان به سکوت اشاره ای شده اما من فقط ارتباط داستان آخر با سکوت را متوجه شدم و شاید این نقدی باشد که بتوان بر کتاب وارد کرد. یعنی واضح و روشن نبوده و انگار باید خود نویسنده حضور داشته باشد تا ارتباط دیگر داستان ها با سکوت را بیان کند.
از حال و هوای کتاب لذت بردم و از دسته کتاب هایی برایم است که می توانم به آن برگردم. من معمولا بخش هایی از کتاب که برایم جالب است را هایلایت می کنم. و لزوما بخش هایلایت شده، بریده کتاب نیست؛ بعضی وقت ها صرفا از نوع توصیف نویسنده خوشم می آید که خطی یا بندی را هایلایت می کنم و اگر این کتاب من را ورق بزنید، اکثر صفحاتش هایلایت شده.😂 بخشی اش بریده کتاب و بخشی اش توصیفات جالب نویسنده است.
 نویسنده با کلمات آشنایی خوبی دارد و واژه ها را خوب و دقیق کنار چیده و مفهوم مورد نظر خود را ساخته. من همه داستان هایش را دوست داشتم ولی "سکوت" و  "سلام" و شاید "نفسی در تاریکی" (دوتای اول قطعی و سومی طبق حس آن لحظه ام) را بیشتر از بقیه دوست دارم. همه داستان ها، ظرفیت گفت و گو راجع بهشان را دارند. و این به نظرم نشان دهنده توانایی نویسنده است. بعضی از داستان ها در زمان کودکی شخصیت و بعضی ها هم روایت های شخصیت در اتفاق ها و تجربه های بزرگسالی اوست.
نکته جالب و مثبتی که در قلم نویسنده نظرم را جلب کرد،‌ استفاده خوب و جالب و حتی دقیق نویسنده از عناصر کشورش است؛ برای مثال  یک جا در توصیف گرمای تابستان ترکیه می‌‌گوید: "چنان گرم است که در‌ خنک ترین قسمت خانه هم آدم احساس ورقه های بریده شدهٔ کباب ترکی را دارد" یا در جایی دیگر از کتاب می گوید: "جملات خوش آهنگ و زیبایی از زندان های هفت قلعه ی ذهنم بیرون می تراویدند."  که زندان های هفت قلعه طبق پانویس کتاب، یک قلعه و زندان قدیمی در استانبول است. باز هم در متن اشارات دیگری دارد که الان در خاطرم نیست. و بسیار از خوردنی ها و نوشیدنی و ... های کشورش در بخش های مختلف یاد می کند که من در‌ کمتر کتابی این را دیدم.(البته می تواند به خاطر کم‌کتاب‌ خواندنم  هم باشد😅) 
در کل زبان کتاب، زبانی گرم، صمیمی و روان است. تشبیهات و توصیف های نویسنده در مجموع جالب و نو بودند. و اگر مثل من احتیاج به خواندن کتابی دارید که نیاز به تمرکز و دقت زیادی ندارد و هروقتی می شود به آن سر زد، با فاصله و خرد خرد خواند،  این کتاب را پیشنهاد می کنم. حجم کتاب هم خیلی زیاد نیست و راحت می شود آن را حمل کرد. 

این کتاب با من اردوی مشهد مدرسه آمده و در قطار خوانده شده، در مترو وقتی در قطار جلویم بسته شد و دوستم در قطار بود و من از او‌ جا مانده ام، یاورم بوده و بخش هایی از آن حتی در ساعت مطالعاتی مدرسه، پشت میز های پانسیون، در استراحت کوتاهی که به خودم دادم خوانده شده. (: 
          
            بانوی سربدار یک رُمان تاریخی دلچسب و شیرین به قلم آقای حمزه سردادور است.
 مرحوم استاد حمزه سردادور از پاورقی نویسان حرفه ای مطبوعات در زمان حیاتشان بوده اند زمانی که پاورقی و داستان های دنباله دار تو مجلات و روزنامه ها حسابی مد بوده و یکی از عوامل جذب خوانندگان و آن دوره اثری از رسانه های مختلف صوتی و تصویری و اینترنت که ما الان داریم اصلا و ابدا نبوده و مردم خوابش را هم نمی دیدند.

بگذریم ...

این یعنی اینکه این کتاب ابتدائا بصورت پاورقی در مجله پر مخاطب اطلاعات هفتگی چاپ می شده است و سپس بصورت کتاب در آمده است و نکته دیگر اینکه زبان داستانی ساده و شیرینی دارد و بسیارخوش خوان است.

استاد توی این کتاب داستان قیام سربداران  را در غالب یک رمان برای خوانندگان روایت کرده است که اگرچه بیشتر به حواشی داستانی پرداخته است ولی به نظرم آنرا خواندنی تر نموده و از حالت بیان خشک یک اتفاق تاریخی درآورده و حاوی نکات جالب و آموزنده خوبی هست.

من خودم اطلاعاتم در مورد نهضت سربداران در حد سریال پخش شده سربداران از تلویزیون بود و از آغاز و پایانشان در آن دوره مهم تاریخی یورش مغول چیزی نمی دانستم و بی گمان تاریخ سراسر درس و عبرت است.

جای این نوع داستان ها و روایات واقعا الان خالی است.