بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

جواد ابراهیم نژاد درزی

@jwadabrahymnzhaddr

52 دنبال شده

35 دنبال کننده

                      اهل ساری مازندران 
                    

یادداشت‌ها

این کاربر هنوز یادداشتی ثبت نکرده است.

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            ی راهنمایی!
اگه اولش ب نظرتون جذاب نیومد ...
ادامه بدین! پشیمون نمیشین!
.
برا خودم اولش سخت بود خوندنش .. چون کلن فازش با کتابای قبلی فرق داشت و کلی اسم مختلف، شخصیتای متفاوت، ویژگیا و غیره داشت .. کلن سخت بود دمبال کردن همه‌چی! 🤣
ولی دستتون میاد ... و وقتی بیاد... عاشقش میشین! مثه من ک الان عاشق این کتابم! عاشق همه تاریخاش، همه جنگاش، همه شخصیتای مهمی ک خیلی خیلی قبل از داستان "ارباب حلقه‌ها" بودن و اسمشون تو اون کتابا نبود ولی اگه نبودن ... هیچی اونجوری نمیشد!
اونقدم جذاب گفته شده ک ب شخصه با همه خیانتا و گیج‌بازیا حرص خوردم و با همه آینده‌نگریا و وفاداریا کلی خوشال شدم 😇
خلاصه ک بعید میدونم عاشق ارباب حلقه ها شده باشین و این کتابو دوس نداشته باشین 😁 
.
و البته ک:
اگه خواستین بخونین، ی کاغذ بذارین کنار دستتون برا اسما یا از سایتای طرفداری که همه اسم هارو فهرست کردن استفاده کنین.. اینجوری خوندنش راحت تره😇 

پ.ن: ته کتاب ی نمایه داره برا همین اسما .. منتها ب نظرم توضیحاتش یکم زیاده و شاید بعضی جاها داستان لو بره 🤔
          
            لقمه‌ای بزرگتر از دهان!

رمان ارتداد سبک خاصی از روایت را در پیش گرفته است؛ شروع از یک واقعه تاریخی و تغییر آن به نحو دل‌خواه! قسمتی از تاریخ را تغییر می‌دهد و سپس با توجه به آن تاریخ جدیدی را روایت می‌کند. همین موضوع باعث می‌شود تا خواندن داستان برای مخاطب جذاب باشد.

اما با گذشت چند فصل از کتاب، آن‌چه مورد انتظار خواننده است حاصل نمی‌شود و داستانی که او انتظارش می‌کشد در میان داستان فرعی و عاشقانه‌ی دو شخصیت اصلی گم می‌شود. تصویر سازی‌ها و ذکر جزئیات توسط نویسنده نیز گاهی آن‌قدر زیاد می‌شود که دل مخاطب را می‌زند. 

از حق نگذریم، نویسنده «بند»های زیبایی را نگاشته که در خلال داستان، مخاطب را به فکر فرو می‌برد و این یک ویژگی مثبت علاوه بر شخصیت پردازی نسبتا خوب برای وی محسوب می‌شود. اما سردرگمی داستان و پرداختن به کلیشه‌های همیشگی مثل تقابل انقلابیون و سازمان مجاهدین، فساد و فحشای پهلوی، تجزیه ایران و... نشان می‌دهد که نویسنده محتوای جدیدی برای ارائه به مخاطب ندارد.

در کل نویسنده پاسخ مناسبی به سوالی که خودش در ابتدای‌ کتاب در ذهن مخاطب کاشته بود نمی‌دهد. البته فصول پایانی کتاب که نوید ادامه‌دار بودن داستان را می‌دهد تا حدودی سعی بر پر کردن این خلا کرده است.
          
جلد چهارم سمک عیار هم به پایان رسید.
تو جلد سوم، بخشی از داستان گم شده بود و از روی ترجمه‌ی ترکی کتاب بازنویسیش کرده بودند. این باعث شده بود که هم زبان و هم (گاهی!) فرهنگ حاکم بر کتاب از جلدهای قبل فاصله داشته باشه. در این جلد زبان داستان، به جلد یک و دو نزدیک‌تر بود و در نتیجه برای من حس خیلی بهتری داشت.
حرف کلیم درباره‌ی داستان مشابه همون چیزیه که  در جلد یک گفتم. داستان برای مخاطب زمان خودش بسیار جذاب بوده. برای مخاطب زمان حال هم جذابه (البته اگر عادت به خواندن ادبیات قدیم یا رمان‌ای خیلی بلند داشته باشید)
حوادث در نگاه نخست مشابه همدیگه هستند (مثلا نجات شاهدختی از بند، عاشق شدن زنان بر فرخ‌روز، قلعه‌گشایی‌ها و...) اما از اونجایی که جزئیات فرق می‌کنه به نظرتون تکراری نمیاد.
زیباترین نکته‌ی داستان از نظر من شخصیت‌پردازیه. ما با داستان‌های کم‌وبیش مشابهی درباره‌ی خورشیدشاه پسرش فرخ‌روز روبه‌رو هستیم؛ هر دو دل در گرو زنی داشتند که در بندی اسیر می‌شد و سمک باید نجاتش می‌داد اما شخصیت‌پردازی این پدر و پسر واقعا با هم فرق داره. واکنش‌های متفاوتی نسبت به شرایط نشون میدن. ادب خاص خودشون دارن و... . همین هم باعث میشه که داستان متفاوت باشه. البته هر دو جز مردان خوشبخت عالمند که همه‌ی شاهدختان و وزیرزادگان و دختران دلیر و جنگجو (و کلا هرچی دختر خفن هست) فقط با شنیدن نامشون عاشق و شیدا میشن جوری حاضرن تمام خان‌ومانشون رو بر باد بدن تا به شاهزاده فرخ‌روز برسند! 😜😁
نکته‌ی بعدی درباره‌ی شخصیت‌پردازی، تحول اون‌هاست. تقریبا تمام شاهدخت‌ها و دلیرزنان بعد از این که به شاهزاده‌ی خوشبخت مذکور می‌رسند دچار یک سکون میشن. تمام اون هوش و سیاست و حتی جنگاوری خودشون رو از یاد می‌برند و تبدیل میشن به عروسک‌هایی زیبا که دغدغه‌شون در ترتیب ازدواج با شاهزاده است. این وسط، یک شخصیت هست که شخصیت‌پردازیش حرف نداره! یعنی تازه وقتی عاشق میشه اون حس دلاوریش طغیان می‌کنه و بهتر از قبل میشه. (نمیگم کدوم شخصیت. خودتون بخونید.😊 )
تو این جلد روایت موازی کمتر جلد اول و دومه که به نظرم اگرچه نکته‌ی منفی نیست اما اگر بود بهتر می‌شد. چیزی که بهتر شده هم اینه که دیگه سمک نیست که همه‌ی کارها رو انجام میده. کارهایی هست که سمک واقعا از پسش برنمیاد و اما به دست روزافزون (یا زنان دیگه) انجام می‌گیرند. تقابل هوش و درایت با زور بازو هم جالبه. شخصیت‌هایی هستند که زور بازو ندارند اما با تدبیر سمکی که هم زورمند و هم باهوشه رو به دام می‌اندازند.
فضای داستان بیشتر جنگه و اگرچه توصیفات میدان جنگ به پای توصیفات شاهنامه نمی‌رسه اما بسیار زیباست. بعضی صحنه‌ها فوق‌العاده سینماییه. یعنی وقتی دارید کتاب رو می‌خونید اون رو کاملا لانگ‌شات و کلوزآپ و پرتره و... می‌بینید. حتی شاید بعضی جاها موزیک حماسی تو سرتون پخش بشه یا جینگ‌وجینگ ساز بیاد. 🤪😅 جزئیات داستان هم خیلی خوب بیان میشن و میشه از لابه‌لای اون‌ها فهمید که مردم گذشته چه فرهنگ و آدابی داشتند و سبک زندگیشون چطور بوده.
در مجموع، سمک عیار کتابیه که فقط به درد سرگرمی نمی‌خوره؛ هرچند سرگرمی بی‌نظیریه. سمک عیار می‌تونه یک کتاب تربیتی، فرهنگ‌شناسی و آموزش نویسندگی هم باشه.
 
ته‌نوشت:
یک بخش از این جلد هست که داستان پرش داره؛ جوری که خواننده چندتا از وقایع رو از دست میده و یهو می‌بینه یک چیزهایی به نتیجه رسیدن که تو صفحه‌ی قبل سرشون جنگ بود. مصحح هم هیچ اشاره‌ای نکرده که آیا افتادگی در متن بوده یا چیز دیگه به خاطر همین من حدس می‌زنم که مشکل نشره و این صفحات توی چاپ کتاب از قلم افتادن. ولی به هر حال، ما که از پس افتادگی‌های پرشمار جلد سوم براومدیم قطعا از پس این چند صفحه‌ی جامانده هم برمیایم 😊
            جلد چهارم سمک عیار هم به پایان رسید.
تو جلد سوم، بخشی از داستان گم شده بود و از روی ترجمه‌ی ترکی کتاب بازنویسیش کرده بودند. این باعث شده بود که هم زبان و هم (گاهی!) فرهنگ حاکم بر کتاب از جلدهای قبل فاصله داشته باشه. در این جلد زبان داستان، به جلد یک و دو نزدیک‌تر بود و در نتیجه برای من حس خیلی بهتری داشت.
حرف کلیم درباره‌ی داستان مشابه همون چیزیه که  در جلد یک گفتم. داستان برای مخاطب زمان خودش بسیار جذاب بوده. برای مخاطب زمان حال هم جذابه (البته اگر عادت به خواندن ادبیات قدیم یا رمان‌ای خیلی بلند داشته باشید)
حوادث در نگاه نخست مشابه همدیگه هستند (مثلا نجات شاهدختی از بند، عاشق شدن زنان بر فرخ‌روز، قلعه‌گشایی‌ها و...) اما از اونجایی که جزئیات فرق می‌کنه به نظرتون تکراری نمیاد.
زیباترین نکته‌ی داستان از نظر من شخصیت‌پردازیه. ما با داستان‌های کم‌وبیش مشابهی درباره‌ی خورشیدشاه پسرش فرخ‌روز روبه‌رو هستیم؛ هر دو دل در گرو زنی داشتند که در بندی اسیر می‌شد و سمک باید نجاتش می‌داد اما شخصیت‌پردازی این پدر و پسر واقعا با هم فرق داره. واکنش‌های متفاوتی نسبت به شرایط نشون میدن. ادب خاص خودشون دارن و... . همین هم باعث میشه که داستان متفاوت باشه. البته هر دو جز مردان خوشبخت عالمند که همه‌ی شاهدختان و وزیرزادگان و دختران دلیر و جنگجو (و کلا هرچی دختر خفن هست) فقط با شنیدن نامشون عاشق و شیدا میشن جوری حاضرن تمام خان‌ومانشون رو بر باد بدن تا به شاهزاده فرخ‌روز برسند! 😜😁
نکته‌ی بعدی درباره‌ی شخصیت‌پردازی، تحول اون‌هاست. تقریبا تمام شاهدخت‌ها و دلیرزنان بعد از این که به شاهزاده‌ی خوشبخت مذکور می‌رسند دچار یک سکون میشن. تمام اون هوش و سیاست و حتی جنگاوری خودشون رو از یاد می‌برند و تبدیل میشن به عروسک‌هایی زیبا که دغدغه‌شون در ترتیب ازدواج با شاهزاده است. این وسط، یک شخصیت هست که شخصیت‌پردازیش حرف نداره! یعنی تازه وقتی عاشق میشه اون حس دلاوریش طغیان می‌کنه و بهتر از قبل میشه. (نمیگم کدوم شخصیت. خودتون بخونید.😊 )
تو این جلد روایت موازی کمتر جلد اول و دومه که به نظرم اگرچه نکته‌ی منفی نیست اما اگر بود بهتر می‌شد. چیزی که بهتر شده هم اینه که دیگه سمک نیست که همه‌ی کارها رو انجام میده. کارهایی هست که سمک واقعا از پسش برنمیاد و اما به دست روزافزون (یا زنان دیگه) انجام می‌گیرند. تقابل هوش و درایت با زور بازو هم جالبه. شخصیت‌هایی هستند که زور بازو ندارند اما با تدبیر سمکی که هم زورمند و هم باهوشه رو به دام می‌اندازند.
فضای داستان بیشتر جنگه و اگرچه توصیفات میدان جنگ به پای توصیفات شاهنامه نمی‌رسه اما بسیار زیباست. بعضی صحنه‌ها فوق‌العاده سینماییه. یعنی وقتی دارید کتاب رو می‌خونید اون رو کاملا لانگ‌شات و کلوزآپ و پرتره و... می‌بینید. حتی شاید بعضی جاها موزیک حماسی تو سرتون پخش بشه یا جینگ‌وجینگ ساز بیاد. 🤪😅 جزئیات داستان هم خیلی خوب بیان میشن و میشه از لابه‌لای اون‌ها فهمید که مردم گذشته چه فرهنگ و آدابی داشتند و سبک زندگیشون چطور بوده.
در مجموع، سمک عیار کتابیه که فقط به درد سرگرمی نمی‌خوره؛ هرچند سرگرمی بی‌نظیریه. سمک عیار می‌تونه یک کتاب تربیتی، فرهنگ‌شناسی و آموزش نویسندگی هم باشه.
 
ته‌نوشت:
یک بخش از این جلد هست که داستان پرش داره؛ جوری که خواننده چندتا از وقایع رو از دست میده و یهو می‌بینه یک چیزهایی به نتیجه رسیدن که تو صفحه‌ی قبل سرشون جنگ بود. مصحح هم هیچ اشاره‌ای نکرده که آیا افتادگی در متن بوده یا چیز دیگه به خاطر همین من حدس می‌زنم که مشکل نشره و این صفحات توی چاپ کتاب از قلم افتادن. ولی به هر حال، ما که از پس افتادگی‌های پرشمار جلد سوم براومدیم قطعا از پس این چند صفحه‌ی جامانده هم برمیایم 😊
          
نوروزنامه کتابیه منسوب به حکیم عمربن ابراهیم خیام (که احتمالا ارادتش به شراب شناخته شده‌تر از نوروزنامه و کارهای نجومی و ریاضیاتیشه😉).  چرا میگم منسوب؟ چون خیام یک کتاب ناتمام دیگه هم درباره‌ی نوروز داره و گروهی احتمال میدن که نوروزنامه رو کس دیگری به تقلید خیام نوشته. به هر حال، این کتاب چه از خیام باشه و چه نباشه متن خوبی درباره‌ی شناخت نوروزه. در نوروزنامه می‌خونیم که این رسم از کجا اومده، محاسبات نجومیش چی بوده و در طول تاریخ چطور برگزار می‌شده. 
به جز نوروز و رسوماتش، این کتاب مطالب دیگه‌ای هم داره. مثلا درباره‌ی نام ماه‌های سال، خاصیت زر و سیم و این که چرا اون‌ها رو عیدی می‌دادند، علامت دفینه‌ها، خواص انگشتر، جو و خواصش، تاریخ و هنر شمشیر و تیروکمان، هنر و خاصیت قلم، شیوه‌ی خط نیکو نوشتن، ویژگی‌های اسب و سوارکاری، خواص شراب و شرایط مصرف هر نوع شراب با توجه به طبع فرد، داستان پیدایش انگور و فضیلت روی نیکو.
این کتاب، کتاب بسیار کم‌حجمیه اما مطالب جالبی داره. اگر با نثر کهن آشنایی ندارید ممکنه ابتدای خوانش کمی براتون سخت باشه اما نترسید. غیرقابل فهم نیست و خیلی زود بهش عادت می‌کنید.
            نوروزنامه کتابیه منسوب به حکیم عمربن ابراهیم خیام (که احتمالا ارادتش به شراب شناخته شده‌تر از نوروزنامه و کارهای نجومی و ریاضیاتیشه😉).  چرا میگم منسوب؟ چون خیام یک کتاب ناتمام دیگه هم درباره‌ی نوروز داره و گروهی احتمال میدن که نوروزنامه رو کس دیگری به تقلید خیام نوشته. به هر حال، این کتاب چه از خیام باشه و چه نباشه متن خوبی درباره‌ی شناخت نوروزه. در نوروزنامه می‌خونیم که این رسم از کجا اومده، محاسبات نجومیش چی بوده و در طول تاریخ چطور برگزار می‌شده. 
به جز نوروز و رسوماتش، این کتاب مطالب دیگه‌ای هم داره. مثلا درباره‌ی نام ماه‌های سال، خاصیت زر و سیم و این که چرا اون‌ها رو عیدی می‌دادند، علامت دفینه‌ها، خواص انگشتر، جو و خواصش، تاریخ و هنر شمشیر و تیروکمان، هنر و خاصیت قلم، شیوه‌ی خط نیکو نوشتن، ویژگی‌های اسب و سوارکاری، خواص شراب و شرایط مصرف هر نوع شراب با توجه به طبع فرد، داستان پیدایش انگور و فضیلت روی نیکو.
این کتاب، کتاب بسیار کم‌حجمیه اما مطالب جالبی داره. اگر با نثر کهن آشنایی ندارید ممکنه ابتدای خوانش کمی براتون سخت باشه اما نترسید. غیرقابل فهم نیست و خیلی زود بهش عادت می‌کنید.
          
            باسمه تعالی
این اثر، ترجمه اي است از كتاب قبسات ميرداماد.
به عقيده آقاي حسين نجفي، از پژوهشگران و مصححان فاضل، باتجربه و كاردان آثار ميرداماد، اين ترجمه، ترجمه اي نااستوار از كتاب القبسات ميرداماد است. ايشان در مقاله اي با عنوان «اخگرهاي بي ساماني در خرمن حكمت يماني» به نقد اين ترجمه پرداخته اند. چند تكه از متن اين مقاله را تقديم مي كنم و دعوتتان مي كنم كه اصل اين مقاله خواندني را مطالعه كنيد:
«چندی پیش و در سال 1394 هجر ی شمسی، برگردان پارسی این اثر ناموَر به قلم جناب آقای
جهانشاه ناصر و ویراستاری جناب آقای طٰه حجازی، از سوی انتشارات ابصار و زیر عنوان «اخگرها»
روانۀ بازار نشر گردید. مترجم القبسات _ بنا به آنچه ناشر در پشت جلد درج کرده است-، دانش آموخته رشته حقوق از دانشگاه تهران و رشته های حقوق اروپا، حقوق بين‌الملل، اسلام شناسي و تاريخ هنر شرق از دانشگاه بن آلمان مي‌باشد و برگردان القبسات ميرداماد نخستين تجربه وي در ترجمه متون درازدامن فلسفي است. 
... دست يازیدن به ترجمۀ القبسات، افزون بر آشنایی و انس با سبک، زبان و عقاید فلسفی میرداماد و آگاهی از جایگاه این اثر و مؤّلف آن در تاریخ اندیشۀ شیعی، حاجتمند آشنایی دقیق با ظرافتهای زبان عربی و شناخت متن محور و صحیح از میراث سینوی و اشراقی و نیز آثار و آراء خواجه نصیرالدین طوسی، صدرالدین دشتکی، جلال الدین دوانی و همگنانشان می باشد؛ و افزون بر همۀ اینها، آگاهی از میراث روایی شیعه را _ دست کم در باب پیدایش جهان _ می طلبد.
..... باری، تورّق اجمالیِ اخگرها ، خوانندۀ نکته سنج را کافی است تا ببیند و دریابد که این ترجمۀ
سست و عیبناک، جایگاه القبسات و میرداماد را تا به چه اندازه فروکاسته _ و بل، پایمال نموده
_ است. اشتباهات بزرگ و وارونگی های دور از انتظار، عبارت پردازی های غریب، متهافت و
بعضًا بی معنی، کج فهمی ها و بدخوانی های خارج از شماره، وضع غلط اندازِ واژگان و ترجمۀ خارج
از ضابطۀ اصطلاحات منطقی _ فلسفی، کاستی ها و اشتباهات فراوان نگارشی و شتابزدگی های
ویرایشی، همه و همه، گواه کم مایگی و خام دستی مترجم، شتابزدگی و آسانگیری ویراستار و
صد البتّه، بی مبالاتی ناشر است.

آقاي نجفي در آخر اين مقاله چنين آورده است:
آشنایی مترجم القبسات و ویراستار اخگرها با فلسفۀ اسلامی و ادبیّات عربی، از دایرۀ تَنگ
تفنن و سرگرمی فراتر نمی رود و نتیجۀ کار ایشان، ترجمه ای است که صدها خطای عمده بدان
راه یافته و در هر صفحه، دست کم یک مرتبه حاجتمند مراجعه به متن اصلی است. ناتوانی
مترجم در فهم صحیح عبارات میرداماد و نیز جسارت او در فرو انداخنن بخش هایی از متن
القبسات، شگفت انگیز است. وی با هاضمۀ فراخ و گشاده دستیِ فوق عادتِ خو یش، چهرۀ
علمی میرداماد را مخدوش؛ و جایگاه علمیِ کتاب القبسات را به شدّت متزلزل نموده است.
صاحب این قلم، درست به اندازۀ علاقه و ارادت خود به شخصیّت علمی/ روحانِی میرداماد، از مجامله و مداهنه در کاروبار دانش بیزار است و متأسّف از اینکه مميزي علمي در امر کتاب پردازی، هنوز برای مسئولین فرهنگی در حکم قصّۀ حسين كرد شبستري است. 
باری، کتاب اخگرها برگی از طومار کتاب سازیِ غیرعلمی در ایران و نمودِ عمق نادرستی فرهنگیِ این روزهای ماست.
به راستی، اگر میرداماد در قید حیات بود و اين ترجمۀ نا به اندام را می دید، چه می کرد؟
 لابدّ دوباره می گفت «این قدر شعور باید داشت که سخن من فهمیدن هنر است!»
شاید هم...، چه می دانیم؟!
گفتار حاضر، نقدواره ای است مختصر بر این ترجمۀ نااستوار.»
پايان نقل من از اين مقاله.
مقاله مزبور در مجله کتاب گزار - زمستان 1395 و بهار 1396 - شماره 4 و 5 (‎32 صفحه - از 253 تا 284 ) چاپ شده است. متنش در سايت نورمگز در دسترس است.
          
            برگرفته از سايت‌هاي فروش و معرفي كتاب:
«هیچ اتفاقی تصادفی نیست» کاری است از هیأت تحریریه مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس‌الشموس با موضوع نگرشی اجمالی به اسم مبارک «حسیب» الهی با رویکردی اخلاقی- کاربردی است. کتاب در ۱۲ فصل تنضیم شده‌است و ضمن تعریف معنای حسیب و جریان آن در عالم که به مسئله اعمال انسان و آثار وی در دنیا بازمی‌گردد. در یازده فصل بعدی به جنبه های گوناگون آثار اعمال و چرایی و تحلیل آنها پرداخته‌است: دنیا، دنیای «چرا» است و انسان موفق انسانی است که با چرا زندگی می‌کند یعنی تا یک پاسخ منطقی برای رفتار خود نداشته باشد، به کاری مبادرت نمی‌کند. آن هم نه یک پاسخ منطقی فقط برای ارضای خودش بلکه پاسخی که در پیشگاه الهی و وجدان قابل دفاع باشد. چنین فردی اعمالش شلوغ و متشتت نیست چون می‌داند در مقابل هر حرکتی که می‌کند باید پاسخگو باشد. حال آنکه عموم ما این‌گونه نیستیم. بسیاری از رفتارهایمان از روی عادت و تربیتمان است. در امورمان افراط و تفریط موج می‌زند. خیلی اوقات اول کاری را می‌کنیم بعد دنبال توجیه می‌گردیم و به این فکر می‌کنیم که چرا! اصلاً من چرا این را خوردم؟ چرا این را گفتم؟ چرا این‌گونه عمل کردم؟ و ... یعنی عمل مقدم بر چرایی آن است. علی (ع) از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود: «زیرک‌ترین زیرکان کسی است که نفسش را محاسبه کند و برای پس از مرگش عمل کند...
          
اتود در قرمز لاکیجعبه مقوایینشانه چهار

221B، آدرسی که گم نمی کنیم...

6 کتاب

برترین های شرلوک هلمز. البته که اگر کسی بخواهدحرفه ای واردِ وادی شرلوک خوانی شود ، تا تهِ این سیزده جلد را درنیاورد، ول کنِ ماجرا نیست. اما من توی این لیست از این سیزده جلد شش تا را انتخاب کردم که از نظر خودم قوی ترین داستان های کانن دویل هستند و به یادماندنی ترین استنتاج ها را درون خود دارند . از استاد موریارتی هم غافل نشدم و تک داستانی که حضور دارد را هم آورده ام . پ.ن: سعی می کنم ارتباط داستان ها با سریال شبکه بی بی سی را هم آنقدر که یادم می آید بنویسم، که کدام قسمت از چه داستانی اقتباس شده. شاید به درد خورد . همه کتاب ها از نشر هرمس اند. 1. اتود در قرمز لاکی. ترجمه کریم امامی. (داستان بلند) این اول ماجراست . ورود شرلوک به ادبیات ، داستان اول کانن دویل با محوریت این شخصیت . اقتباس در قسمت اولِ فصل اولِ "شرلوک"به نام "مطالعه صورتی". 2.جعبه مقوایی. ترجمه مژده دقیقی. (مجموعه داستان) 3.نشانه چهار. ترجمه مژده دقیقی. (داستان بلند) مبارک بادِ واتسونِ این داستانش !. قسمت دوم از فصل سومِ "شرلوک" به اسم "سه نشانه" . 4.مردان رقصان. ترجمه حشمت الله صباغی. (مجموعه داستان) جریان ربودن بچه های سفیر از پانسیون در قسمت سومِ فصل دومِ "شرلوک" به نام "سقوط رایخن باخ" از داستانِ "مدرسه پرایوری" اقتباس شده و قسمت دومِ فصل اولِ "شرلوک" به اسم "بانکدار کور" از داستانِ "مردان رقصان" . 5.سیمای زرد. ترجمه کریم امامی. (مجموعه داستان ) فکر کنم جریان نقشه های بروس پارتینگتن در قسمت سوم از فصل اولِ "شرلوک" به نام" بازی بزرگ" از داستانِ "عهدنامه دریایی" اقتباس شده و کلیتِ قسمت سوم از فصل دومِ "شرلوک" به اسم "سقوط رایخن باخ" از داستان "آخرین مسئله". 6.عینک دور طلایی. ترجمه کریم امامی. (مجموعه داستان ) قسمت اول از فصل سومِ "شرلوک" به اسم "نعش کش خالی" از داستانِ "خانه خالی" اقتباس شده ، قسمت سوم از فصل سومِ "شرلوک" به نام "آخرین سوگند او" از داستانِ "چارلز آگوستوس میلورتن" و قسمت اول از فصل چهارمِ "شرلوک" به نام "شش تاچر" از داستانِ "شش ناپلئون".

            📓دیوانگی است اما اگر واقعیت باشد چه؟
🖋 مسعود بُربُر

دیوانگی (اثر اوراسیو کاستیانوس مویا، با ترجمه‌ی حسین ترکمن‌نژاد، نشر خوب ۱۳۹۹) داستان مردی است که به گواتمالا سفر کرده تا یک گزارش بیش از هزار صفحه‌ای از قتل عام بومیان به دست ارتش این کشور را ویراستاری کند. کارفرمای او مقامات ارشد کلیسای کاتولیک گواتمالا هستند و همه شرایط را برای او فراهم کرده‌اند تا کارش را در دفتری آرام و بی‌مزاحمت به درستی پیش ببرد.

گزارش مملو از تصاویری دهشتناک و سیاه از این جنایات است که از زبان بازماندگان آن قتل عام نقل شده و گاه آن روایت‌های تاریک و دهشتناک آن‌قدر شاعرانه می‌شوند که ذهن راوی و شخصیت اصلی داستان را درگیر می‌کند -اصلا مگر می‌شود هزار و صد صفحه گزارش دقیق از تصاویری منزجرکننده خواند و درگیر نشد؟- بارها و بارها آن جملات را با خود مرور می‌کند، در دفترچه یادداشت شخصی‌اش می‌نویسد و صدالبته که آن وقایع را تصور می‌کند. تصوری که آرام آرام هراس و جنونی را در ذهن راوی شکل می‌دهد از توطئه و جنایتی که ممکن است اداره اطلاعات ارتش (ملقب به آرشیو) که در چند قدمی او مستقر است این بار علیه خود او اعمال کند.

راوی به الکل و رابطه با زنان پناه می‌برد اما جنون و هراسش لحظه به لحظه بیشتر می‌شود و آن روابط هم درگیری‌های تازه‌ای را برایش رقم می‌زند و پایش را به موقعیت‌های هراسناک تازه‌ای باز می‌کند. توهم توطئه و پارانوایی که گاه حتی باورناپذیر می‌شود، ترسی بی دلیل که گاه به جنون تن می‌زند و گاه حتی خواننده می‌گوید «نه، این که دیگر واقعا نمی‌شود، نویسنده این یکی را واقعا نتوانسته خوب در بیاورد».
چیزی از جنس با عقل جور در نیامدن که شاید عنوان درست‌تر داستان باشد: Senselessness.

اما از کجا معلوم که جهان بیرون واقعا به همین اندازه دیوانه نباشد؟ پرسشی که پاسخ آن را تنها در پایان کتاب خواهیم یافت.
          
            اول از همه بگم که کاوه فیض اللهی بی‌نهایت ممنونم. برای انتخاب‌هایی که می‌کنه. برای اینکه به چاپ کتاب اهمیت می‌ده. برای اینکه رفته سراغ موضوع‌هایی که کسی حواسش بهشون نیست. ترکیبی از علوم طبیعی و احوالات آدمی. و البته، توی مقدمه این کتاب نوشته بود که یه حلزون رو برده داده به یکی از دوستاش که نقاشه، تا ازش طرح بزنه، و طرح‌ها تو جای جای کتاب بود... و واقعا لذت می‌بردم که یکی برای یه کتاب ترجمه همچی زحمتی کشیده. محتوا بهش اضافه کرده، و اینقدر قشنگ پیش رفته.
هم این کتاب، هم فلسفه پرندگان رو به شدت دوست داشتم.
کتاب درمورد زنی است که بخاطر بیماریش تقریبا فلج شده، نمی‌تونه تکون بخوره، و یکی از دوستان یه روز از تو جنگل یه حلزون براش میاره. و روزهاش رو با این می‌گذرونه که حلزون رو نگاه کنه. درموردش بیشتر یاد بگیره، بیشتر بخونه، و مشاهده‌اش کنه. حلزون یه جور همدم می‌شه براش.
یه جور آهستگی خاصی داشت این کتاب... و همین. دوستش داشتم. و جور تمرین ذهنیه خوندنش. توجه کردن. و آروم گرفتن. :)