بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

𝐅𝐚𝐭𝐞𝐦𝐞𝐡

@fatemehjafari

11 دنبال کننده

                      بخند، شایسته‌ی ماه نیست که غمگین باشه 🤍🖤
                    

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            برای نوشتن خلاصه‌ای از این کتاب در سایت‌ها به دنبال نقد و بررسی‌‌ای میگشتم، اما هیچ چیز جز جملات کلیشه‌ای و شعاری نیافتم. برای خودم سوال شد که چگونه میتوانم متنی بنویسم در عین آنکه تکرار مکررات نباشد. حین جدال با این سوال در افکار خود بودم که در نظرم نکته‌ای جالب آمد. و آنکه مفهوم  «قهرمان» چگونه در جامعه‌ای بازتاب میشود. با توجه به میزان شناختم، در فرقه‌ی تشیع قهرمان‌های اصلی بی‌عیب، بی‌نقص، بی‌اشتباه و به نوعی فراانسانی(از این جنبه) تصویر میشوند. امّا بنظرم قابل توجه آن است که این الگو به قهرمان‌های بعدی این فرقه‌ هم از جانب راویان تعلق یافته است. بدین معنی که اگر کسی را قهرمان به حساب آورند دیگر رسانه‌ی مبلّغ آن حاضر نیست برای رفتار‌ها و تصمیمات او خطا و اشتباهی قائل شود. به نظرشان قهرمان امکان بروز هیچ اشتباهی را ندارد و اگر کسی مدعی خطایی شود، یا برچسب کفر بر دهانش می‌نهند و یا تلاش میکنند تا هرجور که شده است، برایش دلیل تراشی کنند.

امّا گاهی روایت داستان قهرمانان به زبان خودشان  «قهرمان بودن» را واقعی‌تر جلوه‌گری می‌کند. و این، آن چیزی بود که من در این خودنوشت قاسم سلیمانی احساس کردم.  یک قهرمان اگر قهرمان باشد، ابایی ندارد از آنکه اشتباهاتش را بیان دارد. او در قسمت‌هایی از داستانش مینویسد «آنوقت شاه در ذهنم خیلی ارزشمند بود. [اما] این حرفِ [او] پتکی بود بر افکار من!» و یا  «از من سوال کرد: آیت‌الله خمینی را میشناسی؟ گفتم: "نه". گفت: تو مُقَلِّد کی هستی؟ گفتم:"مقلد چیه؟"» این جملات حاوی آن‌اند که او ترسی از گفتن عقاید اشتباهش یا نقص اعمالش نداشت. برای من وجود اینگونه قهرمانان قابل قبول تر است. قهرمانی که انسانی باشد، در عین انجام بهترین کار‌ها ولی گاهی اشتباه هم میکند.  «اشتباه» خصیصه‌ی جداناپذیر انسانی است.

شخصیت اصلی داستان در طول کل زندگی‌اش از نظرم دارای چهار صفت مهم بوده است. خلوص، مسئولیت‌پذیری ، شجاعت و اخلاق‌مداری. اگر ارزش‌گذاری فلسفه‌ی یک عمل را کنار بگذاریم، صرفاً خالصانه عمل کردن آن فی‌نفسه ارزشمند است. یعنی اگر به هر نحوی عقیده‌ای را پذیرفتی از هیچ تلاشی در مسیر آن دریغ نکنی که این ارتباط تنگاتنگی با مسئولیت‌پذیری فرد در جایگاه‌ش دارد. و اما صفتی که در عصر امروز کمتر برای آدمیان قابل لمس است شجاعت است. و در جای‌جای کتاب حضور این روحیه را در او میتوان دید. و آخرین صفت که از اخلاق ورزشکای گرفته تا اخلاق جنگ‌آوری در زندگی او هویدا است.

کتاب راوی داستانی پر فراز و نشیب است که ابتدا و انتهایش ارتباطی باهم ندارند. او پسرکی در روستاهای کرمان، مانوس با طبیعت، همراه با زخم‌های همیشگی خار‌ها در پایش از روی محبتش به خانواده برای فراهم کردن پول قرض پدرش به شهر میرود و پس از پیداکردن کار، پول را فراهم میکند. او به زورخانه، کلاس کاراته و زیبایی اندام میرود و پس از آن با دوستانی که  «ضدشاه» بودند آشنا می‌شود و در مساجد و تکیه‌ها شرکت میکند. او مسیرش را در عکسی میبیند که به قول خودش آینه‌ی هر روزش بود و همچنین عقایدی که در آن روزهای قبل انقلاب در وجودش حک می‌شدند و او  با برداشتن گام‌های بیشتر در این مسیر، بیشتر از چیزی نمیترسید. 
داستان متنی جذاب، روان و پرکشش دارد، و اجلِ عمر، داستان را بی‌پایان گذاشته است. اگر کمی فراغت دارید این خودنوشت کوتاه را از قاسم سلیمانی بخوانید.
          
            سلااام😁
وقت بخیر 🌸
نقد کتاب خاطرات سفیر:
📚نقاط مثبت:نویسنده با مخاطب خیلی خوب ارتباط برقرار کرده.
📚کتاب قلم روان دارد و متن خشک نیست
📚اینکه بیاد تو دل خاطره شبهه بیان کنه و جواب به اونها بده خیلی عالی و گره گشا بود چون ما شبهه داریم توی ذهنمون ولی بیشترمون دنبالش نمیریم ولی این کتاب خیلی خوب جواب داده
📚کتاب رو خیلی دوست داشتم خانمی که توی فرانسه هم از اعتقادش نگذشت
📚با نویسنده همراه بودم دختری تنها توی کشور بی دین که پر از شبهه است 
📚این خیلی خوبه که نویسنده نیومد بگه که آره من بلد بودم و جواب همه ی شبهه هارو بدم می‌گفت که باید مطالعه بکنه تا جواب بده 
 🔴🔴و نکته مهم رهبر عزیزمون گفتن که خانم ها این کتاب رو بخونن

نقاط منفی:
🟡عاقبت دوستش امبروژا مشخص نشد به شخصه خیلی ناراحت شدم که نفهمیدم برای دوستش چه اتفاقی افتاد و دوست دارم جلد دومی هم باشه
🟡بعضی عکس ها در کتاب اصلا شخص معلوم نیست که البته برمیگرده به چاپ کتاب
و در آخر این کتاب رو خییییلی پیشنهاد میکنم کتابی عالی
          
            کتاب خاطرات سال اول دانشجویی یک دختر محجبهِ ایرانیِ اهل بحث در یکی از شهرهای فرانسه‌ست. بسیار هم خوش‌خوان نوشته شده و من جدا از خوندنش لذت بردم. 
اما می‌خوام یه چیزی بنویسم که کلا ربطی به این کتاب یا خانم شادمهری نداره. در واقع در مورد یک آدم دیگه‌ست در یک وضعیت مشابه: آقایی به نام کیوان که از خاطرات دوران دانشجویی‌ش در آمریکا می‌نوشت/می‌نویسه و مثل خانم شادمهری اهل بحث هم بود/هست. من یک مدت با علاقه نوشته‌هاشو دنبال می‌کردم و از خوندنشون لذت می‌بردم. یادمه یک بار با خانمی در مورد ازدواج موقت بحث کرده بود و برای من زاویه‌ی دید و نگاهش بسیار جالب بود. تا اینکه یک روز ویدئویی گذاشت از مصاحبه‌ش با آقایی در یک مسجد که تصمیم گرفته بود مسلمان بشه‌، و تنها نکته‌ی ویدئو این بود که کیوان چندان روی زبان انگلیسی مسلط نیست. نه اینکه بلد نباشه، بود، اما مسلط نبود. من من می‌کرد و دنبال کلمات می‌گشت، اونم تو یک گفت‌وگوی ساده و مختصر. بعد من هی به این فکر می‌کردم که این آدم چطور در مورد ازدواج موقت یا حجاب یا هزار چیز دیگه بحث می‌کنه و مغلوب هم نمی‌شه؟ باورش سخته. 
من البته مطمئن نیستم خانم شادمهری مثل اون آقا باشه. شاید از بچگی اهل بحث بار اومده.  شاید ایشون با توجه به علاقه‌ش و تجربیات گذشته، استدلال‌ها و کلمات تخصصی رو از قبل چک می‌کرده و آماده بوده. و از همه مهمتر اینکه هنوز عدم تسلط‌ش به من ثابت نشده. 
اما باورش برای من سخته که آدم همیشه توی بحث پیروز بشه. حالا افراد بی اطلاع به کنار، با سنی‌ها در مورد شیخین بحث کنه و پیروز بحث باشه؟ با اون تعصبی که سنی‌ها دارن و اون همه حدیث جعلی؟ کار سختیه. 
من احساس می‌کنم آدم همیشه توی کله‌ی خودش و به زبان خودش به این خوبی هست، اما شاید در واقعیت و به یک زبان غیرمادری، چندان خوب نباشه و حتی خودش متوجه هم نشه. مثل همون موردی که خانم شادمهری در مورد "میمون من" تعریف کرده بود. 
البته در کل به جز پایانش، خیلی دوستش داشتم و توصیه می‌کنم بخونیدش‌.