بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

آرمان شهرکی

@arman_shahrki

256 دنبال شده

101 دنبال کننده

                      
                    
arman_shahraki78

یادداشت‌ها

                از حمایت تسلیحاتی مجاهدین افغان علیه شوروی با کمک پاکستان تا حمایت مادی و معنوی از جنبش زیرزمینی مقاومت لهستان وحمایت از عربستان سعودی بخاطر نفت با تقابل با ایران که بزرگترین دغدغه فکری خاندان سعودی شده بود ،راهبردهای دفاعی و پروژه جنگ‌ستارگان.همه این اقدامات دولت ریگان برای  ازبین بردن ساختار اقتصادی و سیاسی شوروی شرح میشود.کتاب به این نکته میپردازد که با حمله شوروی به افغانستان،دولت کارتر به هیچ وجه قصد حمایت همه جانبه از مجاهدین وتقابل جدی با شوروی در افغانستان را نداشت.حتی چشم اندازی هم از سقوط اقتصادی شوروی نبود.اما با روی کارآمدن ریگان سیاست جدی در تقابل با شوروی ایجاد میشود.درواقع روی کارآمدن ریگان یک چالش بسیار جدی برای شوروی ایجاد ‌کرد.ریگان یک مسابقه تسلیحاتی و فناوری را شروع کرد که شوروی اصلا آمادگی برای این رقابت نداشت.تحریم های اقتصادی و فناوری و کاهش فروش نفت توسط عربستان آسیب های بسیار جدی به شوروی وارد کرد که حتی اصلاحات اقتصادی سیاسی انجام شده توسط گورباچوف هم نتوانست کاری را از پیش ببرد.کتاب به شرح وبررسی تمامی این موارد میپردازد.
        
                کتاب با بررسی دوطبقه حامی مشروطه و سلطنت مشروعه شروع میشود.به این صورت که پژوهشگران مشروطه،سلطنت طلبان را مرتجع،مستبد و...میخواندند و پژوهشگران دیگر،مشروطه خواهان را طغیان گر،اشوب طلب،ضددین،غرب زده و...میخواندند.آبراهامیان میخواهد در این کتاب اول افکار و آمال و منافع هردوطیف را در جایگاه اجتماعی،اقتصادی و طبقه آنان بررسی کند.سپس با نگاه به اعتصاب و اعتراض خیابانی مردم چگونگی این روند به شکل نافرمانی و اعتراض مدنی را از مشروطه تا انقلاب اسلامی ۵۷ را نشان دهد.کتاب به دور از تخطئه کردن و ناسزا گفتن،بررسی و تحلیل میکند.درکتاب میگوید مردم ایران بدون اطلاع از چارچوب و اصول نافرمانی و اعتراض مدنی هربار که با این روش جلو رفتند به مقصود خود رسیدند.از زمان مظفرالدین شاه و بست نشینی و مهاجرت صغری تا سال ۱۳۵۷.در دومقاله اخر ،نویسنده که خود متاثر از افکار چپ است به بررسی جایگاه حزب توده و قدرت چانه زنی اتحادیه کارگری و همچنین غائله آذربایجان میپردازد.خلاصه که کتاب به نظر من میخواهد بگوید ونشان دهد که فلانی را انگلیس نیاورد و آن یکی را آمریکا.البته نه اینکه خارج تاثیرگذار نیست.اما داخل هم چندان اشوب طلب و ناآگاه نیست و تاثیر گذاری خود را بسیار دارد.کتاب ارزشمندی بود.به نظرم کتاب اتحادیه کارگری و خودکامگی در ایران نوشته آقای لاجوردی به تکمیل مطالب این کتاب کمک میکند.
        
                کتابی بی طرفانه و مستند باترجمه ای روان از آقای اشتری مثل دیگر کتاب های ایشان در ترجمه زندگینامه های سیاستمدران در نشر ثالث.چندنکته ای که جدا از اشنایی با شخصیت موسولینی و سیر وصعود و سقوط او بود سه موضوع تازگی داشت؛اول اینکه موسولینی بارها تلاش کرد که با انگلستان وفرانسه به یک نتیجه برسد راجب لغو پیمان ورسای که یکی از دلایل ظهورهیتلر و بروز جنگ جهانی دوم شد.دوم مخالفت اکید وی در حمله آلمان به روسیه و سوم قدرت تحلیل او راجب آینده چین و انگلستان.او معتقد بود اگر انگلستان و فرانسه با وی در لغو پیمان ورسای همراهی کرده بودند آتش جنگ روشن نمیشد واینکه اکنون شکست محور هویدا شده درواقع شوروی وارث بقایای متصرف شده آلمان است.که این اتفاق با غفلت غرب هم میتواند راجب چین اتفاق بیافتد.امپراتوری انگلستان بعد از این جنگ قدرت ونفوذ سابق خود را از دست میدهد وبرنده حقیقی این جنگ روسیه واستالین است.
برای  منابع بیشتر راجب فاشیسم؛ ریشه های تاریخی،اجتماعی و اقتصادی پیدایش فاشیسم از ناصرپویا،فاشیسم وکاپیتالیسم ترجمه مهدی تدینی وظهور وسقوط فاشیسم ترجمه علی اکبر عبدالرشیدی را معرفی کنم.خصوصا آثار مترجم خوب کشورمان آقای مهدی تدینی راجب فاشیسم.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

کتاب از فصل دوم انگار یه کم داره بهتر میشه، هرچند که هنوز اون گسستگی کلی‌ش پابرجاست. مطالبی که از اینجا به بعد می‌نویسم برداشت‌های من از کتابه و احتمالا با مطالعه‌ی متن عین این عبارات رو به صراحت پیدا نخواهید کرد. پیشاپیش بابت طولانی شدنش هم عذر میخوام: یکی از مهم‌ترین بخش‌های این فصل «گونه‌های ساختار بین‌رشته‌ای» هست اما قبل از رسیدن به اونجا چند نکته‌ی منفرد که در ادامه ذکر میشه هم جالب بود. ۱-آموزش و پژوهش «رشته‌ای» بعضی از نیازهای بشری رو پاسخ نمیده و فراگیرانش رو بدون مهارت‌هایی که لازم دارن در دنیای بیرون رها می‌کنه و از این جهت نیاز به ساختارها و برنامه‌های بین‌رشته‌ای احساس شده. ۲-با حجم انبوه اطلاعات و دانش‌ها، دسترسی به اون‌ها و برقراری ارتباط بین‌شون خیلی مهم‌تر از یاد گرفتن خود اون دانش‌ها و اطلاعات در ساختارهای رشته‌ای هست. ۳-آموزش و پژوهش رشته‌ای همچنان مزایایی داره و باید حفظش کرد و در عین حال بعضی‌ جاها برای عدول از استاندارد‌های رشته‌ای و ورود به فضای بین‌رشته‌ای مجاز و موجه‌ایم. کارهای بین‌رشته‌ای اصولا با نوعی سطحی شدن همراهن و ما نمی‌تونیم «عمق» کارهای رشته‌ای رو برای همیشه رها کنیم. ۳-مشاهدات ما نظریه‌بار(theory laden) هستن و دانشمندان و پژوهشگران باید برای رها شدن از این وضعیت نامطلوب، نقشه‌ی شناختی یا مدل‌های ذهنی خودشون رو در مسیر پرداختن به فعالیت‌های بین‌رشته‌ای کامل کنن و سالم نگهش دارن. ۴-هر رشته‌ای زبان و اصطلاحات خاص خودش رو داره و این‌ها باید جداگانه به فراگیران آموزش داده بشن و یادگیری التقاطی این اصطلاحات باعث میشه اون آدم کارکردهای حرفه‌ای خودش رو از دست بده و نه تنها نتونه به مرز علم و فناوری ملحق بشه بلکه از برقراری ارتباط با خروجی‌های آموزش رشته‌ای هم ناتوان بشه. بنابراین باید از این «تربیت نامناسب» و «آموزش ناهماهنگ» اجتناب کرد. ۵-جانِ فعالیت‌های بین رشته‌ای، تسلط فراگیران به «ایده‌های مختلف» هست. این ایده‌های مختلف در حوزه‌های مختلف دانشی وجود دارن و هرچقدر برنامه‌ی بین‌رشته‌ای اون‌هارو بیشتر پوشش بده، فراگیران هم توفیقات بیشتری کسب می‌کنن. جایی که ایده‌ها بین رشته‌ها و حوزه‌های مختلف اشتراک پیدا می‌کنن، اونجا دقیقا فضای کار بین‌رشته‌ای هست. ۶-تخصص و عمق یعنی توانایی درک و تشخیص الگوهای معنادار در یک حوزه‌ی خاص. اگر مطالعات بین‌رشته‌ای اجباری بشه آدم‌های تک‌بعدی به شدت عقب میفتن و ضعیف میشن و از این جهت فرصت فعالیت رشته‌ای و بین‌رشته‌ای باید فراهم باشه و هرکس بسته به استعداد خودش، میدان فعالیتش رو انتخاب کنه. ۷-فعالیت بین‌رشته‌ای در سازمان‌ها و نهادهایی مثل دانشگاه باید به رسمیت شناخته بشه و نظام‌های پاداش و اصول تشویق بر اون مبنا تدوین بشه، در غیر این صورت افراد دانشگاهی هیچ تمایلی به شرکت در فعالیت‌های بین رشته‌ای نخواهند داشت. / خب اینجا رسیدیم به ساختارهای میان رشته‌ای. کلا این interdisciplinarity یک عنوان عام هست که اقسام دیگری رو پوشش میده. من در ترجمه‌ها کمی تغییر ایجاد می‌کنم: ۱-تقاطع رشته‌ای(cross disciplinary) ۲-بین‌رشته‌ای(inter) ۳-چند رشته‌ای(multi) ۴-تکثر رشته‌ای(pluri) ۵-فرارشتگی(meta). بین شماره‌های ۲ و ۳ و۴ مولفان نتونستن وجه تمایزشون رو خیلی روشن و شفاف بیان کنن و منم خیلی بهشون گیر نمی‌دم. فرارشتگی اون چیزی هست که مثلا در فلسفه‌ی علم خودم به شخصه دنبالش بودم و فرارفتن از همه‌ی ساختارها و چارچوب‌های علمی موجود و حتی بهره‌گیری از ظرفیت‌های غیرعلمی برای فهم و دست‌یابی به حقیقته(و به نظرم واضحه که اساسا جنس این کار فلسفیه). فرارشتگی نه فقط ایجابی و برای دست‌یابی حقیقت، که برای رهیافت‌های سلبی و خرابکارانه و انتقادی هم مورد توجهه. مثلا مطالعات پسااستعماری قراره علوم‌انسانی فعلی رو از چارچوب و فرض‌های «غربی» خودش آزاد کنه و انحصار رو بشکنه(قابل توجه مدافعان علوم انسانی اسلامی). تقاطع رشته‌ای هم یک نوع خیلی ساده‌ی کار بین‌رشته‌ای هست و همین که روش‌های یک حوزه رو برای موضوع یک حوزه‌ی دیگر به کار ببریم کار متقاطع کردیم. در بین‌رشته‌ای و چند رشته‌ای و تکثر رشته‌ای نمیشه خیلی دقیق خط کشید اما در کار بین‌رشته‌ای ما شاهد ظهور حوزه‌های پژوهشی جدید هستیم اما در چندرشته‌ای و تکثر رشته‌ای اصلا چنین انتظاری نداریم و مرزهای دانش حفظ میشن و صرفا همکاری‌هایی این وسط شکل می‌گیره. در تکثر رشته‌ای هم گویا یک همکاری خیلی وسیع بین متخصصان مختلف هست که هدفش «حل مسائل عمومی» یا «برنامه‌ریزی‌های کلان اجتماعی» ئه و یه نوع همکاری سیستمی بین آدم‌ها و تخصص‌های مختلفه. بین‌رشتگی تقریبا همون چیزیه که بهش می‌گن مرز دانش و در آکادمی‌های پیشرو هم احتمالا دنبال چنین چیزی هستن. ازون طرف چندرشتگی سه تا هدف اصلی داره که با بین‌رشتگی و تکثر رشته‌ای متمایزش می‌کنه: الف)کارهای پژوهشی مشترک که در اون متخصصان حوزه‌های مختلف روی موضوع واحدی کار می‌کنن ب)تربیت آدم‌های حرفه‌ای با مهارت‌های متناسب با نیازهای فردی و اجتماعی ج)تربیت نیروهایی که در کوتاه مدت بتونیم ازشون برای رفع نیازهامون(چه در سطح پژوهشی و چه در سطح نیازهای بنیادی) استفاده کنیم و یک نوع راهبرد کوتاه مدت برای پرورش نیروهاییه که نمی‌خوایم یا نتونستیم سال‌های متمادی براش برنامه‌ریزی کنیم./ خیلی بیشتر از این‌ها میشه نوشت اما من فعلا بیخیال میشم :)

به نظرم همچنان می‌شه از این ایدهٔ بسیار اساسی و مهمِ آبراهاميان گفت: "عامل پیروزی انقلاب مشروطه که ضعف دولت مرکزی بود، علت شکست دولت مشروطه بود. زیرا دولت مشروطه نتوانست خواست‌های مشروطه و کارکردهای مورد انتظار از دولت را به علت آنکه وام‌دار و میراث‌دار دولت ضعیف بود رو اجرایی کند." این بحث دولت‌سازی بسیار مهم است. دوستدارم کتاب فوکویاما و راه باریک آزادی عجم اوغلو/رابینسون رو بخونم😭😭

            اختناق ایران، روایت یک آمریکایی(مورگان شوستر) از تلاش و کوشش ایرانیان برای رسیدن به حقوق، آمال و آرزوهایشان است؛ ایرانیانی که قرن نوزدهم برایشان خوشایند نبود. شاهان اولیه قاجار مانند آقامحمدخان و مظفرالدین شاه هرچند که بر اساس الگوی سنتی پادشاهی ایرانی، شاهان ضعیفی به شمار نمی آمدند، اما با تلاقی تاریخ ایران با قدرت های اروپایی به خصوص روسیه و انگلستان، نتوانستند پاسخگوی مصائب و مشکلات جدیدی که صحنه توازن قدرت بین المللی را تغییر داده بودند باشند. انقلاب مشروطه به دنبال ایجاد نظام جدیدی برای پاسخ و واکنش مطلوب به همین تغییرات جدید بود. 
اوضاع مالیه ایران در هیچ دوره ای از زمان قاجار و حتی سلسله های قبل تر آن سر و سامانی نداشت. با وجود اینکه قدرت های اروپایی توانسته بودند با ایجاد نظام مالی جدید، دخل و خرج خود را مدیریت کنند، ایران همچنان با مشکل کسری بودجه و بی پولی روبه رو بود. مجلس دوم برای ساماندهی اوضاع نابسامان مالیه ایران اقدام به استخدام چندین مستشار آمریکایی به ریاست مورگان شوستر کرد.
مسئله جالبی که این کتاب برای من روشن کرد، میزان اختلاف قدرت، میان کشورهای اروپایی و دیگر سرزمین ها بود که با تصور ما در امروز تفاوت های زیادی دارد. قوام تمامیت ارضی و اقتدار دولت مرکزی ایران در قرن ١٩ و ٢٠ بسیار با هم تفاوت داشت. در آن دوره دولت های خارجی به خصوص روسیه در بدیهی ترین حقوق ایران نیز دخالت می کردند که اولتیماتوم برای اخراج شوستر یکی از آن ها بود. در واقع نقش عامل خارجی در عدم موفقیت مشروطه بسیار چشمگیر است. روس ها تلاش زیادی برای رسیدن به آب های آزاد می کردند و سیاست بریتانیا نسبت به ایران نیز در جهت حفظ جواهر خود یعنی هند بود. در این زمان بحران مراکش نیز بر سرنوشت ایران تاثیر گذاشت. انگلیسی ها که به اختلافات خود با فرانسویان پایان داده بودند، در اواخر قرن١٨ و اوایل قرن١٩ نسبت به افزایش قدرت و نفوذ آلمان ها به شدت احساس خطر می کردند. به همین دلیل دست روسیه را در ایران بیشتر باز گذاشتند تا مبادا اهرم قدرت روسیه را برای مقابله با آلمان از دست بدهند. مسائل بسیاری مانند احداث راه آهن نیز منوط به درگیری های خارجی بود. ایران خط آهنی به خود ندیده بود، مبادا که روس و انگلیس امتیازی سوق الجیشی به دست بیاورند یا از دست بدهند.
شوستر با این که فقط حدود ٨ماه امور مالیه ایران را بر عهده داشت، اما نسبت به پیشینیان خود بسیار کارآمدتر عمل کرد. خود او دلیل اصلی این اتفاق را به دست آوردن اعتماد مجلسیان به خاطر عزم و جدیت خودش در امور و روی خوش نشان ندادن به درخواست ها یا اعمال غیر منطقی نیروهای خارجی و عوامل مرتجع یا زیاده خواه داخلی می داند. شوستر وضعیت خزانه داری ایران در آن زمان را قرون وسطایی توصیف می کند. او قبل از سفر به ایران برای آشنایی بیشتر با آن، کتاب ادوارد براون درباره انقلاب مشروطه را خوانده بود. از جمله گروه هایی که برای آمریکایی ها بسیار ایجاد دردسر می کردند، بلژیکی هایی بودند که امور گمرکات را بر عهده داشتند.
بسیاری از افراد والامقام در آن دوره، عطش شدیدی برای پولی که یا نبود یا اگرم بود، به خاطر فساد یا منافع شخصی حیف و میل می شد داشتند. 

          
کتاب افسانه‌ی فردگرایی؛ بررسی یک نادیده گرفتن تعمدی در جهان امروز

خواندن این کتاب برای مخاطبان ایرانی نیز مفید و ضروری است، آن هم در جامعه‌ای که باور دارد اگر به چیزی که خواسته‌ای نرسیدی، لزوماً و فقط تو تلاش نکرده‌ای. جامعه‌ای که اغلب تأثیرات اجتماعی را به‌شدت نادیده می‌گیرد.

            در اصالتِ طنز؛ 
جمیعتِ طنزپرداز/جمعیتِ انقلابی

0- روایت‌های خرد، اتفاقات کوچک و رخدادهای روزمرۀ اجتماعی، لایه لایه واقعیاتی را تشکیل می‌دهند که به عنوان یک واقعۀ اجتماعی می‌فهمیم. به قولِ معروف، «می‌توان با نگاه به یک آینه شکسته، و تغییر زاویۀ دید، به تصویری از یک واقعه برسیم». 
در کنار این، طنز همواره یک ماهیت بسیار مخرب دارد. به نقد می‌پردازد و سلسه مراتب را به سخره می‌گیرد. از گوگول در سنتِ ادبیات/نمایشیِ روسیه گرفته است، تا طنزِ عروسکی در سنتِ ایرانی. شاید برایتان جالب باشد، اینکه چرا «عروسک‌بازی/عروسک‌گردانی» در فارسی چنین دوزِ طنز قوی‌ای دارد. فرض کن یک عروسک، به فلان ظلم تیکه‌ای بندازد، شاه به عروسک‌گردان گیر می‌دهد که «هوی چرا نقد می‌کنی؟»، عروسک‌گردان می‌گوید، من نبودم عروسک بود؛ جمعیت می‌خندند و خودِ شاه ته دلش لذت می‌برد. اما به ساحت همایونی اعلی حضرت خط افتاده است، در بارگاه حضرتش، نقدی به ایشان رهنمود شده است، شاه ترک برداشته است. اصلا آیرونی را از برخی آثار بگیری، چیزی از ایشان نمی‌ماند. به «مرشد و مارگاریتا» از بولگاکف نگاه کنید، یا حتی «قلب سگی» و «تخم مرغ‌های شوم»، این آثار مالال از طنز و کنایه و مطایبه اند و با همین خصیصه به رقابت با نظم سیاسی پرداخته اند. «حمام‌ها و آدم‌ها» نیز چنین اهمیتی دارد. اصلا اگر «زمانِ دستِ دوم» از سونتالا الکسیویچ را بخوانید، یک بخشِ مهمی از اثر طنزی است که مردم در شوروی می‌ساخته اند علیه کمونیسم و آن حاکمیت؛ جوک‌های در آشپزخانه و در حریم شخصی، اما با نظر به نقدِ نظم سیاسی؛ برای همین است که حاکمان توتالیتر علیه حریم شخصی افراد صف‌آرایی می‌کنند، چون لااقل همین طنز تیشه به ریشه خیلی چیزها می‌زند.
اصلا آیرونی و طنز در عبارات و جوک‌ها که جمع نمی‌شود. در کشورهای اقماریِ شوروی، مثل مجارستان، حاکمیت هرچه بوی غرب، غرب‌گرایی و کاپیتالیسم می‌داده است را تخطئه می‌کرده. مشروعیت نظام‌های سیاسیِ چپ از نظر مردم این کشورها، از بین رفته بود. مردم دل به «شلوارِ جین» دادند و با جین پوشیدن و اینکه: «آهان غرب‌زدگی بد است، بیا و ببین که من لباس پوشیدنم را هم غربی می‌کنم» حکومت را به سخره گرفتند. این اعتراض هم جنبۀ آیرونیِ قوی‌ای دارد. در جامعه‌شناسی اشیا (فرهنگ مادی)، خیلی به این نوع مطالعات پرداخته اند. برای نمونه می‌تونید کتابِ «امر روزمره در جامعه پساانقلابی» از عباس کاظمی را بخوانید.
اخیرا داشتم کتابی را می‌خواندم که عالی بود: «چرا فیلسوفان نمی‌خندند.». به احتمال قوی، از این کتاب در آینده بسیار خواهم گفت، اما اجالتا بگویم که آن کتاب تلاش می‌کند از اهمیت طنز بگوید، از اصالت آن.

1- بالا گفتم طنز اصالت دارد. در انقلاب 57 که خیلی چیزها را از ریشه تغییر داد، طنز اهمیت اساسی داشته است.
 چندتا نمونه از شعارهای انقلابی:

- {موقعیت1} در زمانِ شاه، یک شعاری در بوقِ رسانه‌های دولتی بود که: خدا، شاه، میهن. انقلابی‌های 57 اینگونه این شعارِ دولتی را به سخره گرفتند: 

«خدا، شاه، میهن
گر بگیرد اولی جانِ پلیدِ دومی
ملتی یابد نجات، آسوده گردد سومی»

- {موقعیت2} در زمستان، شاه برای رفع خستگی از کشورداری، به قشلاق و کیش می‌رفته است. در بهمن 57 که شاه به بهانه خستگی از ایران می‌رود، مردم در دیوار نوشته‌ای، سفرهای کیش رفتن شاه را مسخره کردند:

«شاه در کیش است و به زودی مات می‌شود»

- {موقعیت3} انقلابی‌های 57 با بختیار زیاد شوخی می‌کردند، مخصوصا وقتی می‌دیدند بختیار می‌گفت که اینها با من مشکل ندارند، ببین علیه من شعار نمی‌دهند. مردم باور داشتند که بختیار معتاد است و در شوخی‌هایی (که به نظرِ من این یکی عجیب طنز دارد) بختیار را خطاب قرار دادند:

«بختیارِ تریاکی
شوشیال دموکراشی»

- {موقعیت4} بختیار در یک نطقِ تلوزیونی، با اشاره به شعر «من مرغِ توفان‌ام، نیندیشم ز توفان»، تلویحا خودِ را مرغ توفان نامید. یک خواروبار فروشِ خوش ذوقِ ایرانی بروی شیشیه مغازه خود نوشت:

«متاسفانه تخم مرغ طوفان نداریم» (این دیوار نوشته، بسیار پخش شد. منطقِ پخش این گونه از روایت‌ها نیز جذاب است.)

- {موقعیت5} انقلابیونِ 57 با ارتشی‌ها، با اینکه تفنگ در دست داشتند، خیلی بد رفتار نمی‌کردند، چون می‌دانستند اینها به وظیفه سازمانی مجبورند در تیمِ شاه باشند، برای همین طنزهای لطیف و پرکنایه‌ای نثار ایشان می‌کردند.

دسته ای از معترضان به سوی ردیف سربازها حرکت کردند. سربازی یک تیر هوایی در کرد، جمعیت در حالِ عقب نشینی خواند: «پول نفتمونه، یکی یکی در کن»
جمعیت دوباره به سوی ردیف سربازها رفت، این دفعه رگباری تیرهوایی زده شد، جمعیت باز گفت: «پولِ گازمونه، رگباری در کن»
در آخر هم شعار تکمیل شد: 

«پولِ نفتمونه
یکی یکی در کن
پولِ گازمونه
رگباری در کن
جونِ ممد دماغ
یکی دیگه در کن»

حالا کلی حرف و نکته هست و در تجزیه تک تک این شعارها کلی می‌شه گفت و واقعا جای یک پژوهش اصولی در این مورد خالی است.

2- کتاب رو نقد کنم: بعضا تفسیرهای نویسنده، یه جوری بود. سانسور و اینا هم که مفصل هست. روش‌شناسی ندارد اثر که خب چون تحقیقی نیست باید بخشید آن را.
کلی نکته دیگه هست، ولی باید برسم جایی خیلی بد قول نشم.
البته کتاب یک خوبی داشت که من هم سعی کردم در این یادداشت بهش توجه کنم. شرح موقعیت جوک‌ها و طنزها. چون طنز جاکن شده نیست و موقعیت در طنز رکنی اساسی است. برای همین است که طنز مخرب است، می‌تواند موقعیت را به نقد بکشد و طنزآمیز کند.