سمانه بهارلویی

سمانه بهارلویی

@Sama.12345

21 دنبال شده

13 دنبال کننده

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

شکار شاهزاده دراکولا

19

کتابخانه ی نیمه شب

20

سرزمین مقدس: سفری به فلسطین

5

به صرف قهوه و پیتا؛ سفرنامه و عکس های بوسنی و هرزگوین
          شرحی است از سفر معصومه صفایی راد به بوسنی هرزگوین و شرکت در مارش میرا. مارش یعنی پیاده‌روی و میرا به زبان بوسنیایی یعنی صلح.

*این راه‌پیمایی هرسال به یاد ۸۰۰۰ قربانی نسل‌کشی سربرنیتسا بین هشتم تا یازدهم جولای برگزار می‌شود و آدم‌های مختلف از ملیت‌های مختلف و ادیان و مذاهب و عقايد متفاوت در این راه‌پیمایی ۱۱۰ کیلومتری شرکت می‌کنند.*

کتاب جالب و خواندنی بود و نکات تازه‌ای را یادم داد: اگر ضعیف باشی، به تو حتی فرصت نفس کشیدن هم نمی‌دهند....

*نکته‌ی بسيار غم‌انگیز این است که مردان بوسنیایی با اعتماد به سازمان‌های بین‌المللی اسلحه‌شان را زمین گذاشتند و شدند طعمه‌ی چرب و نرم برای صرب‌ها.*

صرب‌ها در این ۳ روز مردها را کشتند و به قصد پاک‌سازی قومی زنان و دختران را اسیر کردند و......

با فشار آمریکا و سازمان‌های بین‌المللی صلحی به نام صلح دیتون به مردم بوسنی تحمیل شد که در طی آن به صرب‌ها حتی از قبل از جنگ هم سهم بیشتری رسید. 
طبق این پیمان صلح نیروهای ایرانی مجبور شدند خاک بوسنی و هرزگوین را ترک کنند. اما مردم بوسنی هنوز خاطره‌ی خوشی از امام‌خمینی و نیروهای ایرانی دارند و می‌پرسند در این سال‌های بعد از جنگ کجا بودید؟

*با خواندن این کتاب چه‌قدر هوس قهوه و پیتا کردم. دلم می‌خواهد بروم بوسنی و هرزگوین قهوه بخورم با پیتا؛ همان غذایی که خانم‌های بوسنیایی خیلی خوب بلدند بپزند!*

روایت‌گری خانم صفایی‌راد و نوع نگاهشان به مکان‌ها و آدم‌ها را دوست دارم و احساسات جاری در کتاب را با تمام وجود دریافت می‌کنم. گاهی می‌گریم و گاهی می‌خندم. اما درنهایت می‌دانم که بدون رفتن به آن مکان لذت سفر را چشیده‌ام.

        

8

تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان
          چندسال پیش که تهران تو یه مرکزی فعالیت داشتم‌
داستان شهید محمد معماریان رو تو یه مجله خوندم خیلی هم اتفاقی...‌
اون لحظه مو به تنم سیخ شد‌
برگه رو از  تو مجله جدا کردم
و نصب کردم به تابلو اعلانات اون‌مرکز

بعدش دوستان فرهنگی فعال اونجا پرسون پرسون اومدن سراغم که شما این برگه رو نصب کردی؟‌
جواب دادم: بله‌
رفتن سراغ مادر شهید و  سال ۹۰ یا ۹۱ بود 
تو همون مرکز یادواره شهدای قم برگزار شد.
از مادر شهید معماریان هم دعوت به عمل اومد و
توفیق دیدار از نزدیک با مادر شهید هم نصیب ما.

مادر داستان رو تعریف می کرد اما پرصلابت
ما اشک می ریختیم و اون ایستاده بدون لرزش تو صداش
چون به محمدآقا قول داده بود هیچ وقت تو انظار براش گریه نکنه ...

به جرات میگم اگه حرفای مادر شهید رو تو اون مراسم از زبان خودش نمی شنیدم داستان کتاب رو باور نمی کردم...‌‌
اونجا بود که این سوال تو ذهنم حک شد چرا از این داستان یه کتاب نمی نویسن
من برای شهید محمد معماریان، برای طهارت روحش، برای آقایی اش و این که نداریمش گریه کردم‌
من برای دلتنگی های مادرش گریه کردم...‌
‌
کتاب رو بخوانید
حکم جلای روح داره
سطح زنگ زده ی دل رو صفا میده‌
و البته مراقبه بعدی هم لازمه

و تا ابد سلام بر شهدا و مادران چشم انتظارشان...
        

105

تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان

15

تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان

28

6