بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

کوثریاری

@Mhr.97

20 دنبال شده

33 دنبال کننده

                      
                    
http://kowsar76yari.blogfa.com/
@Kowsar.yarii

کتاب‌های نویسنده

یادداشت‌ها

نمایش همه
                «ایران یگانه کشور دنیاست که رانندگانش گمان می‌کنند ماشین ها جز نرمتنان هستند. یعنی این احساس را می‌کنند که یک ماشین با تمام ابزار و یراق سپر و فلزات گوناگونی که با خود دارد می‌تواند از لا بلای سایر خودرو ها به شکلی کاملا منعطف و مانند نرمتنان و بی مهرگان بخزد و برود جلو.اما این تنها گمان رانندگان است و خود ماشین ها چنین اعتقادی ندارند!این عدم همسویی میان باور راننده و ماشین باعث تصادفات عدیده و کثیر خیابانی و مجروحین و مرگ و میر و معلولین می‌شود. میبینید یعنی کل قضیه فلسفی ست!همخوانی نداشتن دو باور در یک آن واحد»کتاب خنده داری هست واقعا ولی بعضی جاها حس کردم زیاده گویی کرده نویسنده و جدا لازم نبود اینهمه توضیح. برخی جملات خیلی باحال بودند حالمونو عوض کرد ! اضافه می‌کنم که این کتاب درباره رفتارهای ایرانی هاست که حقیقت داره . متاسفانه کمی هم طنز تلخ قاطیشه که نشون میده ما باید رو فرهنگمون حالا حالا ها کار کنیم . قلمت مانا ابراهیم رها
        
                کتابی متشکل از چندین داستان کوتاه و واقعی درباره عشق افراد در زمینه های مختلف به همدیگر. مثلا عشق مادر به فرزند گمشده ای که بعد سالها اونو پیدا کرده یا عشق بین یک دختر و پسر که زمانی با هم در ارتباط بودند و حالا از هم جدا شدند یا عشق بین پدر و فرزندانش بعد از دست دادن مادر خانواده یا عشق نامادری که فرزند بیماری رو از پرورشگاه به خونه میاره و بزرگ میکنه.  خلاصه حول محور این ها . روایت های تلخی هم داشت که ترجیح میدادم توی اون حس و حال نخونم اما نشد. بنظرم نویسندگان باید مثبت نگاه کنند و نیمه های پر لیوان رو هم ببیند و وقتی از چیز زیبایی به اسم عشق مینویسند همش اتفاقات خوب و امید توش باشه . احتمالا این نویسنده عشق رو درست معنی نکرده چون عشق و امید دو مقوله بسیار بهم مرتبط و چسبیده هستن. گاها در این کتاب میدیدم که از مرگ و بیماری و این چیز ها نوشته که کلا روحیه ام رو بهم ریخت. یک چیز دیگه این که به عقیده من این که ای کتابی خوشت بیاد یا نیاد بستگی به مود اون موقعی که داری کتاب رو میخونی داره. اگر بقول معروف تو فازش باشی یعنی با حس و حال خوب بخونیش کتابه میشه برات بهترین اما اگه یکم کسل باشی و با سردرد بخونی و صرفا اجبار که تمومش کنی مثل من اونم وقتی حجم صفحات میره بالا طبیعتا کتابه منفوری برات میشه . والسلام
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

کوثریاری پسندید.
کوثریاری پسندید.
            این یاد داشت مرتبط با کل کتاب نیست، بلکه راجع به اسم مکان خاصی هست که، به صورت اشتباهی در پاورقی آن درج شده است. 
(درواز) در این کتاب از درواز به نام یکی از قریه های بخارا یاد شده است، در حالی که درواز محدوده یی است که واقع در بدخشان افغانستان و بدخشان تاجیکستان کنونی، و این منطقه قبل از مرز بندی های سیاسی میان تاجیکستان و افغانستان برای ساکنان آن محل، محل سکونت مشترک بود و همین الآنم مکانی به اسم  «درواز» هم در بدخشان افغانستان داریم و  هم در بدخشان تاجیکستان. پیش از مرز بندی های چندین دهه پیش، روابط فامیلی  مردم درواز نشین هر دو طرف شایع بود، در خوشی و عزای همدیگر سهم می گرفتند،حالا بعد از این مرز بندی ها، دیگر تا حدودی روابط فامیلی کم رونق تر شده است، البته هنوز هم روابط تجاری و روابط فامیلی وجود دارد ولی روابط فامیلی به مثل سابق پر رونق نمانده، جایش را به رنوق تجاری داده است و هم اکنون نیز مرز مشترک داریم.
مسأله یی که صحت قول جناب استاد بزرگ «دکتر شفیعی_کدکنی» را تایید می کند، اینی که اکثر ساکنین منطقه دروازها، اصالت خود شان را از بخارا می دانند، می توان گفت که اسم درواز را بر اساس اسمی دروازی که در بخارا ممکن وجود داشته، انتخاب کرده باشند!؟ جای فکر و تأمل هست. نیز مردمان درواز بدخشان _ افغانستان دارای سلسله شاهان در پادشاهان افغانستان داشتند، به نام (شاهان درواز) 
از شخصیت های مشهور دروازه می توان به این بزرگواران اشارت کرد (عبداللطیف پدرام، شاه محمد ولی خان دروازی، فوریه کوفی، فیض اله جلال، سیف الدین سیحون و چندین شاعر معروف نزدیک به شاعران معاصر که دروازی بودند.
پ.ن. این یادداشت را برای آن نوشتم که خودم بشخصه از منطقه درواز_بدخشان _ افغانستان هستم.
          
کوثریاری پسندید.