بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

امیررضا شکوریان

@Amirreza.shakoorian

143 دنبال شده

64 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            یادداشتی بر شب های روشنِ داستایفسکی

کتاب شب های روشن یکی از آثارِ بلند معروف فئودور داستایفسکی است.این کتاب توسط نشر ماهی و با ترجمه‌ی سروش حبیبی به چاپ رسیده است.حبیبی از چیره دست ترین مترجمان زبان روسی است و کار او ارزش های زبان اصلی اثر را تا حد زیادی حفظ می کند و روانی مورد انتظار خوانندگان زبان مقصد را داراست. در صفحات نخست این داستان آمده است:
《هشت سال است که در پترزبورگم و نتوانستم یک دوست یا حتی آشنا برای خودم پیدا کنم. ولی خوب دوست و آشنا می خواهم چه کنم؟ بی دوست و آشنا هم تمام شهر را می شناسم.برای همین بود وقتی می دیدم مردم همه، شهر را می گذارند و می روند ییلاق، به نظرم می رسید که همه از من دوری می کنند.این تنها ماندگی برایم سخت بود و سه روز تمام در خیابان ها پرسه می زدم》
داستان شب های روشن داستانِ تنهایی است.تنهایی در میان خیابان هایی که زنده‌اند ومردمی که دلخوشند.مردمی که دست در جیب پالتو ، غرق در افکار خود با عجله از کنار مرد تنها رد می شوند.خیلی از وقت ها فرصت نمی کنند حتی کلاهی به احترام هم بردارند.
یک جوان بیست و شش ساله،در شهری است که کورسوی امیدی برای فرار از تنهایی ندارد.بی هدف ساعت ها برای فرار از ملالت خانه و خدمتکار پیرش کوچه و خیابان را زیر پا می گذارد.نه یک بار و دو بار،آنقدر که خانه ها را می شناسد با آنها حرف می زند و درددل های آنها را می شنود.
همه چیز در این زندگیِ کسالت بارِ یکنواخت ناگهان تغییر می کند. انگار که خورشید در نیمه شب طلوع کرده باشد.در همان شبی که هیبتی انسانی روی پل ،آرنج به نردبان پل تکیه داده و امواج تیره آب را نگاه می کند.او کسی است که معنای زندگی جوان را زیر و رو می کند.

داستایفسکی از نوابغ نویسندگی است.جامعه خویش را به خوبی می شناسد و به لایه های پنهان شخصیتها نفوذ می کند.روابط انسانی را تشریح کرده و به کُنه آرزوهای بشری دست می یابد.داستان های او مرهمی است بر پرسش هایی که بشر سال‌های دراز مطرح کرده است و پاسخی برای آن نیافته است.
‌اوست که می داند تردید،شک،انتخاب و تصمیم چطور انسان را در گرداب می اندازد و حالا شخصیت های داستان خود باید به فکر نجات خویش باشند.آنها را چنان خوب پرداخت می کند که هیچ ردپای از نظر نویسنده در کتاب دیده نمی شود.آدم هایی که به واسطه قلم داستایفسکی،زنده شده اند و مخاطب را به دنبال کشف سرنوشت خویش می کشند.
شب های روشن کتابی است که مخاطب را به فکر فرو می برد.داستانی قصه گوست که نمی گذارد خواننده، کسالت را تجربه کند.مرزهای اخلاق را نمی شکند و چراغی است در تاریکی.
خواندن این داستان بلند به علاقه مندان ادبیات کلاسیک روسیه توصیه می گردد.
          
            وقتی کتاب را دیدم بدون چون و چرا شروع کردم به شنیدنش، کتاب برای من یادآور شهر زیبا و خاطره های جذاب پرسه زدن در کوچه پس کوچه ها و قسمت های قدیمی و تاریخی و البته کافه هایی که بی خیال از دنیا آرام در آن نشستیم و گپ زدیم و قهوه خوردیم و یا چای کمر باریک سفارش دادیم. علاوه بر همه اینها اطلاعاتی را میدهد که یک گردشگر چند روزه نمی‌تواند آنها را بفهمد. همه صحنه ها با تمام جزییات بیان میشدند و این کمک می‌کرد همان لحظه تصویر آن را بسازم. نکته جالب دیگر اینکه خواننده متن همان نویسنده هم هست پس می‌داند کجاها صدایش را بالا ببرد و کجا فرود بیاورد... آهنگ های که انتخاب شدند هم شما را به آنجا پرواز می‌دهد  و آهنگ بی نظری که در یکی از قسمت ها معنا شد ...

اگر روزی دنبال دوست می‌گشتی در خانه ام به رویت باز است، بی هیچ شرمی بیا. باور کن در کلماتم اثری از سرزنش و دل شکستگی نخواهی یافت... اگر روزی دنبال دوست گشتی از گذشته شرم سار نباش گویی هیچ اتفاقی نیفتاده تو را با دلتنگی همه این سال‌ها در آغوش میگیرم ... میگویند یک قهوه تلخ چهل سال نان و نمک پس خود دارد کم از دست تو قهوه ننوشیدم ... بیا اگر گذرت به اینجا افتاد... 
          
            بالاخره تمام شد. بعد از دو هفته فراز و نشیب. داستایفسکی در جنایت و مکافات خیلی متفاوت بود. متفاوت‌تر از آنچه که در ابله و خوارشدگان است. البته که من معتقدم تمام این کتاب‌ها تکه‌هایی از یک کل منسجم هستند. کلی به نام جهان داستایفسکی. جنایت و مکافات قطعا سهم بزرگ و البته مهمی از  جهان  داستایفسکی را در برگرفته است.
فارغ از شاهکار بودن این کتاب اعتراف می‌کنم آنقدر برای من لذت نداشت. من لذتی که از کتاب رنج‌کشیدگان و خوارشدگان بردم از این کتاب نبردم. یا شعفی که در کتاب ابله تجربه کردم در این کتاب نکردم. اما باز نمی‌توانستم ازش بگذرم. خواندنش برایم ملال نداشت. در مجموع دوستش داشتم. فکر می‌کنم باید بیشتر بهش فکر کنم. بیشتر راسکلنیکف را تحلیل کنم  و بیشتر این جهان را بفهمم...
ترجمه مهری آهی ترجمه نسبتا فاخرانه‌ای است. البته جاهایی گنگ مانده که خیلی کم است. در مجموع برای من سخت نبود. حتی دوستش داشتم. اما شاید برای کسانی که کمتر با قلم فاخرانه آشنایی دارند سنگین باشد.