جزئیات پست

🎭 🎬 محمد رضا خطیب 🎭📚

1402/1/17 - 13:48

خواندن 7 دقیقه
شاپور آرین نژاد ، مرد ایران باستان

یادش بخیر ، اواخر دهه هشتاد بود و منم نوجوونی که درس رو به خاطر تجدید آوردن ول کرده بودم و نشسته بودم به کتاب خوندن.

وقتی بچه تر بودم ، خاله م عضو کتابخونه آستان قدس رضوی بود و برامون کتاب میاورد. ماهی دو کتاب و همه مون هم همون دو کتاب رو میخوندیم و راجبش حرف میزدیم و برای مادربزرگم که سواد نداره هم تعریف میکردیم. من و مامانم و دایی و خاله و بابابزرگم. منم تو همون سن یعنی حدودا ۱۰ سالگی علاقه مند به کتاب خوندن شدم.

بعد از اینکه کمی بزرگتر شدم ، داییم عضو کتابخونه آیت الله قزوینی در مشهد شد و وظیفه کتاب آوردن رو اون به عهده گرفت و بعدا که خودم عضو همون کتابخونه شدم و من کتاب میگرفتم و میاوردم برای بقیه.

حدود سال ۸۹ بود . کتاب خوندن اینقد برام مهم و جدی نبود. خیلی وقت بود که اگر سری به کتابخونه آیت الله قزوینی میزدم فقط برای این بود که کتابی به امانت بگیرم تا پدربزرگم مطالعه کنه. یک روز بعد از ناهار که حوصله م هم به شدت سر رفته بود و کاری برای انجام دادن نداشتم با خودم گفتم کاش یک کتابی بود که میخوندم . این حس وادارم کرد که لباس بپوشم و با اتوبوس خودم رو به کتابخونه آیت الله قزوینی برسونم و ببینم کتابی پیدا میشه که بخونم؟

بعدا همین رفتن به کتابخونه شد جزو تفریحات سالمم! هر وقت حوصله م سر میرفت بلافاصله میرفتم کتابخونه آیت الله قزوینی و امروز هم یکی از بهترین تفریح ها و سرگرمی هام گشت زنی در پردیس کتاب های مشهد و تهرانه.

القصه ، همینطور که داشتم بین کتاب ها راه میرفتم یکدفعه جلد یک کتاب منو به خودش جذب کرد. نمیدونم منو صدا کرد یا ... فکر کنم صدا کرد.

جلد سیاهی که روش عکس یک مرد بود که تیری رو داشت پرتاب می‌کرد و چند نفر که سوار ارابه ای داشتن میرفتن.

" داتام رویین تن " نوشته شاپور آرین نژاد.

یک تیتر هم پایینش زده بود که " روزهای روشن هخامنشیان به تاریکی میگراید".

هیچ اطلاعی حتی کوچکترین اطلاعی درباره هخامنشیان نداشتم. یعنی نمیدونستم هخامنشیان با پهلوی فرق دارن! و فکر کردم که داستان اسفندیار رویین تن در شاهنامه ست. از اسفندیار هم همین رویین تنی شو میدونستم و اینکه هرچی تیر میزدن بهش هیچیش نمیشده !

کتاب رو نمیدونم چرا... برداشتم. گفتم ببینم این روزهای روشن که به تیرگی میگراید چیه ؟

کتاب رو بردم خونه و آخر شب توی آشپزخونه شروع کردم به خوندن.

تا به خودم اومدم دیدم ساعت نزدیک ۳ صبح شده و سه چهارم کتاب هم تموم شده.

داستان در دوره اردشیر سوم هخامنشی می‌گذشت و پیشکار ملعونش باگواس که یکی از اصلی ترین دلایل نابودی هخامنشیان بود و مقاومت یک عده ایرانی دربرابر این خواجه مصری که کمر به نابودی ایران بسته بود.

توی کتاب چند باری ارجاع داده بود به کتاب " ده مرد رشید " و انگار کتاب به اصطلاح سینمایی امروز یک " اسپین آف " از اون کتاب بود. در جایی از پاورقی هم نویسنده توضیح داده بود که " درحین انتشار این کتاب بعضی از خوانندگان پرسیده بودن که آیا این کتاب ادامه ده مرد رشیده؟ که باید بگم خیر، درسته شخصیت های اصلی کتاب با کتاب ده مرد رشید یکسانه اما داستانی کاملا متفاوت رو روایت میکنیم و به زودی ادامه داستان ده مرد رشید تقدیم خواننده ها خواهد شد ".

کتاب رو فرداش تموم کردم و بردم کتابخونه و دیدم به به ... ده مرد رشید در ۱۰ جلد اونجا حضور داره. چقد ترسناک... ۱۰ جلد !!

۱۰ جلد میتونه نگه داره آدمو؟ خسته نمیکنه؟ جلد ۴ رو برداشتم و اولش با این جمله شروع شد :

فیروزان به سمت پاسارگاد حرکت کرد تا از نقشه های باگواس اطلاع پیدا کند.

فیروزان و باگواس در کتاب داتام رویین تن بودند. پس باید خوند...

جلد اول و دوم رو امانت گرفتم... سریع خونده شد...

اون زمان به علت تجدید آوردن در کلاس سوم دیگه درس رو ادامه ندادم ( دلزده شده بودم ولی خدا رو شکر بعدا ادامه دادم و امروز کارشناسی ارشد کارگردانی دارم ) و در یک آموزشگاه کامپیوتر به عنوان منشی ، مشغول به کار شدم.

آموزشگاه خلوتی بود و میشد راحت اونجا کتاب خوند. عجب شغل خوبی. بشینی کتاب بخونی و پول بگیری :))

خلاصه... ده مرد رشید ، هر ده جلد رو طی یک ماه خوندم...

بی نظیر بود... هرچی جلوتر میرفتم دلم میخواست دیرتر تموم بشه. هر لحظه به نیاکان باستانی مون درود می‌فرستادم و این روحیه پهلوانی و جنگجویی رو ستایش میکردم. دلاورانی که با تمام وجود میخواستن ایران رو از شر ظلم و ستم و ناکارآمدی اواخر هخامنشیان نجات بدن تا به دست گرگی مثه اسکندر نیفته.

مبارزات ، جلسات زیرزمینی که با عنوان " دلاوران میزگرد " برپا میشد و راههای مخفی و سری به زیبایی اثر شدیدا کمک می‌کرد.

عجب قلمی...

مسحور شده بودم... جلد آخر که تموم شد با خودم گفتم بازم میخوام. بازم از این کتاب و این قلم میخوام...

رفتم کتابخونه آیت الله قزوینی ولی متاسفانه از شاپور آرین نژاد کتاب دیگه ای نبود.

با خودم گفتم یعنی همین ۱۱ جلد کتاب رو نوشته؟

رفتم کافی نت ، نشستم پشت سیستم و زدم شاپور آرین نژاد... منو هدایت کرد به یک سایتی به اسم آدینه بوک...

یک کتاب بود به اسم شبهای پاسارگاد... داشتم بال در میاوردم... با خودم گفتم آخ جون... اما زده بود برای فروش...قیمت ۱۲ هزار تومن...

اون موقع درگاه پرداخت نداشت... باید میرفتی کارت به کارت میکردی و شماره ارجاع رو توی سایت وارد میکردی و کتاب رو میخریدی... اینکار رو کردم و شبهای پاسارگاد شد اولین کتابی که خریدم...

اون اولین کتابی بود که خریداری شد و شد آغازی به ساختن این کتابخونه ای که الان دارم و بهترین آثار ادبی ایران و جهان رو میشه توش پیدا کرد.

کتاب رو خریدم و منتظر بودم برسه دستم.

بعدا فهمیدم نویسنده کتاب های دیگه ای هم داره...

فرزند سرنوشت رو توی همون کتابخونه آیت الله قزوینی از بخش خانوم ها پیدا کردم و خوندم ... داستان زندگی کوروش کبیر بود...

بعدا این کتاب دو تا اسپین آف هم داشت مثل داتام رویین تن.

سایه آسیا

دلاوران میزگرد...

شما خودتون حدس بزنید که با دیدن اسم دلاوران میزگرد چقد هیجان زده شدم. این کتاب ها هم به سرعت خونده شدند.

کتاب دیگه ای بود به اسم هفت سردار نامی که زندگی داریوش کبیر بود اما یک جا نوشته بودن نوشته عباس قاسمی و یک جا شاپور آرین نژاد... هرچی بود اونم خوندم. تا رسیدم به کتابی با عنوان قدرت دریاها و ادامه ش یک دو جلدی ناب بود به اسم دلیران شوش...زندگی خشایارشا

عجیب بود که این کتاب پیدا نمیشد و جالب بود که انگار آرین نژاد همه تاریخ هخامنشیان رو رمان کرده.

کتابخونه آیت الله قزوینی این کتاب ها رو نداشت . وقتی به متصدی کتابخونه گفتم که این کتاب ها نیست و توی اینترنت هم برای خرید وجود نداره و انگار چاپ تمامه گفت بیا تو سیستم ببینم کدوم کتابخونه ها دارن.

وقتی سرچ کرد گفت کتابخونه مسجد امام صادق در خیابان دانشگاه این کتاب رو داره ، میتونم نامه بدم تا از اونجا به امانت بگیری...

خیلی خیلی خوشحال شدم. نامه رو گرفتم و بردم کتابخونه مسجد امام صادق و این دو جلد رو گرفتم و خوندم...

بعدها فهمیدم نویسنده کلا مرد تاریخه.

دومین کتابی که خریدم کتاب قیام اسماعیلیه بود... باز هم با یک تیتر جالب

" مردی که صبح سلجوقیان را شب تار کرد " .

سلجوقیان کیه؟ حسن صباح چیه؟

این کتاب هم شد دومین کتابی که خریداری کردم.

این اواخر تمام آثار آرین نژاد تجدید چاپ شده ولی من همه آثارش رو با سختی و گشتن توی کهنه فروشی ها پیدا کردم و خریدم که خودش داستان مفصلیه.

ده جلد ده مرد رشید رو خریدم ۹۰ هزار تومن.

بقیه آثار نویسنده از جمله رمان " فاتح " که در دوره غزنوی ها میگذره هم از رمان های تاریخی به شدت جذاب و خوبی هستند.

نویسنده یک رمان خارجی رو هم ترجمه کرده به اسم بوسه عذرا که از کنار اون هم به سادگی نمیشه گذشت.

از شاپور آرین نژاد چند رمان معاصر هم وجود داره با نام های " آدمکش" ، " شعله " ، " افسانه سید رشید " و " شرف راهزن " که یکی از یکی جذاب تر و خوندنی تره.


شاپور آرین نژاد ، کسی که منو با کتاب آشتی داد.

کسی که تاریخ رو برای من جذاب کرد.

کسی که باعث شد کتاب بخرم و کتاب خونه درست کنم...

این بزرگمرد در سال ۱۳۴۴ و در سن حدودا ۴۰ سالگی فوت میکنه تا ایران نویسنده بزرگ و پرکاری رو از دست بده که شاید اگر می‌بود میتونست جایگاه رفیعی در آسمان ادبیات ایران به دست بیاره.


حیف که زود پر کشید... روحش شاد و یادش گرامی


کتاب‌های مرتبط

28 نفر پسندیدند.

5 نفر نظر دادند.
(0/1000)

نظرات

سعید بیگی

1402/1/17 - 17:28

درود جناب خطیب عزیز
پست بسیار جالبی بود  و لذت بردم. سپاس گزارم که از کتاب‌هایی که خوندید، اینطور با شور و حرارت گفتید. مانا و نویسا باشید. روح  نویسندگان درگذشتهٔ ایرانی شاد!
1
ممنونم از لطفتون 🌺❤ 
آروشا دهقان

1402/1/18 - 12:11

«ده مرد رشید» اولین رمان تاریخی بود که من خوندم. فکر کنم چهارم یا پنجم دبستان بودم😅 و از بخت خوشم، پدرم چاپ اول کل مجموعه رو تو کتابخونه‌ی شخصیش داشت.
یادمه وقتی شروعش کردم اصلا تصوری از این که رمات تاریخی چیه نداشتم. نمی‌دونستم قراره با چه چیزی روبه‌رو بشم. فقط یک روز تابستونی که مدرسه نمی‌رفتم، از شدت گرما نمی‌شد تو حیاط رفت، پدر و مادرم سر کار بودن و حوصله‌م بدجوری سر رفته بود قسمت فضول وجودم گفت «بیا این کتاب قرمز‌هایی که یک طبقه رو کامل اشغال کردن بردار ببین چیه.😈»
و اون لحظه شد آغاز این داستان دنباله‌دار...
2
شما خیلی خوش شانس بودید که داشتید کتابا رو ولی من با بدبختی هم خوندم و هم خریدم 
ولی عجب داستانی بود این ده مرد رشید... 
آروشا دهقان

1402/1/18 - 16:41

پس از این همه سال هنوز هم یکی از بهترین‌هاست.