شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
سوفیا

سوفیا

10 ساعت پیش

32

فاطمه

فاطمه

10 ساعت پیش

        «بلندی‌های بادگیر» کتاب عجیبی بود، جذاب ولی مریض :)
قدرت امیلی تو جذابیت نثر و فضاسازی عالیه. روایتش هم صادقه، چون فقط قسمت شیرین و رویایی عشق رو نشون نمیده، بلکه اون روی تاریک و ویرانگرش رو هم کاملا بی‌پرده نشون میده. میشه گفت امیلی تو این کتاب یک جورایی کلیشه‌ی داستانهای عاشقانه رو برعکس کرده، اینجا عشق ویرانگره نه عامل سعادت شخصیت‌ها... از طرفی خبری از طبیعت شاعرانه نیست، بلکه اون روی خشن، تاریک و طوفانی طبیعت روایت میشه. خبری از قهرمان هم نیست؛ این رمان پره از شخصیت‌های سیاه و خاکستری :)
تو این کتاب تقریباً رابطه‌ای سالم نیست، عشق‌ها تبدیل به نفرت میشن، خانواده‌ها همدیگه رو نابود می‌کنن و پشت هم نیستن و اغلب شخصیت‌ها یه معنای واقعی کلمه بی‌فکرن و تصمیماتشون صرفاً از روی احساساته. میتونم بگم واقعاً تو این کتاب شخصیت نرمالی وجود نداره :) اما نکته‌ی جالب اینه که به حای اینکه ما مستقیم یا از طریق توضیح با این شخصیت‌ها آشنا بشیم، از بین رفتار و تصمیماتشونه که با عقده‌ها و پیچیدگی‌های روحشون آشنا میشیم و البته بیشتر هم از دستشون کفری میشیم که این موضوع بنظرم بخش زیادیش رو مدیون روایت غیرمستقیمه؛ درواقع اینجا به‌جای اینکه داستان رو از زبان یکی از شخصیت‌های اصلی بفهمیم، نلی و بعضی جاها لاک‌وود، که شخصیت‌های فرعی هستن، داستان رو روایت می‌کنن. این موضوع بیشتر از هرچیزی باعث میشه چون از درون ذهن شخصیت‌ها خبر نداریم، بیشتر حرص بخوریم و دچار ظن بشیم و تنش داستان برای ما بالاتر بره. از طرفی پیچیدگی شخصیت‌ها با این فاصله‌ای که ازشون گرفتیم، بیشتر میشه. البته که به همین دلیل هم ما هیچوقت حقیقت مطلق رو درباره‌ی شخصیت‌ها و حس و حالشون متوجه نمیشیم:). مثلا ممکن بود اگر داستان رو هیت‌کلیف نقل کنه، کمی از منفور بودنش کم بشه؟ شاید!
یه نکته‌ی باحال دیگه هم برای من، استفاده‌ی امیلی از طبیعت به عنوان یه عامل کنشگر در روایت بود. حضور طبیعت تو پیشبرد داستان و حس و حالی که به خواننده منتقل میکنه، بدرستی حس میشد. جاهایی که برای لحظاتی آرامش حاکم بود :)، طبیعت هم نرم‌تر توصیف میشد، ولی بادهای وحشی و آسمان تاریک و طوفان همزمان با خشونت‌های هیت‌کلیف یا اتفاقات ترسناک برای شخصیت‌ها رخ میداد.
و درنهایت پایان کتاب.. بازگشت به یک سکون و صلحی که فراتر از عشق و نفرته. امیلی مرگ رو نه پایان، که نوعی ادامه و حتی پیوند توصیف کرد...
باید اعتراف کنم خوندن این رمان این فکر رو به ذهنم آورد که این زن چه ذهن رنج‌کشیده و تاریک، ولی از طرفی پر از شور و تخیلی داشته... با اینکه کتاب عجیبی بود ولی متفاوت و پرکشش بود و البته این حسرت رو باقی می‌ذاشت که آدم دلش بخواد بیشتر از این زن و نوشته‌هاش بخونه...حیف!
      

20

homagharibi

homagharibi

11 ساعت پیش

        کتاب بچّه یک روایت میدانی‌ست. جستارهایی زنده از لحظاتِ مادری با تمام پیچیدگی‌ها، تناقض‌ها و شیرینی‌هایش؛ از لحظات خستگی و کلافگی، بی‌خوابی، از دست دادن آزادی اجتماعی و جا گذاشتنِ خودِ قبلی در راه مادری و در عین حال عشق غریزی و سرشار به فرزندی تازه رسیده.
آنچه ارزشمند است صداقت بی‌پیرایه‌ی ماری داریوسک است که از گفتن بخش‌های تاریک و کمتر گفته‌شده‌ی مادری ابایی ندارد، در حالی که فرهنگ عمومی در جوامع سعی می‌کند احساسات مادران را همیشه با سانسور روزهای سخت به مخاطب عرضه کند.
زبانِ کتاب گاه خودمانی و گاه شاعرانه می‌شود. این رفت‌وبرگشت و احساس تعلیق میان واقع‌گرایی و رمانتیک در متن، آن را جذاب می‌کند؛ و مجموعه‌ای می‌سازد مخلوط و درهم‌تنیده از تجربه‌های زیست‌شده، لحظاتِ گذرای اندیشمندانه و احساسات شخصی پسافرزند.
در مقام مقایسه می‌توان این کتاب را در کنار کتاب "کوچک‌وسخت" نشر اطراف قرار داد، اما بر خلاف کتاب "کوچک‌و‌سخت" که از هیچ منظری مورد پسند من نبود، کتاب بچّه چه در متن، چه در لحن و سبک نوشتار و چه در انسجام و پیوستگی موضوع جستار، کتاب بهتر و قابل‌تری بود و اگر قرار بر پیشنهاد خوانش باشد، من این کتاب را توصیه می‌کنم.
در آخر، بچّه کتابی است از مادری کردن در جهان امروز که تجربه‌ای از عشقِ آمیخته با تضاد، تنهایی و پرسشگری را با لحنی شیوا و همدلانه به نگارش در آورده.
      

45

هلیاخانم

هلیاخانم

14 ساعت پیش

        این کتاب رو دوست داشتم ولی اینطوری نبود که بگم بهترین کتاب جنایی هست که میشه پیدا کرد! 

من کتاب جنایی-معمایی زیاد نخوندم بنابراین نمی‌تونم یه نقد درست و حسابی داشته باشم پس صرفا نظر شخصیم رو میگم.
ایده کتاب واقعا جالب و هیجان‌انگیز بود؛ یه قتل در قطاری شلوغ که برحسب اتفاق وسط یه کوه برف گیر می‌کنه. وقتی موضوع رو فهمیدم بدون فوت وقت اومدم سراغش اما داستان واقعا هیجان خاصی نداشت و این منو دلسرد کرد.
ما صرفا همراه کارگاه بودیم نه یه شخص فعال. تموم مسافرهای قطار خیلی خونسرد و منطقی و طرفدار گفتگو بودن. شاید اگه خطری پوآرو رو تهدید می‌کرد یا چیز دیگری، داستان کشش بیشتری می‌داشت. با این حساب ما صرفا ناظر حل یک معما هستیم نه یک داستان جنایی که قلب رو بیاره تو دهان!
این کتاب اولین آشنایی من با پوآرو بود و خب ازش توقع شرلوک یا چیزی شبیه به اون رو داشتم. یه شخصیت نابغه. اما پوآرو به قول یکی از کارکترها بیشتر شبیه یه پیشگو بود. 
نوشتار قتل در قطار سريع السیر شرق؛ با کتاب‌های جنایی-معمایی امروزی متفاوته که خب طبیعیه‌ و اتفاقا من این تفاوت رو پسندیدم.
مورد دیگه مکالمه محور بودن این کتاب بود که من بسیار دوستش داشتم.
پایان کتاب هم واقعا غیرقابل حدس بود و تا حدودی پسندیدمش. 

خلاصه اینکه با توجه به حجم کتاب احتمالا بهترین گزینه برای وقتیه که دلتون هوای یه معما رو کرده. 

پ.ن: راسته که میگن قتل در قطار سريع السیر شرق بهترین کتاب آگاتا کریستیه؟  

پ.ن2: نسخه ویدئویش هم تا حد زیادی قابل قبول بود اما مسلما خوندن کتاب حس و حال دیگری داره.
      

24

بهارفلاح🌺⭐

بهارفلاح🌺⭐

14 ساعت پیش

        🟤📖نمایشنامه‌ی «هکوب»،یکی دیگه از آثار اوریپید، نویسنده و شاعر اهل آتن دریونان 🇬🇷 هستش. این کتاب هم مثل آندروماک، هلن،ویا مده‌آ به مصائب ومشکلات زنان می‌پردازه داستان هکوب همسر پریام پادشاه ترواست،اینجا همه چیز حول هکوبه یکی از شخصیت‌های اساطیر یونان در طول جنگ تروا و مصائبی که از سر می‌گذرونه روایت میشه
⚜️درسته که اوریپید تراژدی‌نویس دوست داشتنی این نمایشنامه رو برای دوران خودش دریونان باستان نوشته قصه‌ی جنایات فجیعی که درحق اسرا میشه ولی براي مخاطبان امروزي هم‌آشنا و ملموسه و «هکوب» رو در واکنش به مسائل و مصائب زمانه‌اش نوشته اما وقتي همین الان و پس از اين‌همه که از خلق اين نمايشنامه مي‌گذره هنوزم تازگی داره و خيال مي‌کنيم که نويسنده نه زمانه خود که انسانهایی که درطول سالها از جنگ بین کشورها آسیب دیدن ودرواقع ما انسانهاي امروز و اين زمانه رو هم خطاب قرار داده
📝 چکیده تراژدی «هکوب»:تروا از يونان شکست خورده و يونانيان با شکست‌خوردگان نه در چارچوب قانون و براساس ارزش‌هاي انسانی و اخلاقي بلکه با بي‌عدالتي وبی‌رحمی وقساوت رفتار میکنن.داستان نمايشنامه «هکوب» در  زمانه‌ پس از فتح تروا اتفاق مي‌افته؛ در زمانه بعداز جنگ و آشوب  اوريپيد در  «هکوب» هم، مثل آندروماک(همسر هکتور) درباره یکی از افراد خانواده پریام صحبت میکنه مادر هکتور ملکه سابق ترواست، که در دست يونانيان اسير و توسط اونها به‌ بردگي گرفته شده ؛ هکوب زني قرباني ظلم و بي‌عدالتيه زني داغ‌دارِ فرزندانش دختر و پسرش که همه رو کشتن زني عزادار،که تنها اومدبدش پسرکوچیکش هست که اونرو قبلاً از تروا خارج کرده بودن ولی هکوب حالا خشمگين و تشنه انتقام شده چون اول مي‌بينيم که يونانيان يکي از دختران هکوب، پوليکسِنِه، رو، به‌عنوان قرباني، سرِ قبرِ آشيل به قتل مي‌رسونن بي‌آنکه به درخواست‌هاي هکوب براي نجات دخترش توجه کنن(که چرا؟باز هم باد موافق برای کشتی ها وجود نداره وآشیل به خوابشون اومده ودرخواست قربانی کردن پولیکینه رو داره!!!مثل مسیررفت که اوژنی رو برای وزش باد موافق قربانی کردن) 
⚜️و بعد هکوب متوجه میشه که پسرش، پوليدروس، را هم ناجوانمردانه کُشته شده درحالي‌که هکوب فکر میکرده حداقل این پسرش جای امنیه  و جونش در خطر نيست چون پوليدروس، قبل از اينکه تروا با خاک يکسان بشه توسط پدرش، پِريام(زمانی که پريام هنوز پادشاه تروا بود )، با زَرِ فراوان به نزد پُليمِستُر، پادشاه تراکيه، فرستاده شده  اما پليمستر ناجوانمرد ، که با پريام دوست بوده، پس از شکست تروا، به اين دوستي خيانت مي‌کنه و پوليدروس روبه طمع اموالش میکشه 
 و اين سرآغاز شعله‌ور شدن خشمِ هکوبه.آتش انتقام چنان در وجودش شعله‌ور میشه که حتی غم قربانی شدن دخترش رو فراموش میکنه. هکوب، پس از مواجهه با جسد پسرش، به اوج خشم و نوميدي مي‌رسه و خون جلوي چشماش رو مي‌گيره و خشمگين از بي‌عدالتي، دست به انتقام و مقابله‌به‌مثل مي‌زنه وحتی فجیع‌تر که به فرزندان بی گناه پلیمستر هم رحم نمیکنه 
📝پلیمستر دو عمل نابخشودنی انجام میده اولیش «مهمان کشی» میکنه عملی رو انجام میده که در نظر نه فقط یونیان بلکه همه مردم جهان نکوهش میشه وخیانت در امانت دوستش که بهش اعتماد کرده وبعدیش بی تفاوتی به مراسم تدفین و حرمت مردگان⚰️ که خیلی  برای یونیان اهمیت داشته 
⚜️اوريپيد در نمايشنامه«هکوب» تراژدي‌اي درباب مصائب جنگ، بي‌عدالتي، عصيان و خشونت خلق کرده ؛ تراژدي‌اي که هنوز هم در جاي‌جاي جهان مصداق داره  زنان و فراتر از اون همه انسان‌هاي داغدارِ جنگ و ظلم و بي‌عدالتي، اعم از زن و مرد وکودک تاوان بی فکری وعطش حکومت وقدرتِ فرمانروایان رو میدن
✔️هکوب رو باهمه‌ی غمی که داشت خیلی دوس داشتم،بیشتر غمش مربوط به قربانی شدن دختر هکوب بود،ولی بسیار جذاب با دیالوگهای زیبا داستان زنی رو که از اوج عزت وشکوه به بردگی برده شده رو روایت کرد.
ترجمه  ونثر کتاب هم روون وخوب بود.
      

62

احسان

احسان

14 ساعت پیش

        ایدۀ اصلی کتاب نقد نگرش «برتری جویی» و دفاع از نگرش «بسندگی» است. این دو نگرش را در سه سطح می‌‎توان بررسی کرد: سطح طرز فکر فردی، فرهنگ اجتماعی و نظام اقتصادی و سیاسی.
نگرش «برتری جویی» چیزی است که هم اکنون در جهان مدرن حکم‌فرماست. اینکه همه برای رسیدن به یکسری ایده‌آل‌ها در زندگی باید تمام تلاش خود را بکنند تا به رأس هرم اجتماعی برسند. هر کس برای اینکه بتواند بگوید زندگی خوبی دارد باید در زمینه‌ای به برتری برسد و اگر نه بازنده محسوب می‌شود. اینکه بپذیریم ضرورتاً ساختار جامعه هرمی است و لاجرم اقلیتی برتر در رأس ثروت و قدرت باید قرار داشته باشند که بر اکثریت تقدم دارند زیرا وجودشان (تجمیع ثروت و قدرت در رأس هرم) برای پیشرفت فناوری و نفع و رفاه عمومی لازم است.
نویسنده طرز فکر، فرهنگ و نظام اجتماعی برتری جویی را از منظرهای گوناگون نقد می‌کند و در مقابل از طرز فکر، فرهنگ و نظام اجتماعی‌ای به نام «زندگی خوب و بسنده برای همه» دفاع می‌کند که در آن هیچ رأس هرمی وجود ندارد و همه تقریباً در یک سطح زندگی می‌کنند ولی از زندگی خوب یعنی شامل منزلت، معنا و شأن و بسنده یعنی شامل غذا، پوشاک، سرپناه و امکانات پزشکی باکیفیت برخوردارند. اینکه هدف فرد این نیست که در یکسری مسابقه‌ها در هر دوره از زندگی‌اش پیروز شود تا نشان دهد لایق امتیاز بیشتری نسبت به دیگران است، بلکه این است که بتواند یک زندگی استاندارد (بسنده) و خوب را برای خود در کنار دیگران داشته باشد.
آیا این نگرش همان سوسیالیسم است؟ به نظرم نویسنده شکلی بهینه‌تر و بهبود‌ یافته از سوسیالیسم را در نظر دارد، زیرا در کل از نظام‌های سیاسی و اقتصادی سوسیال‌دموکرات در برابر لیبرالیسم اقتصادی دفاع می‌کند، اما آنها را نیازمند اصلاحاتی اساسی می‌داند. همچنین نویسنده در برابر این نقد که نادرستی این دست ایده‌ها با  فروپاشی شوروی عیان شده است، چنین پاسخ می‌دهد که شوروی اصلاً مبتنی بر نگرش زندگی خوب و بسنده نبود، زیرا گرفتار برتری جویی و بی‌عدالتی در موقعیت اجتماعی شد. یعنی در شوروی عملاً نظام برتری جویی به شکل افسارگسیخته‌ای در سیاست و قدرت وجود داشت.
نویسنده تذکر میدهد که نگرش زندگی خوب و بسنده به دنبال از بین بردن همۀ نظام های سلسله مراتبی و برابری مطلق نیست.
در مقدمه و فصل اول دربارۀ این ایده و تفاوتش با برتری جویی صحبت می‌کند ولی به نظرم به خوبی جزئیات آن را باز نمی‌کند. البته نویسنده متذکر می‌شود که هدف این کتاب بیان جزئیات نظام خوب و بسنده در ساحت‌های گوناگون نیست بلکه صرفاً می‌خواهد چارچوب کلّی این ایده را در هر ساحت بیان کند. در فصل‌های بعدی در ساحت‌های مختلف برتری جویی و بسندگی را با هم مقایسه می‌کند و به نقد اولی و دفاع از دومی می‌پردازد.
فصل دوم از منظر فردی یعنی اخلاقی و فلسفه و معنای زندگی
فصل سوم از منظر روابط میان فردی (با همسر، با فرزند، با پدر و مادر، با دوست و غیره)
فصل چهارم از منظر نظام اقتصادی کلان و نظام‌های سیاسی و روابط بین‌الملل
فصل پنجم از منظر زیست محیطی

 به نظرم ایراد اصلی کتاب این است که پرگویی دارد و با وجود 300 صفحه مطلب شما بعد از خواندن کتاب همچنان حس می‌کنید جهان‌بینی خوبی و بسندگی آن چنان که باید برایتان وضوح ندارد.
به همین دلیل فکر می‌کنم این ایده باید در هر یک از ساحت‌ها به شکل دقیق‌تر توسط صاحبنظران مورد پی‌گیری و بررسی قرار بگیرد واگرنه ابتر می‌ماند.
      

18

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.