معرفی کتاب هملت اثر ویلیام شکسپیر مترجم محمود اعتمادزاده ( م. ا. به آذین )

هملت

هملت

ویلیام شکسپیر و 1 نفر دیگر
4.5
272 نفر |
57 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

47

خوانده‌ام

660

خواهم خواند

380

ناشر
دات
شابک
0000000151697
تعداد صفحات
156
تاریخ انتشار
1399/10/13

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب حاضر، یکی از کتاب های مجموعه «شاهکارهای رمانتیک جهان» است که داستان نمایشنامه معروف انگلیسی را دربردارد. در این داستان هملت شاهزاده دانمارک با شنیدن خبر مرگ پدرش به کاخ پادشاهی می آید و می بیند عمویش «گلادیوس» بر تخت نشسته و بدون کوچک ترین احترامی به آداب ورسوم، با مادرش-ملکه «گرترود»-نیز ازدواج کرده است. «هملت» از این اوضاع برآشفت و بدگمان شد. تا اینکه یک شب خواب دید روح پدر به هملت می گوید که «گلادیوس» او را از طریق چکاندن زهر در گوشش به وقت خواب کشته است و درخواست انتقام می کند. «هملت» قول می دهد از دستور او اطاعت کند. با ورود دسته ای بازیگر دوره گرد، هملت برای اطمینان از درستی سخنان روح و شبح پدر، از آن ها می خواهد نمایشنامه ای به نام قتل «گوندزاگا» را درحضور شاه به روی صحنه بیاورند. موضوع این نمایش نامه، به گونه ای بازآفرینی جنایت «گلادیوس» است. و داستانش به ماجرای کشته شدن شاهی به دست برادرش مربوط می شود.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به هملت

نمایش همه
 علیرضا

علیرضا

1404/2/31

بریدۀ کتاب

صفحۀ 78

بودن یا نبودن؟ مسئله این است! آیا شریفتر آنست که ضربات و لطمات روزگار نامساعد را متحمل شویم یا آن‌که سلاح نبرد به دست گرفته با انبوه مشکلات بجنگیم تا آن ناگواری‌ها را از میان برداریم؟ مردن… خفتن… همین و بس؟ اگر خوابِ مرگ، درد‌های قلب ما و هزاران آلام دیگر را که طبیعت بر جسم ما مستولی می‌کند پایان بخشد، غایتی است که بایستی البته آرزومند آن بود. مردن… خفتن… خفتن، و شاید خواب دیدن. آه، مانع همین‌جاست. در آن زمان که این کالبد خاکی را به دور انداخته باشیم، در آن خوابِ مرگ، شاید رویاهای ناگواری ببینیم! ترس از همین رویاهاست که ما را به تأمل وامیدارد و همین گونه ملاحظات است که عمرِ مصیبت و سختی را این‌قدر طولانی می‌کند. زیرا اگر شخص یقین داشته باشد که با یک خنجر برهنه می‌تواند خود را آسوده کند، کیست که در برابر لطمه‌ها و خفت‌های زمانه، ظلم ظالم، تَفَرعُن متکبر، دردهای عشق شکست‌خورده، درنگ‌های دیوانی، وقاحت منصب‌داران، و تحقیر‌هایی که لایقان صبور از دست نالایقان می‌بینند، تن به تحمل در دهد؟ کیست که حاضر به بردن این بارها باشد، و بخواهد که در زیر فشار زندگانی پر ملال، پیوسته ناله و شکایت کند و عرق بریزد؟ همانا بیم از ماورای مرگ، آن سرزمین نامکشوفی که از سرحدش هیچ مسافری برنمی‌گردد، شخص را حیران و اراده‌ی او را سست می‌کند، و ما را وامیدارد تا همه‌ی رنج‌هایی را که در حال کنونی داریم، تحمل نمائیم و خود را به میان مشقاتی که از حد و نوع آن بی‌خبر هستیم، پرتاب نکنیم! آری! تفکر و تعقل همه‌ی ما را ترسو و جَبان می‌کند، و عزم و اراده، هر زمان که با افکارِ احتیاط آمیز توأمان گردد، رنگ باخته و صلابت خود را از دست می‌دهد. خیالات بسیار بلند، به ملاحظه‌ی همین مراتب، از سیر و جریان طبیعی خود باز می‌مانند و به مرحله‌ی عمل نمی‌رسند و از میان می‌روند…

7

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به هملت

نمایش همه

یادداشت‌ها

گ

گ

1402/10/25

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          از دیدِ من، هملت، گرانیگاهِ سه خصلت آدمی است: خشم، اندوه و دیوانگی. در کنار این سه، بلاهتی عجیب در امرِ انتقام‌گیری و کین‌جویی روایت را به پایانی پیشبینی‌ناپذیر میرساند. در عینِ حال تناقض‌ها و کشمکش‌های درونیِ یک انسانِ غم‌زده‌ی خشمگینِ دیوانه که در مواضعی جنبه‌ای جهان‌شمول می‌یابد رازِ ماندگاری همه‌زمانیِ اثر است. و درنهایت ما با نوعی گیجی با عموم شخصیت‌های محوری‌ای که در داستان شناخته‌ایم وداع میکنیم با این پرسش‌ها که آیا هملت خواهان کین‌خواهی بوده است؟ آیا مرده‌گان سزاوار مرگ بوده‌اند؟ آیا این مرگ‌های اتفاقی، خواسته‌ی سرنوشتی محتوم بوده است یا پیامدهای یک قتلِ گناه‌آلود و فجیع؟! 

درنهایت فکر میکنم هملت به خاطر طرح داستانی‌اش مشهور نیست. (چراکه شکسپیر آثاری با طرح‌ داستانی‌ به مراتب پیچیده‌تر و پرداخته‌شده‌تری دارد). به‌نظرم، هملت دو چیز را خوب دارد: یک شخصیتِ پرداخته‌شده (خودِ هملت) و چند مواجهه‌ی روانی باشکوه و فکرشده با معانی و مفاهیم بنیادی زندگی. 
        

8

        این کتاب صحنه های قابل لمس زیادی داشت خیلی خوب بود تجربه جالبی بود برام 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

12

        تراژدی هملت، شاهزاده ی دانمارک(سوگنامه ای فلسفی) نوشته ی ویلیام شکسپیر:
تاریخ نخستین اجرا: 1602 میلادی
از متن اصلی نمایشنامه، سه متن مختلف در دست است.
نسخه اول هملت نوشته خود شکسپیر بوده، نسخه دوم را ناشری به نام جان تروندل که شغلش سرقت ادبی بوده به چاپ می رساند
و نسخه سوم چاپ نو هملت خود شکسپیر  هست که پشت جلد آن نوشته شده بود :(( صحیح ترین و کامل ترین نسخه.))
اما همین نسخه هم مورد تردید صاحب نظران است.
همین دگرگونی و پریشانی نسخه ها سبب شده که بعد از وی ادیبان و هنرشناسان و محققان به فکر بیفتند تا نسخه ی اصلاح شده ای از این نمایشنامه تهیه کنند و از همینجا اختلاف نظر ها آغاز می گردد.
داستان هملت زاییده ذهن خودِ شکسپیر نیست. در کتاب تاریخ دانمارک، نوشته ی مورخ دانمارکی، ((ساکسو_گراماتیکوس)) که به سال 1200 میلادی تألیف شده،  از سرگذشت هملت(شاهزاده دانمارک) سخن به میان آمده است.
در سال های نخست نیمه ی دوم قرن شانزدهم کتابی به نام وقایع غم انگیز تاریخ به زبان فرانسه منتشر شد که نویسنده آن فردی به نام ((فرانسوا دو بلفوره)) بود و در این کتاب سرگذشت هملت را از تاریخ ساکسو گرماتیکوس اقتباس کرده بود. تردیدی نیست که شکسپیر به این کتاب که تاریخ انتشارش 23 سال پیش از نگارش نمایشنامه بوده دسترسی یافته و چهارچوپ داستان را با تغییراتی مبنای اثر خود قرار داده است. (شکسپیر زبان فرانسه را می دانسته است.)از دیگران منابع نمایشنامه ‌شکسپیر، نمایشنامه ی هملت نوشته ی توماس کید هست. افزوده های توماس کید به نمایشنامه هملت شامل ظهور روح پدر هملت که از او می خواهد انتقام بگیرد، مسموم کردن عموی هملت و، جنون و مرگ اوفلیا، و ساختار «داستان در داستان».
توماس کید چندین نمایشنامه ی مشهور نوشت که امروز تاریخ به نام درام نویسان نامدار دیگری از جمله شکسپیر ثبت کرده است و نمایشنامه های او به تدریج به وادی فراموشی سپرده شد.
هملت، در تراژدی شاهزاده ی دانمارک، انسانی است مهربان، متواضع، مبادی آداب، شجاع و دانشمند. او را نمی توان فریب داد و از چیزی که بیش از هر چیز نفرت دارد، دروغ و ریا هست. تنها عیب او ((تردید)) است، می داند به او خیانت شده، می داند باید انتقام بگیرد، امّا تردید و دودلی استواری شخصیت او را خرد و در هم شکسته است. 
او از روز نخست یک انسان کمال جو و کمال پسندی بوده است. پدرش در نظر او مظهر یک انسان کامل و یک پادشاه کامل بوده است. و مادرش مظهر یک زن شریف و فداکار و فرزند دوست، اما هنوز دو ماهی از مرگ شوهر نگذشته با دیگری پیوند مهر بسته، آن هم با مردی که وی از او نفرت دارد. این حیرت و ناباوری متدرجاً به دردی جانکاه مبدل می شود تا اینکه ناگهان در می یابد که پدرش قربانی توطئه شده، عموی هملت، دستش را به خون وی آلوده و در همان حال مادرش را فریب داده و با وی همبستری کرده است، اینجاست که آن ضربه ی هولناک فرود می آید، این انسان کمال پسند مبدل به یک بیمار مالیخولیایی می شود، از همه کس و همه چیز گریزان می گردد، حتی از عشق و زن روی بر می گرداند و چون قادر نیست، مانند غریق افتاده در گردابی، خود را از فشار سهمگین و خرد کننده این درد برهاند، در نتیجه راه زندگی را گم می کند، در کار خود سرگشته می شود و به درستی نمی داند باید چه کند. 
در اینجا سؤالی مطرح می شود، آیا لازم بود هملت از عموی خیانتکار خود انتقام بگیرد و آیا امکان نداشت که این شاهزاده ی دانمارکی در میانه ی دوراهه ی تردید، عفو و گذشت را بر انتقام و کیفر ترجیح بدهد؟ 
پاسخ اینست که در عصر ویلیام شکسپیر، در دوران الیزابت اول که نهضت ((پیوریتانیسم)) یا طرفداری از سادگی در عقیده و ایمان در انگلستان رواج گرفته بود، انتقام رویاروی خیانت بود، هر که خیانت می دید می باید از خیانتکار انتقام بگیرد و هر که خیانت می کرد می بایستی کیفر ببیند. 
نکته ی دیگر اینکه صحنه های داستان، بنابر محتوای نمایشنامه، می باید در مکان های نیم تاریک و سرد باشد، چنانکه در آغاز نمایشنامه، ببیننده متوجه می گردد که زمستان سردی است و صحنه ی در ایوانی مقابل قلعه ی ((کرونبرگ)) واقع در ((الزینور)) از کشور دانمارک شروع می شود. 
داستان بدین‌گونه است که روحِ پدرِ هملت که  کشته شده، افسرده و غمگین، برابر فرزند ظاهر می شود و بر او این راز را فاش می سازد که وی کشته ی ستم ((کلودیوس)) برادر جفاکار خود است و او خونش را بر زمین ریخته تا از یک طرف تخت سلطنت و از سوی دیگر همسر او را تصاحب کند. هملت ناگهان در برابر وظیفه ی بسیار خطیری قرار می گیرد، اینکه به قصاص خون پدر، خون عموی خود را نیز بر زمین ریزد، دیگر از آن پس کاخ شاهی برای او زندانی هراس انگیز می گردد، پیوند مهر خود را با ((اوفلیا )) می گسلد، پولونیس، وزیر فرتوت کلودیوس را در حال استراق سمع می کشد و توسط پادشاه و در حفاظت دو نگهبان خائن و بد نهاد به انگستان روانه می شود. در راه، با تمهیدی نامه را می گشاید، از محتوای آن باخبر می شود، متن نامه را تغییر می دهد و در نتیجه، به جای آنکه گردن خودِ وی با تبر جلاد از تن جدا شود، دو مأمور ستم پیشه را روانه ی گورستان می سازد. بازگشت او به وطن، پس از چندی دربدری، برای همه بهت آور است، هملت راز درون را با ((هوراشیو)) تنها دوست و هواخواه خود در میان می نهد، اوفلیا، محبوب پاکدلش در گذشته است، از غم دوری دلدار کارش به جنون کشیده و سر انجام خویشتن را در دریا غرق کرده است، ((لایرتس)) فرزند آتشین خوی پولونیوس(وزیر کلادیوس که به دست هملت کشته شد)، از سفر فرانسه بازمی گردد، از ماجرای مرگ پدر و در گذشت غم انگیز خواهر آگاهی می یابد و مصمم می شود انتقام خون آنان را از ((هملت)) بازستاند. پادشاه صحنه ی مبارزه ای برای هر دو ترتیب می دهد، چون به قدرت بازوی ((هملت)) اعتقاد بسیار دارد، نخست جامی از زهر در دسترس هملت قرار می دهد تا در آن هنگام که وی احساس تشنگی کرد آن را بیاشامد و آنگاه پنهانی نوک شمشیر ((لایرتس)) را به شرنگی قتال می آلاید تا اگر جراحتی بر او وارد ساخت کاری باشد. 
 اما این کار مصیبت دیگری به بار می آورد، گرترود مادر هملت و ملکه ی دانمارک که هرگز از نقشه ی پلید شوهر خود خبری نداشت، جام زهر را می نوشد و دیده بر حیات فرو می بندد. نبرد آغاز می شود، هملت زخمی هولناک بر می دارد و در آن هنگام که دو مبارز، شمشیر خود را طبق سنت زمان تعویض می کنند، لایرتس از سلاح زهرآلود جراحتی بزرگ برمی دارد و از پای می افتد، در لحظه ی مرگ، رقیب که از کار خود پشیمان گشته بود، حقیت را با هملت در میان می نهد و می گوید که عامل همه ی این سیه روزی ها ((کلودیوس)) عموی او بوده، هملت فرصت را از دست نمی دهد، دشنه را در قلب او فرو می کند و بدینسان طومار حیات ننگین او را بر می چیند. 
تراژدی ((هملت)) با مرگ خودِ وی پایان می پذیرد، امّا هر چه هست اینکه روح پدر انتقام خود را از مسبب اصلی فاجعه گرفته است. 
اکنون باید از خود بپرسیم ((آیا هملت به راستی دیوانه بود؟)) 
مسلماً پاسخ این پرسش، مثبت نیست. هملت دیوانه نبود بلکه انسانی بود متفکر و متعقل، اما در زیر فشار سهمگین اندوه و تردید، اعتدال خود را از دست داده بود، او باید انتقام خود را از کسی که خون پدرش را به خاک هلاکت ریخته بود بگیرد، امّا در دوراهی شک باقی مانده بود. چرا شک داشت؟ زیرا آن کس که به او گفته بود ((کلودیوس یک غاصب تبهکار است.)) یک روح بود و این امکان وجود داشت که روح زاییده ی تخیل خودِ او باشد. (منبع: سیری در بزرگترین کتاب های جهان، حسن شهباز) 
نمایشنامه ی هملت پس از «کتاب مقدس»، بیشترین تعداد تفاسیر در زبان انگلیسی را به خود اختصاص داده «شکسپیر» در میان التهاب و تلاطمی که در داستان های مرسوم درباره‌ی مفهوم «انتقام» وجود دارد، یک درامای روانشناختیِ هوشمندانه را قرار داده است که پرتنش‌ترین رویداد آن، به جهان درون‌نگرانه‌ی «حدیث نفس» یا «خودگویی» (تکنیکی در تئاتر) تعلق دارد: «هملت» پس از شنیدن صحبت های «شبح»، می پذیرد که انتقام مرگ پدرش را بگیرد؛ اما این جهان درونیِ افکار و عواطف اوست که از طریق تکنیک «حدیث نفس» (هنگامی که کاراکتر به جای صحبت با کاراکترهای دیگر، به صورت مستقیم با مخاطبین صحبت می کند، انگار در حال فکر کردن با صدای بلند است)، توجه مخاطبین را به خود جلب می کند—به‌گونه‌ای که انگار دو نمایشنامه به صورت همزمان در حال رقم خوردن است.(منبع: ایران کتاب) این نمایشنامه، بلند ترین نمایشنامه شکسپیر است. (منبع: ویکی پدیا) 
فیلم های مطرحی که از روی هملت ساخته شده است:
1_هملت 1948 به کارگردانی لارنس الویه
2_هملت 1964 به کارگردانی گریگوری کوزینتسف 
3_هملت 1990 به کارگردانی کنت برانا

این اثر توسط مسعود فرزاد، محمود اعتماد زاده، علاء الدین پازارگادی، میرشمس‌الدّین ادیب‌سلطانی، ابوالحسن تهامی و علی رضا مهدی پور به فارسی ترجمه شده است. 

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          شاید قبل از خوندن آثار معروف و برجسته جهان، گاردی طبیعی نسبت به این، به اصطلاح شاهکارها داشته باشیم. اما بعد از مطالعه و ارتباط گرفتن با این آثار، حسی خوب و لذت بخش از خوندن‌شون خواهیم داشت و اینکه اونقدرها هم که فکر میکردیم پیچیده و سنگین نبود!

 من فکر میکنم "هملت "از نظر طرح داستان و نمایش مشهور نشد(هر چند داستان هم زیبا بود اما شکسپیر داستانهای پیچیده تری نیز دارد) بلکه شخصیتِ خاص و متفاوتِ هملت، و دوم، شالوده‌ی اصلی داستان که بر مبنای مفاهیم زندگی و خصایص انسانی بود باعث جاودانگی و شهرت این اثر شد . کِش‌مَکش‌های درونی یک انسانِ غم زده و خشمگین، حرص و طمع آدمی برای رسیدن به قدرت و لذات دنیوی، و یا روح سرگردانی که می‌شد به آشفتگی و نا آرامی یک انسان تشبیه ‌اش کرد ... همه و همه با قلم توانای شکسپیر به این زیبایی به تصویر کشیده شده بود.
از جهات مختلف می‌شود از داستان، شخصیتها و جملات مفهومی آن گفت. از هملت بسیار گفته شده، اقتباس ساخته شده، تحلیل و نقد نوشته شده، اما میخواهم در این مطلب، برداشت خودم را از جمله ی معروف این نمایشنامه بگم.جمله ای که سالهاست میشنویم بدون آنکه معنای اصلی آن را بدانیم.

 جمله ی معروفِ شخصیتِ هملت" بودن یا نبودن، مسئله این است"

از زمانِ گفته شدنش دنبال مفهوم آن و ربطش به اتفاقات داستان بودم.بودن یعنی چی؟نبودن یعنی چی؟
هر کسی میتواند برداشت متفاوتی از این جمله داشته باشد. هملت در جایی این جمله را بیان میکند که تا حدی به پوچی و بی ارزشی زندگی خود و اطرافیانش رسیده است و از آنجا که خودکشی را گناه میداند بر سر دو راهی می‌ماند بین مرگ یا حیات، خودکشی یا نجات. 
درگیری ذهنی هملت این بود : آیا زندگی با تمام سختی هایی که دارد ارزش زیستن دارد؟ اگر زندگی پوچ و بی معناست نبودن بر بودن ترجیح ندارد؟" در این شرایط کدام بهتر است؟؟ و نکته ی مهم آیا اصلا ما حق انتخابی داریم ؟؟ مرگ ، نبودن به همراه خود  دارد، اگر مرگ خوابی سیاه بیش نبود چه؟! 


        

12