معرفی کتاب بینوایان اثر ویکتور هوگو مترجم محمدرضا پارسایار

بینوایان

بینوایان

ویکتور هوگو و 2 نفر دیگر
4.6
191 نفر |
41 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

35

خوانده‌ام

450

خواهم خواند

168

ناشر
هرمس
شابک
9786004560184
تعداد صفحات
1,208
تاریخ انتشار
1399/4/15

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        این رمان که انسان‎دوستی و عشق به فقرا در آن موج می‎زند، به خاطر داستان گیرا، شخصیت‎های گوناگون، صحنه‎‎های رنگارنگ و ارائه تصاویری واقعی از بی‎عدالتی و فقر شاید ـ به قول نویسنده ـ تا وقتی فقر در جهان هست، هنوز میلیون‎ها خواننده داشته باشد. اما این رمان اهمیت دیگری نیز دارد: تاریخ، جغرافیا، روابط اجتماعی و سیاسی فرانسه و مردم آن را، ضمن داستانی جذاب و با ریزبینی خاصی تصویر می‎کند، آن هم در دوره‎ای که غیر از رسانه‎های نوشتاری، رسانه دیگری نبود. اما این نقطه قوت در ضمن نقطه ضعف آن نیز هست.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به بینوایان

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

500 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به بینوایان

نمایش همه
هایدیسارا کوروبچه های راه آهن (رمان های کلاسیک نوجوان 3)

کتاب‌های کلاسیک برای نوجوان‌ها

43 کتاب

نوجوان که بودم کتاب‌های کلاسیک خیلی کمی خوانده بودم، اصلاً احساس نمی‌کردم این کتاب‌ها هم قابل خواندن هستند. وقتی معلم شدم، بچه‌هایی را دیدم که "فقط" کلاسیک می‌خواندند و لذت می‌بردند. چاپ جدید و چاپ خلاصه‌ی کتاب‌های کلاسیک برای نوجوان‌ها، باعث شد که امروز خواندن این دسته کتاب‌ها برای این گروه سنی در دسترس‌تر و ساده‌تر باشد. تلاش کردم این فهرست به شیوه‌ای جایگذاری شود که ترتیب از آسان به دشوار یا از سن کم به سن بیشتر داشته باشد، کتاب‌های جلد مشکی نشر افق، خلاصه کتاب هستند ولی باقی نسخه‌ها کامل‌اند. در همه‌ی موارد ترجیح بر چاپ نشر افق (یا قدیانی) است، منتها بعضی از کتاب‌ها با چاپ این نشر در بهخوان موجود نبود و ناچار شدم نسخه‌ی ناشر دیگری را اضافه کنم. بعضی‌ از کلاسیک‌هایی که در فهرست موجود نیست (مثل بلندی‌های بادگیر) را اصلا دوست نداشتم برای همین در فهرست نگذاشتم و این یک علاقه‌ی کاملاً شخصی است. فقط جلد اول مجموعه‌ها در این فهرست گنجانده شده و احتمالاً باز هم تکمیل خواهد شد.

24

پست‌های مرتبط به بینوایان

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          'به طور کلی قلم خیلی قشنگی داره و داستان هم زیباست اما هر کسی "بینوایان" رو فقط "جریان کوزت و ژان‌والژان" در نظر بگیره یه احمق به تمام معناست و حقشه یک تو دهنی بخوره‌. داستان اصصصلا به ژان‌والژان و کوزت خلاصه نمی‌شه و همونطور که از اسمش مشخصه در مورد تمام بینوایانِ پاریسه‌. هوگو خیلییییی مفصل در مورد تمام نقاط قابل توجهِ بینوایی توی پاریس حرف زده. و کلا خوندن این کتاب حوصله می‌خواد واقعا. یک چیز فوق العاده‌ی دیگه‌ای که توی کتاب وجود داره اینه که ویکتور خیلی خیلی زیرکانه و قشنگ اتفاقات واقعی پاریس و فرانسه رو به داستان خودش گره‌ زده طوری که به غیر واقعی بودن شخصیت‌ها شک می‌کنی. انگار این مرد تک به تک به دیدن عوامل موثر توی انقلاب فلان تاریخ فرانسه رفته و باهاشون مصاحبه کرده و بعد حرف‌هاشون رو کتاب کرده. 
به طور کلی "بینوایان" رو نباید صرفا یک داستان کلاسیک در نظر گرفت. پر واضحه که این یک اثر سیاسی و تاریخیه و من چون به این دو معقوله آنچنان علاقه‌ای ندارم، خوندن این کتاب خیلی فرسایشی و سرسام‌آور شد. اما پایانش اینقدر قشنگ و تاثیرگذار بود که خوشحالم صفحات سیاسی-تاریخیشو تحمل کردم و دراپش نکردم:)
اما بینوایان کتابی نیست که به هر کسی پیشنهاد کنم. 
جملات و دیالوگهای سنگینش به درد هر کسی نمی‌خوره و ممکنه خیلی کسل‌کننده باشه ولی داستان ژان‌والژان اینقدر قشنگ و غم‌انگیزه که ارزش خوندن داره:)'
        

3

چه وقت بای
          چه وقت باید یک رمان را دوباره خواند؟

هوگو در نامه‌ای به ناشر ایتالیایی «بینوایان» می‌نویسد: «هر جا که مردها دچار یأس و فراموشی شوند، هر جا که زن‌ها خودشان را به خاطر یک تکه نان بفروشند، هر جا که بچه‌ها از یک کتاب ساده یا کانون گرم خانواده محروم باشند، “بینوایان” در می‌زند و می‌گوید: در را باز کنید، من در خدمتتان هستم».
و این روزها چه خوب می‌توان نامه‌ی هوگو را تا بی‌نهایت ادامه داد:
هر جا که خانه‌ای را بر سر یک زن بی‌پناه خراب کنند، هر جا که انسان‌ها کلیه و قرنیه‌ی چشم‌شان را به خاطر دو روز زندگی بیشتر حراج کنند، هر جا که پدران امروز را دست خالی به خانه بازگردند و فردا و پس‌فردا را و مادران هیچ نداشته باشند که به فرزندانشان بدهند، هر جا که فکر و ذکر مردمی بی‌نوا، از صبح تا شب، پول باشد و پول، هر جا که در نگاه بالاشهرنشین‌ها و بچه‌زرنگ‌ها هر که پول ندارد یا تنبل است یا احمق، هر جا که مردمی از بی‌پناهی به حال خودشان بگریند و هر جا که زیست روزمره، کل هستی انسان‌ها را در خود فرو بلعیده باشد، مطمئن باشید که «بینوایان» پشت در است و می‌خواهد که شما آن‌را دوباره و دوباره بخوانید.
آنچه کتاب‌های بازاری موفقیت و سخنرانی‌های انگیزشی، در هم‌دستی با یک ساختار خشن و ظالمانه از چشم ما پنهان می‌کنند «تبعیض» است. از هر کسی که فقر را نتیجه‌ی حماقت و تنبلی می‌داند بترسید و با او تنها در خانه نمانید. گوش‌هایتان را تیز کنید! در می‌زنند. «بینوایان»، قفسه‌ی کتاب‌های فراموش‌شده‌ی کلاسیک را ترک کرده و آمده تا به شما بگوید: «گول این آدم‌ها را نخورید! مرا بخوانید! دوباره مرا بخوانید! من به شما خواهم گفت که چگونه تبعیض و بی‌عدالتی می‌تواند یک تراژدی سرد و سیاه بسازد. من به شما خواهم گفت که بیرون آمدن از سیاهی تنها با تصمیم فردی و اراده‌ی آهنین و کار زیاد ممکن نیست. من به شما خواهم گفت که چگونه یک ساختار ظالمانه می‌تواند انسان‌هایی شریف را قربانی کند تا منافع بی‌لیاقت‌ها تأمین شود. مرا بخوانید! مرا دوباره بخوانید!»
شنیدید؟ خودتان را برای خواندن این تراژدی تیره با ترجمه‌ی درخشان محمدرضا پارسایار آماده کنید.
        

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

امین ح

امین ح

1403/7/2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

پیش‌درآمد
          پیش‌درآمد
در جلد اول ضمن تلاش برای روایت ضمنی کتاب و ویژگی‌های بی‌همتایش، بنا دارم توصیفی هم از سیمای سترگ و حکیمانه ویکتور هوگو واگویه کنم. هوگو مرد تراز اول ادبیات اروپا و بی‌شک یکی از برجسته‌ترین‌های جهان و هم‌سنگ شکسپیر، دیکنز، ساراماگو، تولستوی، مارکز و  سرآمدان عصر خود و حتی پیشامدان و آیندگان است. در آثار هوگو رمانتیسم، مدرنیته، فلسفه و فرهنگ و هنر، الهیات، تاریخ، جامعه‌‌پردازی، روان‌‌شناسی و آینده‌نگاری در شکوه‌مندترین و لطیف‌ترین سطح، خودنمایی می‌کند. این حکیم آن‌چنان هنرمندانه تارهای موضوعات و علایق فکری و نظری خود را در پود داستان‌ها و شخصیت‌هایش می‌تند که کتاب‌هایش چونان فرش نفیس ایرانی است، هزاررنگ و هزارنقش، فرازمند و پرنشیب، پرخاطره و سخن‌گو، تاریخ‌مند و فرازمان، انسانی و الهی، عرفانی و فلسفی، متجدد و سنت‌گرا، کهن و نوآور، آشکار و پرده‌نشین!!! این توصیفات نه پرگویی بلکه چکیده احساس نویسنده در یادآوری بند بند آثار گران‌سنگ این هنرمند تکرارناشدنی است.
یکپارچگی تاریخ و روایت
قوس نزول و صعود او در کتاب‌هایش آیینه‌ای از سیر کمال و زوال تاریخ جامعه و پژواکی از پدیداری آن در ذهن حساس و قلم هوشمند اوست. هوگو خواسته یا شاید توانسته است شکفتگی‌ای در میانه روایت تاریخ ناپلئون و فسردگی‌‌ای در بیان اسف‌باری‌های عصر بازگشت سلطنت را در بنیان داستان‌ش بکارد و در پی‌رنگ آن بپرود. او چنان چیره‌دستانه تاریخ نبرد واترلو و درهم شکستگی‌ ارتش امپراطور را به غارت اندک دارایی یکی از افسران شجاع و جان‌ بر کف جنگ توسط تناردیه دون‌مایه پیوند زده که خیال نازک‌طبع خویش و خواننده را در فهم دنائت این مرد و ماجراجویی‌های آینده‌اش آسوده کند. اوج هنرمندی آن‌جاست که این فرومایگی نه تنها آشکار نشده بلکه مایه انتفاع و بهره‌مندی این دوپای انگل‌صفت و دزدسیرت در آینده گردیده است. شاید هوگو خواسته بگوید در پدیده‌های سهم‌گین و هولناکی چون جنگ، آن‌چنان جامعه زیر و زبر می‌شود که قهرمانان گمنام و خیانت‌پیشگان مفتخر می‌‌گردند.
سیر تکامل انسان و گرایش به معنا
قهرمان جلد اول این کتاب بی‌شک زندانی پیشین و شهردار نیک‌نام و مردم‌دار ژان‌والژان است که خلاف مسیر در نشیب اجتماع، گام به گام در فراز آمده و می‌بالد. یکی از زیباترین صحنه‌های کتاب، توصیف صحنه تعقیب و گریز  پرشور  او و گروهی از مأموران به فرماندهی ژاور است! گریزی به نور و رحمت الهی و در سایه تعقیب عدالتی انسانی! ژان وال‌ژان مرگ را در پس خود می‌بیند و بیم‌ناک و امیدوار در آرزوی نجات جان دخترکی تنها که فارغ از غوغای جهان بر شانه او آرمیده است، کوچه کوچه شهر را می‌پیماید. نمایش معانی زیبا در این میدان پیکار به اوج خویش می‌رسد،‌ لحظه‌ای که ژان دریچه‌ای به سوی آزادی می‌بیند! او در اوج ابهام و ترس خود را آنسوی دریچه می‌رساند. توصیف آن‌چه که او دیده است بسیار پرشباهت به حالات و احوال کسی‌است که مرگ را تجربه می‌کند و به عالم برزخ قدم می‌گذارد. فراخی و گشودگی، تاریکی و حیرت، سکوت و خلوت همه وجود قهرمان داستان و خواننده او را در بر می‌گیرد. تنها از ذهن آرام، الهی و سراسر ذوق هوگو این چنین صحنه‌آرایی‌هایی بر می‌آید. ژان پس از آن‌که به صومعه وارد شده و در کنارش ناز‌دختری آرمیده است، مجال هم‌سنجی زندان با آن صومعه را می‌یابد. انزوا و بی‌خبری، قوانین تنگ‌دربرگیرنده، فردیت در عین یک‌سانی، ریاضت و محرومیت همه صفاتی است که در این سنجش شاعرانه و حکیمانه درخشیدن گرفته و این باور عمیق را استیلا بخشیده و ذهن مخاطب را به تسلیم وا داشته که دنیا سرایی چاربند است چه در صومعه و چه در زندان و چه در شهر و چه در میدان!
هنر، فرهنگ و معماری در کشاکش نبردی تاریخی
هوگو در اینجا نیز هم‌چون اثر جهانی دیگرش یعنی «گوژپشت نتردام» از جامعه نگری فرانسه به مدد مقایسه فرهنگ، معماری و مدرنیته بهره‌ها جسته است. او در اینجا تاریخ پاریس را در قامت معماری استوار و ریشه‌دارش چون کتابی سنگی می‌داند که در برابر چاپ و توسعه دانش از مسیر آن، با قامتی برافراشته اما رنجور به مبارزه‌ای برای پایایی برخاسته است. او در کتاب‌ش به شرح تاریخ و دگرگونی‌های اجتماع پاریس به عنوان نماینده و پیش‌رویی نمادین در فرهنگ و تاریخ اروپا و جهان پرداخته است. از قلم او می‌توان دریافت که جمهوری اول، بازگرداندن حقوق و آزادی‌های مردم را هدف داشت و امپراطوری، اندیشه‌های برآمده از انقلاب کبیر فرانسه را در سراسر اروپا پراکند. باید توانست که فهمید! در انقلاب، چهره مردم تابناک شده و در امپراطوری چهره فرانسه! و با تمام وجود حسن و لطف این پدیداری‌ها را درک کرد. هوگو حتی در هنگامه یادآوری از هنرمندی‌های روی لباس‌های مردم پاریس و صنایع دستی آن دوره نیز، آنان را بر اساس دوره امپراطوری و بازگشت سلطنت افراز و نمایه می‌کند. او توانسته در بهانه این رمان ارزشمند، یک دوره تاریخ جدی اجتماعی و سیاسی دوران امپراطوری و دوره بازگشت سلطنت را بازگو کند.
        

13

Reyhaneh

Reyhaneh

1404/1/8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

3

Zina

Zina

1403/10/10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

و بینوایان
          و بینوایان...
کتاب کلاسیک مورد علاقه من😎

همیشه بینوایان رو با اون کارتونی که شبکه نهال نشون میداد می‌شناختم،‌‌ ولی وقتی خوندمش دیدم اصلا خودش تو یه دنیای دیگه است...🤌🏻
احتمالا کمتر کسی باشه که داستانش رو ندونه برای همین نیازی به تعریف نیست.

کتاب یه جورایی کاملا انقلابی بود، از همون اول. از همونجایی که ژان والژان و خواهرش بی پولی و گشنگی میکشن.
یه جور گله و شکایت از وضع خراب فرانسه در زمان رخداد داستان.
ماجراهای زندان و بعد از زندان ژان والژان گوشت تنمو آب کرد.

کتاب شرح حال جالبیه از وضع و روز فرانسه که در پس زمینه ی داستانه.
یه جورایی داره گله میکنه از اوضاع فلاکت بار کشورش.
هم از تاریخ میگه هم از جغرافیا. اوضاع خیابونا، گداها، پلیسا و این نکته خیلی برام جالب بود:
اینکه نویسنده تمام لوکیشن های داستان رو با دقت توصیف کرده بود و تقریبا برای تک تک کاراکتر هاش یه سر منشأ گذاشته بود.
مثلا اینطوری نبود که یهو ماریوس از لپ لپ در بیاد☠️
خلاصه که راحت بخوام بگم:عاشق قلم ویکتور هوگو شدم😌
کتاب نه افسردگی و بدبختی بود نه خوشبختی، این دوتا یه جورایی کنار هم بودن، عین زندگی واقعی!
و این نکته مهمی بود که باعث شد این کتاب خیلی به دلم بشینه🥲

⚠️این کتاب تقریبا به همه ی زبان ها ترجمه شده!

پیشنهاد میکنم حتمااااا بخونینش💯







        

6